دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

نغمهء درد

در منی و اینهمه ز من جدا

با منی و دیده ات به سوی غیر

بهر من نمانده راه گفت و گو

تو نشسته گرم گفتگوی غیر

غرق غم دلم به سینه می تپد

با تو بی قرار و بی تو بی قرار

وای از آن دمی که بی خبر ز من

بر کشی تو رخت خویش از این دیار

سایهء توام به هر کجا روی

سر نهاده ام به زیر پای تو

جز تو در جهان نجسته ام هنوز

تا که برگزینمش به جای تو

شادی و غم منی به حیرتم

خواهم از تو در تو آورم پناه

موج حیرتم که بی خبر ز خویش

گشته ام اسیر جذبه های ماه

گفتی از تو بگسلم دریغ و درد

رشتهء وفا مگر گسستنی است

بگسلم ز خویش و از تو نگسلم

عهد عاشقان مگر شکستنی است

دیدمت شبی به خواب و سرخوشم

وه ، مگر به خوابها ببینمت

غنچه نیستی که مست اشتیاق

خیزم و ز شاخه ها بچینمت

شعله می کشد به ظلمت شبم

آتش کبود دیدگان تو

ره مبند بلکه ره برم به شوق

                                                                                     در سراچهء غم نهان تو

زندگی

گرچه زندگی با درد و غم همراه است

اما مسیر از شادمانی های بسیار نیز خالی نیست

اگر دنیای خود را فرو ریخته یافتی

تکه های سالم را برگیر و به راه ادامه بده

چون در پایان آرزوهایت را برآورده خواهی یافت

به یاد داشته باش

که در پایان همین فراز و فرودهاست که یکدیگر را توازن می بخشند

بگذار اشکهایت جاری شوند

بگذار گل لبخند بر لبانت بشکفد

اما تسلیم هرگز ! هرگز!

به یاد آر که در تو نیرویی است که نوید واقعیت یافتن رویاهایت را می دهد

حتی آن زمان که بسیار دور می نمایند  

بهانه ای برای شر وع

اجازه هست خیال کنم تاآخرش مال منی؟ خیال کنم دل منو با رفتنت نمی شکنی؟ اجازه هست خیال کنم بازم میای می بینمت.... بااون چشمای مهربون دوباره چشمک میزنی؟

 

 تقصیر دلم چیست اگر روی تو زیبا ست حاجت به بیان نیست که از روی تو پیدا ست من تشنه ی یک لحظه تماشای تو هستم افسوس که یک لحظه تماشای تو رویاست ؟