دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

خدایا عاشقان را غم مده

خدایا عاشقان را غم مده .............. که عشق خود هزاران غم دارد

 

سحر عزیزم همیشه دوستت دارم

بنام آفریدگار عــــــــشق

بنام آفریدگار عــــــــشق

پاییزرا دوست دارم چون فصل غم است . 

غم را دوست دارم چون اشک دل است .

دل را دوست دارم که عشق را به من آموخت .

عشق رادوست دارم چون عشق دل من تویی .

ودر آخر تورا دوست دارم چون تو فقط مال منی

یادگاری

تـــــقدیم به تــــمام هـــستیم افسانه

خـــــــــیلی دوســــــــتت دارم افسانه


 

جوک ترکی

- ترکه زمین میخوره، برای اینکه سه نشه تا خونه سینه خیز میره!

- یه بار تو آبادان مسابقه تقلید صدای داریوش برگزار میشه، داریوش میاد چهارم میشه!

- ترکه پسرش رفته بوده زیر ماشین، با سنگ میزنه درش بیاره!

- ترکه میخواسته زیردریایی آمریکاییا تو خلیج فارس رو غرق کنه، در میزنه فرار میکنه!

- ترکه میخواسته بره هر چی راهزنه اطراف تبریزه  دهنشون رو سرویس کنه. ملت هم میان هر کی یه چیزی براش میارن، یکی شمشیر میاره یکی خنجر میاره و حسابی مسلحش میکنن. خلاصه ترکه راه میفته و بعد از یک هفته خونین و مالین برمی‌گرده. مردم دورش جمع میشن، می‌پرسند: چی شد؟ چی کار کردی؟ ترکه پامیشه یا حال زار میگه: بابا یه دستم شمشیر بود یه دستم خنجر، با دندونام می‌جنگیدم؟!

- ترکه به دوستش میگه: اصغر، قربون دستت، برو عقب ماشین ببین چراغ راهنما ماشین کار میکنه یا نه. اصغر میره عقب ماشین، میگه: کار می‌کنه، کار نَمی‌کنه، کار می‌کنه، کار نَمی‌کنه...!

از ترکه می پرسن چی شد ترک شدی میگه خر هار گازم گرفت!

 

یه روز ترکه ، البرادعی رییس سازمان آژانس اتمی رو میبینه میگه آقا ببخشید شما دکترید یارو میگه آره . ترکه می گه شما اگه دکترید چرا تو آژانس کار میکنید!

 

یه کبوتره مست میکنه بجای نامه ایمیل میده

 

یکی میره پیش خدا میگه : خدایا چرا زنها اینقدر زیبا هستند ؟ خدا میگه : تا شما مردها اونها رو دوست داشته باشید ، بعد میپرسه پس چرا اینقدر احمقند ؟ خدا میگه : آخه اونها هم باید شما مردها رو دوست داشته باشن دیگه!

 

ترکه می خواسته زیر بارون خیس نشه ، هی جاخالی می داده

 

اصفهونیا رو از چهار تا چیز میشه شناخت:

- همشون زیرشلواری آبی راه راه دارن

- هر قلوپ نوشابه که می‌خورن به شیشه نگاه می‌کنن ببینن تا کجاش رفته

- جلوی در وامیستن و به جای اینکه بگن بفرمایین تو، میگن حالا چرا نمیان تو؟

- بستنی لیوانی که می‌خورن حتما درش رو می‌لی

 

تو در قلب من جا داری تو در دل من جاداری تو در رگهای من جاداری رفتم دکتر گفت انگل داری

دلم میخواد بخورمت، نه بخاطر اینکه عسلی، نه بخاطر اینکه جیگری، فقط...فقط میخوام یه گوهی تو زندگیم خورده باشم

 

زیبا ترین گل با اولین باد پاییزی پرپر شد . با وفا ترین دوست به مرور زمان بی وفا شد . این پرپر شد ن از گل نیست از طبیعت است و این بی وفایی از دوست نیست از روزگار است.

 

یه پسر مثبت مثل همیشه تیپ کرده بود داشت تو پیاده رو با قر کمر راه می رفت یه دفته یه دخره که خیلی کرمکی بوده به پسره می گه بخورمت پسره هم بهش بر می خوره می گه از این گوه خوریا به تو نیومده...

 

میدونی قشنگ ترین گله دنیا چه شکلیه؟ نمیدونی؟ پس برو خودت رو یه نیگا تو اینه بکن!!!

 

قلب من به اندازه ی دست مشت کرده ام است….من در عجبم که تو با این همه عظمتت چگونه در آن جای گرفتی؟…چنان جای گرفتنی که تا ابد خیال رفتن نداری

 

من به خورشید اعتقاد دارم, حتی اگر ندرخشد من به عشق اعتقاد دارم, حتی اگر تنها باشم من به خدا معتقدم, حتی اگر ساکت باشد

 

خیلی معروف شدی دیگه حالی از ما نمی پرسی ما رو تحویل نمی گیری ..شهرت ما رو از یادت برده ؟؟ باز خوبه فقط یه میدون تو برره به اسمت شده ها

 

پازل دل یکی رو بهم ریختن هنر نیست ..... هر وقت با تیکه های شکسته ی دل یک نفر یک پازل دل جدید براش ساختی هنر کردی

 

فراموش کن چیزی را که نمیتوانی به دست اوری.............و به دست اور چیزی را که نمیتوانی فراموش کنی

 

ای همه وجود من . ای کسی که پا گذاشتی رو قلب من . ای کسی که درو بستی به روی من. درو باز کن دستم مونده لای د

 

می دونی چرا رنگ غروب سرخه؟ چون خورشید وقتی می بینه من وتو با هم دوستیم آتیش می گیره

 

یه ضرب المثل نمیدونم کجایی میگه که : به هیچ کس به جز خودت و خرت اعتماد نکن
منم به جز خودم و خودت به هیچ کس اعتماد ندارمااااااااا

 

نگاهت چون عقاب دلت چون دریا

دستانت چون اتش گرم

قدت هم چو سرو

صدایت چو اواز پرنده ها

.
.
.
ای بابا هیچ چیزت مثل ادما نیست

 

میتونی تصور کنی با هم لب دریا نشستیم؟ میتونی تصورش رو بکنی که با هم به یه سفر طولانی میریم از جنگل تا دریا.؟ میتونی تصور کنی که تو یه شب بارونی شونه به شونه هم قدم بزنیم؟ همه اینا رو هم که بتونی تصور کنی نمیتونی تصور کنی که آشپزی با تک ماکارون چقدر راحت

 

چشمهای درشت و زیبایت را که به من میدوزی وبا لبهای زیبا آواز میخوانی، احساس میکنم که بیش از همیشه عاشقت هستم ، تو زیباترین قورباغه ی این برکه ای

 

یه مرده سیگارش روشن نمیشه اونو هولش میدن تاروشن بشه

 

روی برگ گل نوشتم که دوستت دارم ولی تو مثل بز خوردیش

 

روی برگ گل نوشتم که دوستت دارم ولی تو مثل بز خوردیش

 

به یه ترکه میگن : با آجر جمله بساز میگه با اجر جمله نمیسازند خانه میسازند...

 

یه گسفنده از کنار قصابی رد میشه میگه: تیکه تیکه کردی دل منو!!!

 

یه مرده اسم بچه شو می ذاره اس ام اس ! بهش میگن این چه اسمیه ؟ میگه: از پیام که با کلاس تره...

 

یه بار به الاغه میگن چرا گوشات درازه ؟ میگه آخه هر خوشگلی یه عیبی داره!!.

 

یه دلفینه با یه مرغه ازدواج میکنه میکنه بچشو ن مرفین میشه!!!!!!!

 

پرگاره ضربه مغزی میشه مثلث میگشه!!

 

یه خسیس موبایل میخره صفرشو میبنده

 

یه مرده تو هواپیما بود یه مگسه خیلی اذیتش میکنه. مرده میگه بذار برسم کارت دارم. وقتی رسیدن مرده بال مگسه رو میکنه میگه  احان حالا باید بقیه راه رو پیاده برگردی

 

تو برام مثل یه گل میمونی فقط باید یه چوب بکنم تو کونت تا بشی دسته گل !!!

 

به ترکه میگن با گوهر جمله بساز : میگه توی گو هر موقه مارو میبینی میگی جمله بساز.

 

ترکه میره بقالی، میگه: آقا نوشابه خانواده دارین؟ یارو میگه: بعله. میگه: به مجرد هم میدین؟

 

وقتی زندگی صد دلیل برای گریه کردن به تو می دهد تو هزار دلیل برای خندیدن به او نشان بده

 

 

احمدی نژاد فرق وسط باز می کنه میگن بابا چه خبره باز تیپ زدی میگه شپش های نر این طرف شپش های ماده اون طرف

 

روزی از عشق خودم را حلق آویز می کنم و آخرین آرزوی من این است در روی طناب اسم تو را حک کنم تا حداقل در مرگم فکر کنم همیشه در کنارت خواهم بود

 

میدونی توی کلاس از کجا ترکارو تشخیص میدن ؟ از اونجا که استاد وقتی تخته رو پاک میکنه اونام دفترشونو پاک می کنن

 

به ترکه می گن تور را تعریف کن.مگه تور مجموعه سوراخهایی است که با طناف به هم وصل شده اند!!!!

 

دخترا اگه خوشگل باشن می گن عجب جیگریه! اگه زشت باشن می گن کی اینو می گیره! اگه تپل باشن می گن چه گوشتیه! اگه لاغر باشن می گن چه مردنیه! اگه مودبانه حرف بزنن می گن چه لفظ قلم حرف می زنه! اگه رک و راست باشن می گن چه بی حیاست! اگه یه خورده فکر کنن می گن چقدر ناز می کنه! اگه سری جواب بدن می گن منتظر بود! اگه تند راه برن می گن داره می ره سر قرار! اگه اروم راه برن می گن اومده بیرون دور بزنه ول بگرده! اگه با تلفن کارتی حرف بزنن می گن با دوست پسرشه! :-"

 

- به ترکه میگن سه تا میوه نام ببرکه با سین شروع بشه میگه: سیب، سیر، سحر! میگن: سحر که میوه نیست؟! میگه: نمیدونی چه هلوییه!

162- ترکه میره شکار خرگوش، صدای هویج در میاره!

163- ترکه تو کلیسا نشسته بوده، یهو می‌بینه یه دختر خیلی میزون میاد تو. میدوه میره پشتِ یه مجسمه قایم میشه. دختره میاد میشینه جلوی محراب و میگه: ای خدا! تو به من همه چی دادی، پول دادی، قیافه دادی، خانواده خوب دادی...فقط ازت یه چیز دیگه میخوام..اونم یه شوهر خوبه ...یا حضرت مسیح‌! خودت کمکم کن! ترکه از پشت مجسمه میاد بیرون میگه: عیسی هل نده!‌ خودم میرم!

164- آوینی تو جنگ کشته‌میشه، به ترکه میگن برو یه جوری به خانوادش خبربده. ترکه میره دم خونشون زنگ میزنه، زن یارو میگه: کیه؟ ترکه میگه: ببخشید،‌ منزل شهید آوینی؟!

165- ترکه زنگ میزنه خونه رفیقش میگه: غضنفر! من لهجی دارم؟ رفیقش میگه: آره!‌ میگه: پس گحط کن دوباره میگیرم!

166- یارو ترکه عرق میخوره می‌برنش کلانتری شلاقش بزنن. افسرِ چند تا شلاق میزنه، بعد شلاقو می‌ده به یکی دیگه میگه: برادر حسین! بیا شماهم یه فیضی ببر!‌ یارو هم چند تا میزنه و میده به اونیکی میگه: برادر اکبر شما هم بیا یه فیضی ببر! خلاصه چند نفری دهن یارو رو .... بعد که کارشون تموم میشه میان از اتاق برن بیرون، ترکه میگه: برادر‌ا! لااقل درِ فیضیه رو ببندین!

167- اواهه میخوره زمین، میگه: اِوا! تو هم جاذبه!

168- ترکه با ماشین میره تو دره، بهش میگن: چی شد بابا؟ چرا افتادی تو دره؟ میگه: والله ما داشتیم تو جاده با ماشین میرفتیم، هی جاده پیچید، من پیچیدم، ‌دوباره جاده پیچید، باز من پیچیدم،‌ یهو جاده پیچید، من نپیچیدم!

169- ترکه و زنش دعواشون شده بوده، ‌با هم حرف نمی‌زدند. زن ترکه وقتی شب میره بخوابه، یک یادداشت برای ترکه می‌گذاره که: منو فردا ساعت 6 بیدار کن. صبح زنه ساعت 10 از خواب پا میشه، ‌می‌بینه ترکه براش یک یادداشت گذاشته که: پاشو زنیکه خر! ساعت شیشه!

170- ترکه از ساختمون ده طبقه میفته پایین، همه جمع میشن دورش، ازش میپرسن: آقا چی شده؟ میگه: والله منم تازه رسیدم!

171- ترکه میفته تو جزیره آدم خورا، آدم خورا می‌گیرنش، رئیسشون میگه: اینا رو پوستشون رو میکنیم باهاش قایق درست میکنیم. ترکه هم یه چاقو ور میداره می‌گذاره رو شکمش، میگه: جلو نیاید وگرنه ‌قایقتونو سوراخ میکنم!

172- تلویزیون داشته گل خداداد عزیزی رو به استرالیا نشون میداده، ترکه تماشا می‌کرده. دو سه بار که صحنه آهسته گل رو نشون میدن، ترکه شاکی میشه، میگه: ‌حالا اونقدر نشون بده تا اون دروازه بان بگیردش!

174- ترکه خودشو دار می‌زنه، بعلت ضربه مغزی می‌میره! میان می‌بینند با کِش خودشو دار زده!

175- یه جایی جشن بوده، ترکه همینجوری میره تو و شروع میکنه به رقصیدن و بخور بخور. یکی ازش میپرسه: ببخشید! شما رو کی دعوت کرده؟ ترکه میگه: من از خونواده عروسم. یارو میگه: ببخشید، ولی اینجا جشن تولده!

176- ترکه تو مسابقه بیست سوالی شرکت میکنه، قبلش بهش میگن جواب بیسکویته، ولی تو همون اول نگو، اولش یه چند تا سوال کن که ضایع نشه. ترکه میگه باشه و میره تو مسابقه، میپرسه: آقا، یک کویته؟! یارو میگه: نه. میگه: دوکویته؟ همینجوری میگه تا میرسه به نوزده کویت! یارو میگه: من یه راهنمایی بهتون میکنم، با چایی هم میخورنش. ترکه میگه: آاااهان پس بگو، ‌قنده؟!

177- ترکه میره امام رضا احساساتی میشه میگه:‌ امام علی قربون لب تشنت برم پس کی ظهور میکنی؟!

178- یارو زبونش میگرفته میره داروخونه میگه: آقا اشپیل داری؟ میگه: اشپیل دیگه چیه؟ میگه: بابا اشپیل دیگه. یارو میگه: یعنی چی؟ درست تلفظ کنین من بفهمم. یارو میگه: بابا جان اشپیل، دیگه! یارو میگه: آقا من که نمیفهمم شما چی میگین، بگذارین به همکارم بگم شاید اون بفهمه. رفیق یارو هم زبونش میگرفته، میاد. بهش میگه: آقا اشپیل دارین، یارو هم میره براش یه چیزی میاره بهش میده و میره، بعد همکارای یارو ازش میپرسن: این چی میخواست؟ میگه: اشپیل! میگن: بابااین اشپیل دیگه چه کوفتیه!؟ اصلاً برو یکم از این اشپیل ور دار بیار ببینیم چیه. یارو میره و بر میگرده میگه: اشپیل تموم شد!

179- عربه میره مغازه با لهجه میگه:‌آقا رُبععع دارین؟ یارو میگه:‌ داریم، ولی نه به این غلیظی!

180- ترکه زنگ میزنه خونه دوست دخترش، میگه: عزیزم من لهجه دارم؟ دختره میگه: آره. ترکه میگه: پس من قطع میکنم دوباره میگیرم!

181- ترکه زنگ میزنه خونه دوست دخترش، باباش ور میداره، هول میشه میگه: ببخشید توپمون افتاده!

182- ترکه میره تو خواربار فروشی میگه: نیم کیلو پنیر بدین، یارو بهش میگه: ببخشید، شما ترکین‌؟ میگه: از کجا فهمیدین؟ میگه: از لهجتون. ترکه با خودش میگه: من باید این لهجمو درست کنم. پا میشه میره خارج بعد از ده سال برمیگرده، میره همون جا میگه: آقا نیم کیلو پنیر بدین. یارو باز میگه: آقا شما ترکین؟ میگه: اِاِا... از کجا فهمیدی؟ مگه من هنوز لهجه دارم. یارو میگه: نه، ولی آخه اینجا پنج ساله که بانک شده!

183- شیره‌ایه میخواسته تاکسی بگیره، ‌به یک تاکسی میگه: مُشتقیم! تاکسیه،‌ پنج متر جلو تر نگه میداره. یارو میگه:‌ ای بـابـا! من که می‌خواستم اونجا پیاده شم!

184- ترکه تو مسابقه بیست سوالی شرکت میکنه، قبل از مسابقه بهش میگن: ببین جواب ژاندارمریه ولی همون اول نگی که ضایع بشه، یه چند تا سوال اولش بکن بعد جوابو بگو. مسابقه شروع میشه، ترکه میپرسه: جانداره؟ مجریه میگه: نه. ترکه میگه: مِریه؟ میگه: نه. ترکه میگه: جاندارمریه؟

185- به ترکه میگن: ‌نظرتون راجع به سریال امام علی چیه؟ میگه: خیلی عالیه، فقط اگه میشه یخورده قطام شو بیشتر کنید!

186- ترکه رفته بوده استخر، مسؤول اونجا می‌خواسته واسه شاشیدن تو آب جریمش کنه. ترکه داد و بیداد می‌کنه که:‌ خوب بابا همه تو آب می‌شاشند! یارو میگه: ‌آره، ولی نه از رو دایو!

187- ترکه تو اتوبوس واستاده بوده، یهو میبینه بند کفشش بازه. به کنار دستیش میگه: آقا قربون دستت، ‌یک دقیقه این میله رو نگردار من بند کفشم رو ببندم!

188- ترکه زنگ میزنه به صدا سیما، میگه: بابا این چه وضعیه؟! این چه تصاویره مستهجنی بود که تو ان سریال امام علی نشون دادید؟! یارو بهش میگه: قربان ما که فقط پاها رو نشون دادیم. ترکه میگه: بابا تلوزیون من پرش داشت، همه جاشو دیدیم!

189- ترکه زنگ میزنه به صدا سیما، میگه: بابا این چه وضعیه؟! این سریال امام علی که همش بدآموزی داره! یارو میگه:‌چرا آقا؟‌ برای چی؟ ترکه میگه:‌ بابا الان دو هفته‌ست هروقت میام پسرمو تنبیه کنم،‌ میدوه میره تو کوچه لخت میشه!

190- یارو ترکه تو جبهه پشت ضد هوایی بوده میزنه یه هواپیما رو میندازه. خلبانه با چتر نجات میپره بیرون، ترکه میگه: بچه‌ها در رین صاحابش اومد! 

 191- کرده تو کردستان پونزده نفرو می‌کشه، تو دادگاه به حداکثر مجازات محکوم میشه. می‌گیرن شلوارشو درمیارن،‌ پاش استرچ می‌کنند!

192- ترکه میره راهپیمایی، می‌بینه شلوغه برمیگرده!

193- ترکه 19 تا بچه داشته،‌ بهش میگن: چرا یک بچه دیگه نمیاری، رُند شه؟! میگه: فرزند کمتر، زندگی بهتر!

194- ترکه میره کله پاچه فروشی، یارو بهش میگه: قربون چشم بگذارم؟ ترکه میگه: نه آقا! حداقل صبر کن من برم قایم شم!

195- دو تا ترکه میرن یک رستوران کلاس بالا، ‌دو تا کوکا سفارش میدند‌، بعد هم یکی یک ساندویچ از کیفشون درمیارند، ‌شروع می‌کنند به خوردن. گارسونه میاد میگه: ‌ببخشید،‌شما نمی‌تونید اینجا ساندویچ خودتونو بخورید. ترکا یک نگاهی به هم می‌کنند، ‌ساندویچاشونو باهم عوض می‌کنند!

196- ترکه 10 تومن میندازه تو صندوق صداقات، هنوز دوقدم رد نشده بوده،‌ یک ماشین میزنه بهش، درب و داغونش میکنه. همون وقت یک بابای دیگه‌ای داشته یک پولی مینداخته تو همون صندوق، ‌ترکه با حال زار پامیشه، ‌میگه: آقا پولتو اونتو ننداز، اون صندوقش خرابه!

197- ترکه زنگ میزنه خونه دوست دخترش،‌ بابای طرف گوشی رو برمیداره، هول میشه میگه: ‌ساعت شانزده و پنجاه و چهار

حرف های شنیدنی

من میگم بهم نگاه کن              تو میگی که جون فدا کن

من میگم چشات قشنگه           تو میگی  دنیا دورنگه

من میگم  چقدر تو ماهی             تو میگی اول راهی

من میگم   بمون همیشه             تو میگی ببین نمیشه

من میگم خیلی غریبم                 تو میگی نده فریبم

من میگم  خواب تو دیدم              تو میگی دیگه بریدم

من میگم  هدف به ساله              تو ولی میگی  مهاله

من میگم  یه عمره سوختم           تو میگی  قلبمو دوختم

من میگم  چشما تو وا کن             تو میگی  منو رها کن


زندگی با تو چقدر قشنگه، خوبِ من


آسمونِ عشق چه آبی رنگِ


سر بذار آروم به روی شونم، شیرینم


وقتی که خسته از این زمونم

ای غمِ عشقِ تو چارهً من


بودنت عمر دوبارهً من


توی این شبهای بی ستاره


چشمای قشنگ تو ستارهً من، ستارهً من

زندگی با تو چقدر قشنگه، خوبِ من


آسمونِ عشق چه آبی رنگِ

خوبِ من، ای طبیب مهربون دلِ بیمارِ من


ماه من، چشم تو چراغِ روشن به شبِ تار من


یار من، وقتیکه پر از بهونم تویی غمخوارِ من



زندگی با تو چقدر قشنگه، خوبِ من


آسمونِ عشق چه آبی رنگِ

ای غمِ عشقِ تو چارهً من


بودنت عمر دوبارهً من


توی این شبهای بی ستاره


چشمای قشنگ تو ستارهً من، ستارهً من

زندگی با تو چقدر قشنگه، خوبِ من


آسمونِ عشق چه آبی رنگِ


سر بذار آروم به روی شونم، شیرینم


وقتی که خسته از این زمونم


عشق یعنی انتظار و انتظار

                                    عشق یعنی هرچه بینی عکس یار

عشق یعنی دیده بر در دوختن

                                    عشق یعنی در فراقش سوختن

عشق یعنی شعله بر خرمن زدن

                                    عشق یعنی رسم دل بر هم زدن

عشق یعنی لحظه های التهاب

                                    عشق یعنی لحظه های ناب ناب

عشق یعنی با پرستو پر زدن

                                    عشق یعنی آب بر آذر زدن

 


شب رفتنت عزیزم هرگز از یادم نمیره ...

      واسه هر کسی که میگم قصه شو آتیش می گیره ...

              دل من یه دریا خون بود چشم تو یه دنیا تردید ...

                      آخرین لحظه نگاهت غصه داشت باز ولی خندید ...

                              شب رفتنت یه ماهی توی خشکی رفت جون داد ...

                                      زلزله خیلی دلا رو اون شب از غصه تکون داد ... 

                                              غما اون شب شیشه های خونه رو زدن شکستن ...

                                                    پا به پام عکسای نازت اومدن تا صبح نشستن ...

                                                    تو چرا از اینجا رفتی ؟؟؟ تو که مثل قصه هایی ...

                                             گلم از چه چیزی باشه ؟؟؟ نه بدی نه بی وفایی ...

                                      شب رفتنت نوشتی شدی قربونی تقدیر ...

                               نقره اشکای من شد دور گردنت یه زنجیر ...

                       شب تلخ رفتن تو گلدونامون اشکی بودن ...

                قحطی سفیدیا بود همه انگار مشکی بودن ...

         شب رفتنت که رفتی گفتی دیگه چاره ای نیست ...

  دیدم اون بالاها انگار عکس هیچ ستاره ای نیست ...

       شب رفتن تو یاسا دلمو دلداری دادن ...

              اونا عاشقن و لیکن تنها نیستن که زیادن ...

                      بارون اون شب دستشو از سر چشمام بر نمی داشت ...

                              من تا می خواستم ببارم هر کسی می دید نمی ذاشت ...

                                         شب رفتن تو رفتم سراغ تنها نوارت ...

                                                   اون که واسم همه چی بود ...

                                                               آره ... تنها یادگارت ...

                                                            سرنوشت ما یه میدون زندگی اما یه بازی ...

                                                            پیش اسم ما نوشتن حقته باید ببازی ...

                                                   شب رفتن تو خوندن واسه من همه لالایی ...

                                           یکی می گفته که غریبی یکی می گفت بی وفایی ...

                                   شب رفتن تو ابرا واسه گریه کم آوردن ...

                         آشناها برای زخم واشدم مرهم آوردن ...

               شب رفتن تو تسبیح از دست گلدونا افتاد ...

       قلب آرزوهام انگار واسه همیشه وایستاد ...

  شب رفتن تو غربت جای اون جا این جا پیچید ...

      دل تو بدون منظور رفت خوشبختیمو دزدید ...

              شب رفتن تو دیدم یکی از قناری ها مرد ...

                        فرداش اما دست قسمت اون یکی رم با خودش برد ...

                              شب رفتن تو چشمات راس راسی چه برقی داشتن ...

                                    این همه آدم چرا من ؟؟؟ پس با من چه فرقی داشتن ؟؟؟

                                                شب رفتنت پاشیدم همه اشکامو تو کوچه ...

                                                       قولتو آروم گذاشتم پیش قرآن لب طاقچه ...

                                                شب رفتنت دلم رفت پیش چشمایی که خیسن ...

                                    پیش شاعرا که دائم از مسافر می نویسن ...

                            شب رفتن تو دیدم تا که غم نیاد سراغت ...

                    هیچ زمون روشن نمیشه واسه کسی چراغت ...

                شب رفتن تو دیدم خیلی غمای شاعر ...

                  روی شیشمون نوشتم می شینم به پات مسافر ...

                        برو تا همه بدونن سفرم این قدا بد نیست ...

                             واسه گفتن از تو اما هیچ کی شاعری بلد نیست ...


وقتی از کسی کینه‌ای به دل می‌گیری در واقع دشمن را به قلب خود راه داده و برای او جایی تعیین کرده‌ای. سعی کن خانه دلت را تنها از دوستان پرکنی و هرگز گوشه‌ای از آن را در اختیار دشمنان نگذاری

http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش 

در عزای عشق نشسته ام و هیچ نمی گویم همه گویند که ... هی !! فلانی عاشق است ؟؟؟

http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش 

همیشه انقدر ساده نرو و مگذر لااقل نگاهی به پشت سرت کن...! شاید کسی در پی تو می دود و نامت را با صدای بی صدایی فریاد میزند...! و تو... هیچ وقت او را ندیده ای

 http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش

حقیقت انسان به آن چه اظهار میکند نیست بلکه حقیقت او نهفته در آن چیزی است که از اظهار آن عاجز است بنابراین اگر خواستی او را بشناسی نه به گفته هایش بلکه به ناگفته هایش گوش فرا بسپار

 http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش

هرگاه دلت هوایم را کرد، به آسمان بنگر و ستارگان را ببین که همچون دل من در هوایت می تپند

http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش 

لحظه ها گذرا و خاطرات ماندگارند حاضرم تمام هستیم را بدهم تا لحظه ها ماندگار و خاطرات گذرا شوند

http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش 

یادت در ذهنم و عشقت در قلبم و عطر مهربانیت در تمام وجودم است عزیزم محبت را در پاکی نگاهت و صداقت را در وجود مهربانت معنی کردم وبدان که زیباترین لحظه هایم در کنار تو بودن است

 http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش

من غریبه‌ی دیروزم. آشنای امروز و فراموش شده‌ی فردا. پس در آشنایی امروز مینگرم تا در فراموشی یه دنیا یادم کنی

http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش 

باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم با جون و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم من نیستم چون دیگران بازیگر بازیگران اول به دام آرم تو را وانگه گرفتارت شوم

 http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش

دلم همچو آسمان، پر از ابرهای بارانی است، ای کاش دلم امشب بگرید، شاید که بغض عشق در چشمانم بشکند....

http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش

بگذار خیال کنم "دوستم داری " و از این خیال شبها تا سپیدی روز با ستاره ها باشم

http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش 

تو در من آن تب گرمی که آبم میکند کم کم, نگاهت نیز چون مستی خرابم میکند کم کم, منم آن کهنه دیواری به جا از قلعه های سنگ که باد و آفتاب آخر خرابم میکند کم کم

http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش 

عشق تنها برای یک بار می اید و برای تمام عمرش می اید عشق همان بود که به تو ورزیدم حقیقتا همان یک بار حقیقتا همان یک بار و از بس بدان اویختم تا همیشه همه ی زندگی ام با ان بیش خواهد رفت بس تا همیشه عا شقت می مانم

http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش 

چشمانت را برای زندگی می خواهم اسمت را برای دلخوشی می خوانم دلت را برای عاشقی می خواهم صدایت را برای شادابی می شنوم دستت را برای نوازش و پایت را برای همراهی می خواهم عطرت را برای مستی می بویم خیالت را برای پرواز می خواهم و خودت را نیز برای پرستش

http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش 

چه قدر دوست داشتم تمام دلتنگی های این روز ها را با کسی تقسیم می کردم ، و یا کسی بود برای گوش دادن و درد دل کردن ، بماند که آنقدر فاصله زیاد شده که هرچه فریاد می زنم گویا صدایم را نه تو می شنوی و نه هیچ کس دیگر 

http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش


عشق ،‌تصویر جاودانی ماست

یادگار تب جوانی ماست

با همین سادگی و بی رنگی

عشق ،‌نقاش ماست ، مانی ماست :

در زمین  این « سیا قلم » هایش

طرح دنیای آسمانی ماست

عشق ، این واژه ی به ظاهر گنگ

به وضوح غم نهانی ماست

خبر از جای ما چه می گیری ؟

عشق ،‌تمثیل لا مکانی ماست

سمت خوبی ،‌دو کوچه مانده به دوست

این خودش ،‌بهترین نشانی ماست

عشق ، چیزی است مثل یک لبخند

که نمودار مهربانی ما ست

عمر بی عشق ما ، مصادف با :

مرگ جانسوز و ناگهانی ما ست

باید از او مواظبت بکنیم

عشق ، میراث باستانی ماست



 

ای که می پرسی نشان عشق چیست ؛ عشق چیزی جز ظهور مهر نیست
عشق یعنی مهر بی چون و چرا ؛ عشق یعنی کوشش بی ادعا
عشق یعنی مهر بی اما ، اگر ؛ عشق یعنی رفتن با پای سر
عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست ؛ عشق یعنی جان من قربان اوست
عشق یعنی خواندن از چشمان او ؛ حرفهای دل بدون گفتگو
عشق یعنی عاشق بی زحمتی ؛ عشق یعنی بوسه بی شهوتی
عشق ، یار مهربان زندگی ؛ بادبان و نردبان زندگی
عشق یعنی دشت گلکاری شده ؛ در کویری چشمه ای جاری شده
یک شقایق در میان دشت خار ؛ باور امکان با یک گل بهار
در خزانی برگریز و زرد و سخت ؛ عشق تاب آخرین برگ درخت
عشق یعنی روح را آراستن ؛ بی شمار افتادن و برخاستن
عشق یعنی زشتی زیبا شده ؛ عشق یعنی گنگی گویا شده
عشق یعنی مهربانی در عمل ؛ خلق کیفیت به زنبور عسل
عشق یعنی گل به جای خار باش ؛ پل به جای اینهمه دیوار باش
عشق یعنی یک نگاه آشنا ؛ دیدن افتادگان زیر پا
زیر لب با خود ترتم داشتن ؛ بر لب غمگین تبسم کاشتن
عشق ، آزادی ، رهایی ، ایمنی ؛ عشق زیبایی ، زلالی ، روشنی
عشق یعنی تنگ بی ماهی شده ؛ عشق یعنی ماهی راهی شده
عشق یعنی آهویی آرام و رام ؛ عشق صیادی بدون تیر و دام
عشق یعنی برگ روی ساقه ها ؛ عشق یعنی گل به روی شاخه ها
عشق یعنی از بدیها اجتناب ؛ بردن پروانه از لای کتاب
در میان این همه غوغا و شر ؛ عشق یعنی کاهش رنج بشر
ای توانا ، ناتوان عشق باش ؛ پهلوانا ، پهلوان عشق باش
ای دلاور ، دل به دست آورده باش ؛ در دل آزرده منزل کرده باش
عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر ؛ واگذاری آب را بر تشنه تر
عشق یعنی ساقی کوثر شدن ؛ بی پر و بی پیکر و بی سر شدن
عشق ق یعنی خدمت بی منتی ؛ عشق یعنی طاعت بی جنتی
گاه بر بی احترامی ، احترام ؛ بخشش و مردی به جای انتقام
عشق را دیدی خودت را خاک کن ؛ سینه ات را در حضورش چاک کن
عشق آمد خویش را گم کن عزیز ؛ قوت ات را قوت مردم کن عزیز
عشق یعنی مشکلی آسان کنی ؛ دردی از درمانده ای درمان کنی
عشق یعنی خویشتن را گم کنی ؛ عشق یعنی خویش را گندم کنی
عشق یعنی نان ده و از دین مپرس ؛ در مقام بخشش از آیین مپرس
هرکسی او را خدایش جان دهد ؛ آدمی باید که او را نان دهد
در تنور عاشقی سردی مکن ؛ در مقام عشق نامردی مکن
لاف مردی میزنی مردانه باش ؛ در مسیر عاشقی افسانه باش
دین نداری مردمی آزاده باش ؛ هرچه بالا میروی افتاده باش
در پناه دین ، دکانداری مکن ؛ چون به خلوت میروی کاری مکن
عشق یعنی ظاهر باطن نما ؛ باطنی آکنده از نور خدا
عشق یعنی عارف بی خرقه ای ؛ عشق یعنی بنده ی بی فرقه ای
عشق یعنی آنچنان در نیستی ؛ تا که معشوقت نداند کیستی
عشق یعنی ذهن زیباآفرین ؛ آسمانی کردن روی زمین
عشق گوید مست شو گر عاقلی ؛ از شراب غیرانگوری ولی
هرکه با عشق آشنا شد مست شد ؛ وارد یک راه بی بن بست شد
کاش در جانم شراب عشق باد ؛ خانه جانم خراب عشق باد
هرکجا عشق آید و ساکن شود ؛ هرچه ناممکن بود ممکن شود
در جهان هر کار خوب وماندنیست ؛ رد پای عشق در او دیدنیست
شعرهای خوب دیوان جهان ؛ سر عشق است و سرود عاشقان
" سالک " آری ، عشق رمزی در دل است ؛ شرح و وصف عشق کاری مشکل است
عشق یعنی شور هستی در کلام ؛ عشق یعنی شعر ، مستی ،

 


بین من و تو فاصله یعنی عشق

حتی فراق و حوصله یعنی عشق

نقد دلم به نسیه ی دیدارت

زیبای من ! معامله یعنی عشق

ناکام مانده جبر زمان ، حتی

در حل این معادله ، یعنی عشق

بار دگر مرا متولد کرد

قابلترین قابله یعنی عشق

شوری فتاده در همه ذرات

آغاز فصل چلچله یعنی عشق

یک نیمه شب به پای دلم بنشین

راز و نیاز و نافله یعنی عشق

من این غزل به وزن تو می گویم

با قیمتی ترین صله یعنی عشق

باید تلافی شب هجران کرد

روز وصال هم گله یعنی عشق

باید رسید ، مسلک ما این است

صحرا و خار و آبله یعنی عشق

تنها هدف ، خرابی دلها بود

طوفان و سیل و زلزله یعنی عشق !


دلم گرفت ای هم نفس  پرم شکست تو این قفس

تو این غبار تو این سکوت چه بی صدا نفس نفس

از این نامهربونی ها دارم از غصه می میرم

رفیق روز تنهایی یه روز دستاتو می گیرم

تو این شب گریه می تونی پناه هق هق ام باشی

تو ای  همزاد همخونه چی میشه عاشقم باشی؟


درد و دل

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن کسی است که البفای دوست داشتن را برایت تکرار کند،
و تو از او رسم محبت بیاموزی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه گذاشتن سدی در برابر رودیست که از چشمانت جاریست.
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه پنهان کردن قلبی ست که به اسفناک ترین حالت شکسته شده .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن شانه های محکمی ست که بتوانی به آن تکیه کنی ،
و از غم زندگی برایش اشک بریزی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی ست ،
که مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رسانی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن یک همراه واقعیست که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی ست .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه یخ بستن وجود آدمها و بستن چشمهاست


زخمی تر از همیشه , از درد دل سپردن
سرخورده بودم ار عشق , در انتظار مردن
با قامتی شکسته , از کوله بار غربت
در جستجوی مرحم , راهی شدم زیارت
رفتم برای گریه , رفتم برای فریاد
مرحم مراد من بود , کعبه تو رو به من داد
ای از خدا رسیده , ای که تمام عشقی
در جسم خالی من , روح کلام عشقی
ای که همه شفاعی , در عین بی نیازی
پیش تو مثل کاهم , تو مثل کهربایی
هر ذره از دلم را , با حوصله زدی بند
این چینیه شکسته, از تو گرفته پیوند
ای تکیه گاه گریه , ای هم صدای فریاد
ای اسم تازه من , کعبه تو رو به من داد ....


 

ترانه های عاشقونه

گفتی میروم

                 باران که ببارد بر میگردم

                                                         باور کردم       

حالا سالها از دوری دیدار و دستها

                                در گذر بارانهایی که آمدند

تا دست خلوت های مرا

                              به دور دستهای تو گره بزند

                                                                   میگذرد

                               وتونیامدی

                                             حق داری

دیگر روزگار اعتماد با باران و بونه های خیالی گذشته است

ومن حتی نگران نیامدنت هم نیستم

                                          حالا خوب میدانم

                                                      هر بارانی که ببارد

چشمانی منتظر دنبال دستهای تنهایی میگردند

          که صاحب شوند          

                           وقرار است روزی

                                      به بهانه باران برگردند

 


 

عمری تمام گشت ز هجران روی تو

 

ترسم شها به خاک برم آرزوی تو

 

با آنکه روی ماه تورا دیده شد نهان

 

عشاق را همیشه بود دیده سوی تو

 

 


تکیه بر دیوار کردم خاک بر پشتم نشست
  دوستی با هر که کردم عاقبت
قلبم شکست

آن قدر رنجی که دنیا بر دل ما می کند
 بر دل هر کس کند او ترک دنیا می کند


عشق با غرور زیباست

 

 ولی اگر عشق را به قیمت فرو ریختن دیوار غرور گدایی کنی...

                            

                             آن وقت است که دیگر عشق نیست صدقه است.


با خود اندیشیدم

دراین ترانه بی تو ماندن

در این لحظه های بی تو

حس بودنت

شنیدن تپش های قلبت

از مرز فاصله ها

از نگاه چشمهای تو

تمام انتظارم شده


 

شعرهای زیبا

دریچه

هر دریچه ای که رو به شب گشودم

فکر تنهایی چشمای تو بودم

عاشقانه های من شهر تو بوده

از تو بوده هر چی گفتم و سرودم

چشم من همیشه دنبال تو بوده

همه ی ترانه هام مال تو بوده

هر نفس همیشه در یاد تو بوده

برگ باغِ رفته بر بادِ تو بودم

همه جاده های دنیا رو دویدم

در سفر هام به صدای تو رسیدم

هر کجا رفتم و هر جا که رسیدم

همه ی دنیا رو با چشم تو دیدم

یاد تو همسفر شام و سحرگاه

شوق دیدن تو در نهایت راه

از تو غربتم همه خاک زمین شد

عاشقانه های من عاشق ترین شد


سادگی

سادگی مرا ببخش که خویش را تو خوانده ام

برای برگشتن تو به انتظار مانده ام

سادگی مرا ببخش که دلخوش از تو بوده ام

تو را به انگشتر شعر ، مثل نگین نشانده ام

به من نخند و گریه کن چرا که جز نیاز تو

هر چه نیاز بود و هست از درِ رخانه رانده ام

اگه به کوتاهی خواب ، خواب مرا سایه شدی

به جُرم آن ، داغ عطش بر لب خود نشانده ام

گلوی فریاد مرا سکوت دعوت تو بومد

ولی من این سکوت را به قصه ها رسانده ام

دوباره از صداقتم دامی برای من نساز

از ابتدا ، دست تو را در این قمار خوانده ام

گناه از تو بود و من نیازمند بخششم

چرا که من در ابتدا تو را زِ خود نرانده ام

گناهکار هر که بود کیفر آن مال من است

به جِرم آن ، داغ عطش بر لب خود نشانده ام


شکست !

ای عزیز رفته از دست! ای سفر کرده ی دل تنگ!

ای بت شیشه ای من ای اسیر معبد سنگ

توی معبد دل من اومدی ساده نشستی

از من و سختی قلبم عاقبت تو هم شکستی

اگه ما هر دو شکستیم از شکست تو شکستیم

یه بغل عشق و نوازش با خودت برام آوردی

به منو دیوُنگی هام صادقانه دل سپردی

کاش از اول می دونستن درد تو ، درد منم بود

لحظه ای که می شکستی لحظه ای شکستنم بود

روبروم آینه نبودی تو خود من شده بودی

نه یه معشوق نه یه همراز روح این تن شده بودی

کاش از اول می دونستم که عذابه بی تو بودن

بی هیاهو رفتن تو سفرِ روحمه از تن

کاش از اول می دونستم ...


فاصله

می شه هیچ چی رو ندید فقط نگاه کرد

روزای مقدس و خوبو فدا کرد

اما عشق فریاد یک درد عمیقه

لبا ی عشقو نمی شه بی صدا کرد

غربت صدای گریه م درد بی تو بودنه

بی صدا شکستنم صدای شعرای منه

مثل خوشبختی تو دوری از من اما همیشه

طعم گریه های تو تلخی حرفای منه

من مصیبتو با رفتنت شناختم

به جای ترانه هام مرثیه ساختم

قصه هام غمنامه ای برای تو شد

هر کلام من فقط صدای تو شد

از منم به من نزدیک تری اما همیشه

سردی دوری تو از تن من دور نمی شه

درد این فاصله ها منو به فریاد می کشه

توی خرمن سکوتم شعله های آتیشه


شاید بدونی

اگه از پنجرۀ چشمای من

چشم تو هر چه که دیدم ببینه

اگه دتنگی ابرای غروب

توی آسمون سینه ت بشینه

تازه مثل من می شی که همش بدی دیدم

شاید اون روز بدونی چه عذابی کشیدم

اگه کوه غصه پشتِتو شکست

تو رو انگشتای غم نشونه کرد

هر چی داشتی آسمون ازت گرفت

تو رو با دست خالی روونه کرد

اگه وقت گریه بغض تو وا نشد

گریه هم از تو چشات پر زد و رفت

اگه خوشبختی سراغتو گرفت

اما بی خبر امد و در زد و رفت

تازه مثل من می شی که همش بدی دیدم

شاید اون روز بدونی چه عذابی کشیدم


با بودن 

با بودن تو دنیای من رنگی تر از همیشه

قلب تموم آدماش از جنسی مثل شیشه

با بودنت رنگین کمون یه رنگ اضافه داره

زنگی که زیبایش تو رو یاد من می یاره

با بودنت تو گلخونه هیچ گلی کم ندارم

هیچ گلی اونجا نمی خوام وقتی تویی کنارم

با بودنت غصه می ره شادی جاش و می گیره

با بودنت هر چی غمه تو قلب من می میره

با بودنت شعرای من معنای تازه دارن

گلهای اطلسی برام شکلی دوباره دارن

با بودنت دلم می خواد که از سینه جدا شم

پر بکشه به سمت تو ، تو راه تو فدا شه

با بودنت دوستت دارم روی زبونم همیشه

سهم من از با تو بودن این عشق نازنینه

با بودنت یه زندگی یه عمر تازه دارم

برای دیدن تو من یه عمر در انتظارم

هر شب که به خواب من می یای

من دیگه شک ندارم

یه روزی می یاد با من باشی بمونی در کنارم


دل من 

دل من برات پر می زنه دلی که پر از بهونه است
واسه تو صدای قلب من هنوزم عاشقونه است
اگر بیای بهار میاد به خونمون دوباره
به یاد تو شبا میشن یه آسمون ستاره
می خونم تا بخونن همه دلهای عاشق
که تو با اون نگاهت منو کشتی «ز»
چی داری تو اون خنده هات تو اون دو چشم سبزت
که دلم اسیرت شده می خوام بمیرت برات

دل من برات پر می زنه دلی که پر از بهونه است
واسه تو صدای قلب من هنوزم عاشقونه است
اگر بیای باهار میاد به خونمون دوباره
به یاد تو شبا میشن یه آسمون ستاره
می خونم تا بخونن همه دلهای عاشق
که تو با اون نگاهت منو کشتی


گفتی تو 

گفتی تو روزهای آخر تو بخیر ما به سلامت

گفتی من بر نمی گردم دیدن ما به قیامت

پشت پات اشکام و ریختم تا که برگردی دوباره

دل ناغافلم اما تا ابد تو انتظاره

تو مثه ستاره بودی توی تاریکی شبهام

یهدته صدات می کردم زینبم من تو رو می خوام

عاشقونه دل باختم اما تو باور نکردی

گل عشق خاطراتو پیش روم پرپر می کردی

تنهایی گذاشتی رفتی که بگی دیدی نموندم

با دلی شکسته حتی قصه رفتن نخوندم

چشم بِراهت من تنها بارون اشکام می باره

رو کویر گونه ی من گل های حسرت می کاره

تو همیشه مهربونی واسه این دل شکسته

واسه احساس لطیفم که فقط دل به تو بسته

تو برو یادت بمونه دل عاشق دیوونه

تا ابد تو انتظارت همیشه از تو می خونه