دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

الوداع خاطره ها...

در آن بستر که میمیرد نفس در سینه ها خاموش

نمی خواهم که کس از مردن من باخبر باشد

نمی خواهم که مادر سختی جان کندنم بیند

نمی خواهم پدر بر هم نهد چشمان بازم را

ولی مادر اگر روزی رفیقی مهربان آمد ز تو پرسید او را کو؟

بگو در بستر ناکامی و حسرت شبی جان داد!

بگو تا لحظه آخر چنین می گفت:

عزیزانم....رفیقانم......خداحافظ......خداحافظ

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد