دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

شیرینی انتــــــــــظار

غنچه ازخواب پرید و گلی تازه به دنیا آمد
خار خندید و به گل گفت سلام و جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا شده بود
دست بی رحم که آمد نزدیک
گل مغرور ز وحشت پژمرد
لیک ناگاه!
خار در دست خلید و گل از مرگ رهید !
صبح فردا خار با شبنمی از خواب پرید!
گل صمیمانه به او گفت سلام
خار صمیمانه به او گفت: علیک!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد