دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

خیانت

یادته گفتی داریم برای همدیگه یه شرط

که بمیریم اگه داشته باشیم قلب سنگ و سرد

باشیم همیشه برا هم مثل دارو و مرحم

اگه خوب نشدیم همدیگرو بکنیم کفن

اما فهمیدیم عشق بینمون بوده خنثی

فقط می کردیم براهم تظاهر و ادعا

تو قرارا فقط به همدیگه میکردیم سلام

یه چیزی کم داشتیم مثل موسیقیه بی کلام

روزامون شده بود مثل کاغذای باطله

که ما خطای توش بودیم خطای بی عاطفه

دیگه فایده ای نداره هرچی بگی ببخشید

چون چشامون چیزی رو که باید می دید و دیگه دید

برو ولی من تو رو دیگه نمی کنم حلال

تو اون دنیا باز خواستت می کنم با چندتا سوال

تنهام بذار عشق تو  وجودم شده خاموش

لااقل بی انصاف برای مرگم تیره بپوش

فکر می کنم با نفرینام زندگیت بشه جهنم

که راضی بشی به مرگ خودت با خوردن سم

حالا دیگه دارم میگم زیر لب اشهدمو

برو به آرزوت رسیدی نمی بینی منو

روحم می خنده موقع گذاشتنم توی قبر

اشک می ریزی انگار از چشات میباره ابر

تو اومدی پیشم مثل نوش داروی بعد مرگ

که نداره اثری نمیاره به رخم رنگ

آخرش میگی تو ذهنت دوستت دارم همیشه

مثل اقیانوسی که امکان نداره خشک بشه

می خوام بگم قبل از دست دادن کسی

قدرشو بدونید شاید فردا نداره نفسی

مثل تو که باهم بودیم ولی تو با من نبودی

نمی دونم عاشق چشمای کی شده بودی

اسم تورو تو قلبم یه نقطه ی کور می کنم

چشمای روشن تو رو تاریک و بی نور می کنم

من که میرم تو هم منو از ذهنت ببر از یاد

دیدارمون به قیامت باشه ای رفته به باد

توی پاییز وقتی تنها تو برگا قدم زدی

وقتی رفتی زندگیتو با اون یکی رقم زدی

بدون اینو که دل من هنوزم دنبالته

ولی افسوس یکی دیگه زیر بارون پا به پات

قصه من و تو

دلم مثل دلت از جنس سنگ نیست

چشام مثل چشات از همه رنگ نیست

ما دوتا باهم بودیم مهربون مثل قناریها

به جون هرچی عاشقه دوستی ما یه جنگ نیست

زندگیمون بهاری بود ولی ابر بهار نداشت

دلهای اسیر ما حتی راهی واسه فرار نداشت

مثل مهتاب بودیم و گریه تو کارمون نبود

دل نامهربون تو مگه با دل من قرار نداشت
می دونم رسم همه عشقهای خوب جداییه

جدا شدیم از همدیگه کجای این عاشقیه؟

رفتی آسمون و من تو زمین موندگار شدم

خیالی نیست عشقت برام یه عشق جاودانیه

شب میلاد عشقمون همیشه یادم می مونه

تا جون دارم صدای قشنگت تو گوشم می خونه

هر جا می رم عطر تو مشاممو پر می کنه

فقط خدای مهربون راز عشقمونو می دونه

صبر من تموم شده طاقت موندن ندارم

دلم اسیر شده حس بی تو بودن ندارم

من و گریه با هم بدجوری رفیق شدیم

بی تو من حتی حس و حال سرودن ندارم

قصه عشق ما هرچی بوده اماحالا تموم شده

زندگیمون به پای هم یه عمر که حروم شده

فرشته ی مهربون تو قصه ها از پیش مارفته دیگه

شاید خدا درهای لطفشو به روی ما بسته دیگه