دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

اینم تیم محبوب من

تاریخچه :

شاهین باشگاهی بود که در سال 1321 به دست یک معلم به نام دکتر عباس اکرامی با همکاری و همراهی گروهی از بهترین جوانان کشور که عمدتاً دانشجو بودند ، بنا نهاده شد و مفاخر بزرگی چون امیرمسعود برومند ، امیر عراقی ، شکیبی ، فاخری ، انصاری ، دکتر نادر افشار ، مرحوم پرویز دهداری ، حسینعلی کلانی ، جعفر کاشانی ، همایون بهزادی ، حمید شیرزادگان ، و ... تربیت کرده و به جامعه فوتبال ایران تقدیم نمود .

شاهین دارای 402 تیم جوان با 62 شعبه در سطح کشور بود که دکتر اکرامی این تیم را بر پایه 3 اصل ( اخلاق ، تحصیل و علم و ورزش ) استوار ساخته بود .

شاهین در آن روزگار ، تنها دفتری بود در ورزشگاه امجدیه ( شیرودی فعلی ) که بازیکنانش برای تعلیم در آنجا گرد هم می آمدند . این باشگاه برای اولین بار آموزش فوتبال را به صورت کتابی و از روی اصول ، شروع کرد و نخستین جزوه آموزشی را که در بر گیرنده اصول ورزش فوتبال بود ، و با استفاده از منابع جهانی تهیه و تنظیم گشته بود ، جهت یادگیری در اختیار اعضای خود قرار داد .

این تیم به جهت سیستم و قدرت عجیبی که بازیکنانش در کار حمله داشتند به ندرت اجازه میداد حریفانش ( حتی بزرگترینشان ) خود را از شکست نجات دهند . لیکن بی درایتی و عدم دور اندیشی مدیران وقت باشگاه و کج سلیقگی و انفعال دستگاه ورزش وقت کشور ، دست به دست هم داد و باعث شد بدلیل پاره ای مسائل بعد از بازی این تیم با تهرانجوان در هفته دهم ( در تاریخ 16/4/1346 ) این باشگاه منحل گردد .

در ان بازی ناظم گنجاپور با وارد کردن سه گل در دقایق 61 ، 68 و 75 به درون دروازه تهرانجوان این افتخار را بدست آورد که تا تمام کننده کتاب پیروزی های شاهین برای همیشه باشد .

آن روز شاهین در هفته دهم بازی ها با 18 امتیاز از 10 دیدار ( در آن زمان برای هر پیروزی 2 امتیاز منظور می شد ) و 19 گل زده و 7 گل خورده در صدر و دارایی با 16 امتیاز در ردیف دوم قرار گرفته بود .

این بازی آخرین بازی شاهین بود در حالی که در این فصل ، 3 هفته از بازی های این تیم مقابل شهربانی ، دیهیم و تاج ( 6 تای ها ! ) باقی مانده بود ، ناگهان با اطلاعیه رسمی سازمان تربیت بدنی از تاریخ 20/4/1346 شاهین منحل گردید . پس از انحلال شاهین ، بازیکنان آن همچنان یکپارچگی خود را حفظ کردند و حدود یک سال محرومیت را با ادامه بازی ها و تمرینات خود در زمین های خاکی ، سپری نمودند . تا این که باشگاه های مطرح آن روز در صدد جذب این جوانان بی رقیب بر آمدند و از آن جمله باشگاه پاس خواهان کاشانی ، کلانی و همایون بهزادی بود و بعضی از باشگاه های دیگر هم بقیه آنان را مدنظر قرار داده بودند لذا شاهینیا به تکاپو افتادند تا از تفرق و پراکندگی مجموعه خود جلوگیری به عمل آورند ( از آن جمله مرحوم پرویز دهداری را می توان نام برد ) و بر آن شدند تا این مجموعه را در باشگاه پرسپولیس گردهم آورند.

 

شرح پریشانی من

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید        

داستان غــم پنهانی من گـــوش کنید

قصه بی سرو سامانی من گوش کنید

گفت و گوی من وحیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جان سوز نگفتی تا کی

سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی

روزگاری من و دل ساکن کوئی بودیم

ساکن کوی بت عربده جوئی بودیم

عقل و دین باخته دیوانه روئی بودیم 

بستة سلسلة سلسله موئی بودیم     

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود

یک گرفتار از این جمله که هــستند نبود

نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت

سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت

این همه مشتری و گرمی بازار نداشت 

یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

اول آنکس که خریدار شدنش من بودم

باعث گرمی بازار شـــدنش من بودم

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او 

داد رسوایی من شهرت زیبائی او

بس که دادم همه جا شرح دل آرائی او

شهر پر گشت ز غوغای تماشایی او

این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد

کی سرو برگ من بی سرو سامان دارد

                   چاره این است و ندارم به از این رای دگر                 

که دهم جای دگر به دل آرای دگر

                   چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر                   

بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر

بعد از این رای من این است و همین خواهد بود

من بر این هستم و البته چـــنین خواهد بود

پیش او یار نو و یار کهن هر دو یکی است 

حرمت مدعی و حرمت من هر دو یکی است

              قول زاغ و غزل مرغ چمن هر دو یکی است              

نغمه بلبل و غوغای زغن هر دو یکی است

این ندانسته که قدر همه یکسان نبود

زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود

        چون چنین است پی کار دگر باشم ، به       

چند روزی پی دلدار دگر باشم ، به

                      عندلیب گل رخـــسار دگر  باشم ، به                     

مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم ، به

نوگلی کو که شوم بلبل دستان نازش

سازم از تازه جوانان چمن ممتازش

آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست    

می توان یافت که بر دل ز منش باری هست

از من و بندگی من اگرش عاری هست        

بفروشد که به   هر گوشه خریداری هست

به وفاداری من نیست در این شهر کسی

بنده ای همچو مرا هست خریداری بسی

مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است        

راه صد بادیه درد بریدیم بس است

قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است 

اول و آخر این مرحله دیدیم بس است

بعد از این ما و سر کوی دل آرای دگر

با غزالی به غزل خوانی و غوغای دگر

تو مپندار که مهر از دل محزون نرود

آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود

وین محبت به صد افسانه و افسون نرود

چه گمان غلط است این برود چون نرود

چند کس از تو و یاران تو آزرده شود

دوزخ از زردی این طایفه افسرده شود