دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

“دختری در رختخواب”

دختـری با مادرش در رختخواب .......... .. .......... درد و دل می کرد با چشمی پر ز آب
گفت مادر حالم اصلا ً خوب نیست ............ ......... .. زندگی از بهر من مطلوب نیست
گو چه خاکی را بریزم بر سرم ............ ......... ......... ...... روی دستت باد کردم مادرم
سن من از ..... افزون شده ............ ......... ......... ... دل میان سینه غرق خون شده
هیچکس مجنون این لیلی نشد ............ ......... ......... شوهری از بهر من پیدا نشد
غم میان سینه شد انباشته ............ ......... ......... ..... بوی ترشی خانه را برداشته
مادرش چون حرف دختر را شنفت ............ ......... .. خنده بر لب آمدش آهسته گفت
دخترم بخت تو هم وا می شود ............ ......... .. غنچه ی عشقت شکوفا می شود
غصه ها را از وجودت دور کن ............ ......... ......... .. این همه شوهر یکی را تور کن
گفت دختر: مادر محبوب من ............ ......... ......... ..... ای رفیق مهربان و خوب من
گفته ام با دوستانم بارها ............ ......... ......... ........ من بدم می آید از این کارها
در خیابان یا میان کوچه ها ............ ......... ......... ....... سر به زیر و با وقارم هر کجا
کی نگاهی می کنم بر یک پسر ............ ......... ....... مغز یابو خورده ام یا مغز خر؟
غیر از آن روزی که گشتم همسفر ............ ......... .... با سعید و یاسر و ایضا ً صفر
با سه تا شان رفته بودیم سینما ............ ......... ......... ... بگذریم از ما بقیه ماجرا
یک سری، هم صحبت یاسر شدم ............ ....... او خرم کرد، آخرش عاشق شدم
یک دو ماهی یار من بود و پرید ............ ......... .... قلب من از عشق او خیری ندید
مصطفای حاج قلی اصغر شله ............ ......... ...... یک زمانی عاشق من شد بله
بعد هوتن یار من فرهاد بود ............ ......... ......... . البته وسواسی و حساس بود
بعد از این وسواسی پر ادعا ............ ......... ......... . شد رفیقم خان داداش المیرا
بعد او هم عاشق مانی شدم ............ ......... ...... بعد مانی عاشق هانی شدم
بعد هانی عاشق نادر شدم ............ ......... ......... ... بعد نادر عاشق ناصر شدم
مادرش آمد میان حرف او ............ ......... ........ گفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو
گرچه من هم در زمان دختری ............ ......... ..... روز و شب بودم به فکر شوهری
لیک جز آنکه تو را باشد یک پدر ............ ......... دل نمی دادم به هر کس این قدر
خاک عالم بر سرت، خیلی بدی ............ ......... ..... واقعا ً که پــوز مـــادر را زدی

قصر یخی

ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به تو آری به همان منظر دور
به همان سرو صمیمی به همان باغ بلور
به همان سایه...همان وهم...همان تردیدی
که سراغش ز غزلهای خودم می گیری
به همان زل زدن از فاصله دور به هم
یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم
به تبسم ...به تکلم ...به دل آرایی تو
به خموشی...به تماشا...به شکیبایی تو
به نفس های تو در سایه سنگین سکوت
به سخن های تو با لهجه شیرین سکوت
شبحی چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
یک نفر ساده...چنان ساده که از سادگیش
می توان یک شبه پی برد به دلدادگیش
آه ای خواب گران سنگ سبکبار شده
بر سر روح من افتاده و آوار شده
رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
یک نفر سبز ...چنان سبز که از سر سبزیش
میشود پل زد از احساس خدا تا دل خویش
آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست
راستی آن شبح هر شبه تصویر تو نیست؟
اگر ان حادثه هر شبه تصویر تو نیست
پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست؟
حتم دارم که تویی ان شبح آینه پوش
عاشقی جرم قشنگیست به انکار مکوش
آن شبح کافت جانم شده است
آن الفبا که همه ورد زبانم شده است
اینک از پشت دل آینه پیدا شده است و تماشا گه این خیل تماشا شده است
آن الفبای دبستانی دلخواه تویی
عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی

8 عاشقانه ی نا آرام موسیقی ایران

8 عاشقانه ناآرام موسیقی ایران!

 

عشق در موسیقی خودش را به شکل‌های مختلف نشان می‌دهد

ادامه مطلب ...

تست مغز

در این تصویر سعی کنید رنگ ها را بگوئید بدون آنکه لغات را بخوانید

Click the image to open in full size.


جالب اینجاست که نیمکره سمت راست مغز سعی می کند رنگ را ببیند
و نیمکره سمت چپ مغز اصرار به خواندن نام رنگ دارد

کدام را سوار می‌کنید؟

شما در یک شب طوفانی در حال رانندگی هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس می‌گذرید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند.

 

�        یک پیرزن که در حال مرگ است.

 

�        یک پزشک که قبلاً جان شما را نجات داده است.

 

�        دوستی بسیار عزیز که سالهاست اورا ندیده اید و آرزو داشتید دوباره او را بیابید و همدم و همراه او باشید.

 

 شما می‌توانید تنها یکی از این سه نفر را سوار کنید. کدام را انتخاب خواهید کرد؟ دلیل خود را شرح دهید.

 

کمی فکر کنید...

 

قاعدتاً این آزمون نمی‌تواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خودش را دارد.

 

�        پیرزن در حال مرگ است، شما باید ابتدا او را نجات دهید. هر چند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد.

 

�        شما باید پزشک را سوار کنید. زیرا قبلاً جان شما را نجات داده است و این فرصتی است که می‌توانید جبران کنید. اما شاید بتوانید بعداً هم جبران کنید.

 

�        شما باید شخص مورد علاقه‌تان را سوار کنید زیرا اگر این فرصت را از دست دهید ممکن است هرگز قادر نباشید او را پیدا کنید.

 

از دویست نفری که در این آزمون شرکت کردند، شخصی که استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد. او نوشته بود:

 

سوئیچ ماشین را به پزشک می‌دهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه دوست عزیزم منتظر اتوبوس می‌مانیم.

 


 

شرح

 

 همه می‌پذیرند که پاسخ فوق بهترین پاسخ است، اما هیچکس در ابتدا به این پاسخ فکر نمی‌کند. چرا؟

 

زیرا ما هرگز نمی‌خواهیم داشته‌ها و مزیت‌های خود را (ماشین) از دست بدهیم. اگر قادر باشیم خودخواهی‌ها، محدودیت ها و مزیت‌های خود را از خود دور کرده یا ببخشیم گاهی اوقات می‌توانیم چیزهای بهتری به دست بیاوریم.

 

تحلیل فوق را می‌توانیم در یک چارچوب علمی‌تر نیز شرح دهیم:

 

در انواع رویکردهای تفکر، یکی از انواع تفکر خلاق، تفکر جانبی است که در مقابل تفکر عمودی یا سنتی قرار می‌گیرد. در تفکر سنتی، فرد عمدتاً از منطق، در چارچوب مفروضات و محدودیت‌های محیطی خود، استفاده می‌کند و قادر نمی‌گردد از زوایای دیگر محیط و اوضاع اطراف خود را تحلیل کند. تفکر جانبی سعی می‌کند به افراد یاد دهد که در تفکر و حل مسائل، سنت شکنی کرده، مفروضات و محدودیت ها را کنار گذاشته، و از زوایای دیگری و با ابزاری به غیر از منطق عددی و حسابی به مسائل نگاه کنند.

 

در تحلیل فوق اشاره شد اگر قادر باشیم مزیت‌های خود را ببخشیم می‌توانیم چیزهای بهتری به دست بیاوریم.

 شاید خیلی از پاسخ‌دهندگان به این پرسش، قلباً رضایت داشته باشند که ماشین خود را ببخشند تا همدم و عزیز گم کرده خود را با خود همراه کنند. بنابراین چه چیزی باعث می‌شود نتوانند آن پاسخ خاص را ارائه کنند. دلیل آن این است که به صورت جانبی تفکر نمی‌کنند. یعنی محدودیت ها و مفروضات معمول را کنار نمی‌گذارند. اکثریت شرکت‌کنندگان خود را در این چارچوب می‌بینند که باید یک نفر را سوار کنند و از این زاویه که می‌توانند خود راننده نبوده و بیرون ماشین باشند، درباره پاسخ فکر نکرده‌اند.

یک داستان عشقی غم انگیز ...

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :
سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.
دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.
یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….
پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…

عکس های عروسی دختری که میدانست 5 روز دیگر خواهد مرد !!!!

عکس های عروسی دختری که میدانست 5 روز دیگر خواهد مرد !



Katie Kirkpatrick دختر 21 ساله ای که با سرطان دست و پنجه نرم میکرد. برای بهترین روز زندگیش سرطان را جواب کرد.




با وجود درد و توقف عملکرد ارگانهای بدن کتی به همراه دریافت مقادیر زیادی مورفین برای کاهش درد، کتی تمام جزئیات عروسی را انجام میدهد. لباس کتی چند بار تغییر سایز داده چون وی در این مدت بر اثر بیماری به شدت کاهش وزن داشته است.



یکی از وسایل غیر معمول عروس در این عروسی، مخزن اکسیژنی بود که کتی مجبور بود در تمام مدت آنرا با خود حمل کند. طرف دیگر عکس والدین نیک نامزد 23 ساله کتی هستند که پسرشان را در ازدواج با معشوقه دوران دبیرستانش همراهی میکنند.



طرف دیگر عکس والدین نیک نامزد 23 ساله کتی هستند که پسرشان را در ازدواج با معشوقه دوران دبیرستانش همراهی میکنند.



کتی در روی صندلی چرخ دار و کپسول اکسیژن به ترانه دوستانش گوش میدهد.



کتی (Katie) با نامزد 23 ساله خود (Nick) در حالی ازدواج کرد که خود و دوستانش میدانستند زمان زیادی زنده نخواهد ماند اما همه تلاش کردند تا در روزهای پایانی عمر کتی خاطره ای خوش برای وی به جا بگذارند. این تصویر ساعاتی قبل از عروسی و در حالی که نیک منتظر اتمام مداوای روزانه کتی است در 11 ژانویه 2005 گرفته شده است.



کتی 5 روز بعد از ازدواج فوت کرد. مشاهده این دختر رنجور به همراه لبخندی که در صورت دارد ما را به فکر میبرد. مهم نیست این لبخند چقدر به طول می انجامد .... مهم اینست که سخت نگیریم

روز والنتین

روز والنتین 
 

 


روز والنتین یا والنتاین، (روز عشاق و یا روز عشق‌ورزی) عیدی در روز ۱۴ فوریه (۲۵ بهمن‌ماه و بعضی سال‌ها ۲۶ بهمن‌ماه) و در برخی فرهنگ‌ها روز ابراز عشق است.
این ابراز عشق معمولاً با فرستادن کارت والنتین یا خرید هدایایی مانند گل سرخ و یادگاری انجام می‌شود. سابقهٔ تاریخی روز والنتین به جشنی که به افتخار قدیس والنتین در کلیساهای کاتولیک برگزار می‌شد، باز می‌گردد.

 پیشینهٔ‌ تاریخی
تاریخچه کامل و دقیق والنتین در دست نیست و آنچه از پیشینه این روز می‌دانیم با افسانه درآمیخته‌است.
امروزه کلیسای کاتولیک به این نتیجه رسیده‌است که حداقل سه قدیس به نام والنتین وجود داشته‌اند که همگی به شهادت رسیده‌اند، به همین دلیل چندین افسانه سعی در بازگوئی تاریخچه این آئین دارند.
 

 

 روایت‌های مشهور
 
والنتین قدیس و مریدانشدر سده سوم میلادی که مطابق می‌شود با اوایل شاهنشاهی ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بوده‌است بنام کلاودیوس دوم (Claudius II). کلودیوس عقیده داشت مردان مجرد نسبت به آنانی که همسر و فرزند دارند سربازان جنگجوتر و بهتری هستند. از این رو ازدواج را برای سربازان امپراتوری روم قدغن می‌کند. کلاودیوس به قدری بی‌رحم وفرمانش به اندازه‌ای قاطع بود که هیچ کس جرات کمک به ازدواج سربازان را نداشت. (شایان ذکر است که در آن هنگام هنوز امپراتوری روم، به آیین مسیحیت نگرویده بود و این امر تقریباً ۴۰ سال پس از دوران کلاودیوس دوم یعنی در دوران کنستانتین اول، موسوم به کنستانتین کبیر صورت گرفت). اما کشیشی به نام والنتین (والنتیوس)، مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می‌کرد. هنگامی که کلاودیوس این امر را دریافت، والنتین را دستگیر و زندانی کرد. کلاودیوس به منظور منصرف ساختن والنتین از باور خویش، به زندان و به استقبال وی شتافت و او را مورد محبت فراوان قرار داد. این در حالی بود که والنتین نیز به گونه‌ای متقابل کوشید تا کلاودیوس را به آیین مسیحیت فراخواند؛ امری که موجبات خشم امپراتور روم را فراهم ساخت و حکم به اعدام وی داد. هنگامی که والنتین در زندان به سر می‌برد، یکی از زندانبانان دختری نابینا داشت که به زندان می‌آمد به تفصیل با وَلِنتَین سخن می‌گفت و درست پیش از آن که والنتین به اعدام محکوم گردد، برای آن دختر نابینا کارتی فرستاد که بر روی آن نگاشته بود: ««از طرف والنتین ِ تو» (From Your Valentine)» امضاء کرده‌است، اصطلاحی که تا به امروز مورد استفاده قرار گرفته و به وفور بر روی کارتهای والنتین مشاهده می‌شود.

 
افسانه دیگر حاکی از آن است که هنگامی که والنتین را به زندان افکندند، مردم برای وی یادداشت‌هایی کوچک که در لفافه پیچانده بودند و در شکافهای دیواره سلول وی جاسازی می‌کردند می‌فرستادند و او آنها را یافت و در حق آنان نیایش کرد. به دیگر سخن، بنیاد تاریخی کارت والنتین همین امر است. کشیش والنتیوس در ۱۴ فوریه ۲۷۰ میلادی (در برخی روایات ۲۶۹ و مطابق با برخی روایات دیگر ۲۷۳ بعد از میلاد) اعدام شد. بنابراین او را به عنوان فدایی و شهید راه عشق می‌دانند و از آن زمان والنتین تبدیل به نمادی برای عشق شده‌است و بدین روست که در کشورهای جهان، به ویژه کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی، مراسم روز والنتین همه ساله در ۱۴ فوریه برگزار می‌گردد.
 

 شهرهای منسوب به والنتین قدیسبر اساس باورهای کنونی، بقایای والنتین قدیس که در سده ۱۹ میلادی در قبرستانی باستانی در ایتالیا کشف شد هم‌اکنون در سه شهر رم، دوبلین و گلاسگو نگهداری می‌شود. بخشی از این بقایا پس از انتقال به یک تابوت طلایی توسط پاپ گرِگوری شانزدهم به کلیسای کاتولیک وایت فرایر در دوبلین پایتخت جمهوری ایرلند اهدا شد. بخش دیگری از این بقایا که گفته می‌شود شامل استخوان‌های والنتین قدیس است توسط یک خانواده متمول فرانسوی در سده نوزدهم به کلیسای فرانسیس مقدس در شهر گلاسگو در اسکاتلند منتقل شد. خارج از حلقه‌های مذهبی از مردم عادی کمتر کسی از وجود این بقایا در شهر اطلاع داشت تا اینکه در سال ۱۹۹۹ تصمیم به انتقال این بقایا به کلیسای دیگری به نام The Blessed John Duns Scotus گرفته شد. این اقدام توجه گستردهٔ رسانه‌ها و به طبع آن عموم مردم را به دنبال داشت به‌طوری که شهر گلاسگو به خاطر میزبانی والنتاین قدیس «شهر عشاق» لقب گرفت و از سال ۲۰۰۲ این شهر در روز والنتین میزبان فستیوالی به نام «فستیوال عشق» می‌باشد.
 

 رسوم والنتین
از هدایای مرسوم در این روز هدایای شکلاتی را می‌توان نام برد.
در کشورهای اروپایی و آمریکائی دادن شکلات به عنوان هدیه روز والنتین از شهرت خاصی برخوردار است. تزئین شکلات و پختن انواع ان نیز از اداب این روز به شمار می‌رود. از نظر علمی هم ثابت شده‌است که خوردن شکلات دارک یا همان سیاه میزان عشق را در انسان بالا می‌برد البته نه مصرف بی‌رویه آن و دادن هدایای دیگری نظیر عروسک و یاهدیه ای به عنوان یادگاری از رسوم این روز میباشد .
 

 در دیگر فرهنگ‌هابرخی بر آنند که والنتین فراتر از سنتی غربی است که پیش از این در بسیاری کشورهای جهان موجود بوده‌است. در کشور چین، روزی مشابه والنتین موجود است که تحت عنوان «شب هفت‌ها» نامیده می‌شود. برابر با افسانه‌ای چینی، پسر گاوچران و دختر بافنده، در هفتمین روز هفتمین ماه از تقویم قمری در آسمان با یکدیگر ملاقات کردند. آخرین «شب ِ هفتها» در ۳۰ اوت ۲۰۰۶ بود. روایتی دیگر از این روز با اندکی تفاوت نسبت به چین، در ژاپن نیز موجود است که از آن به عنوان «تاناباتا» یاد می‌گردد و برابر با هفتم ژوئیه تقویم خورشیدی‌ست. در کشور مصر، روز عشق دیگری موجود است که برابر با ۴ نوامبر هر سال است. در کره جنوبی، در ۱۱ دسامبر هرسال، روزی تحت عنوان «روز پـِپـِرو» موجود است که در آن زوج‌های جوان هدایایی به یکدیگر تقدیم می‌کنند.
 

 در فرهنگ ایرانی
سپندارمذگان جشن گرامی‌داشت زمین و زن و روز مهرورزی به مظاهر مهر و فروتنی است. در این روز مردان به زنان خود، با محبت هدیه می‌دادند و زنان و دختران را از کارهای روزمره معاف کرده بر تخت شاهی می‌نشاندند و از آنها اطاعت می‌کردند.
اخیرا گروهی از دوستداران فرهنگ ایرانی پیشنهاد کرده‌اند که به منظور حفظ فرهنگ ایرانی سپندارمزگان بجای والنتین به عنوان روز عشق گرامی داشته شود .
 در عربستان سعودی
در عربستان سعودی فروش محصولات مربوط به روز والنتین مانند گل رز در روزهای نزدیک به این روز، ممنوع می‌باشد و پلیس مذهبی این کشور از مغازه داران می‌خواهد تا چنین چیزهایی را به فروش نرسانند

چگونه به شدت جذاب ‌تر شویم؟

http://ample.se/image-9725_4AA2D8FB.jpg

شما همان‌قدر جذاب هستید که می‌خواهید باشید. اگر شما احساس جذاب بودن بکنید دیگران هم شما را جذاب خواهند یافت. هم‌چنین اگر خود را غیر جذاب بدانید دیگران نیز شما را جذاب نمی‌بینند. همه‌ی شما علاقه‌‌‌مندید که درباره‌ی خودتان احساس خوبی داشته باشید. به یاد داشته باشید که شما با دیگران برابرید و جاذبه و آمیزه‌ی جذابیت خاص خود را دارید.زیبایی و خوش‌قیافه بودن بستگی به ژن‌ها و مسائل ارثی دارد. فکر نکنید که زیبایی و خوش‌قیافگی لازمه‌ی جذاب بودن است این به این معنی است شما می‌توانید برای جذاب شدن کارهایی انجام دهید و نتیجه بگیرید. انسان‌هایی هستند که بسیار زیبا و خوش‌قیافه‌اند ولی احساس جذابیت نمی‌کنند. این در حالی است که شما ممکن است افرادی را ببینید که چندا هم زیبا نیستند اما شما مجذوب آن‌ها شده‌اید. همه‌ی این‌ها یک چیز را ثابت می‌کند: شما همان اندازه جذابید که احساس می‌کنیدچگونه به شدت جذاب‌تر شویم؟

ادامه مطلب ...

اسیب شناسی عشق های زودگذر

ازدواج، یکی از موضوع‌های اساسی زندگی هر فرد است و در این میان، افرادی که با تدبیری مناسب به ‌این سنت الهی عمل می‌کنند‌، شاهد پیامدهای بسیار مثبتی در زندگی خواهند بود و آرامشی عمیق در زندگی‌شان جاری می‌گردد، اما متأسفانه باید بگوییم که براساس آمار و ارقام رسمی کشورمان در سال1386، حدود صدهزار مورد طلاق در جامعه‌ی ما اتفاق افتاده ‌که هر شنونده‌ای را بی‌درنگ به تأمل در این‌خصوص، وا‌می‌دارد. آیا این افراد، قبل از ازدواج فکر می‌کردند روزی با دنیایی از اندوه، می‌بایست از هم جدا شوند؟

ادامه مطلب ...

راه ابراز عشق


http://www.aftabblog.com/uploads/s/sahere/74277.jpg


یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟
برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند.
 برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد:
یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.

رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.
راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟

بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!

راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.››

قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.

http://donavazan.persiangig.com/image/love_resize.gif

دلمان خوش است ...

دلمان خوش است که می نویسیم و دیگران میخوانند و عده ای می گویند ،

آه چه زیبا ، و بعضی اشک می ریزند و بعضی می خندند

دلمان خوش است به لذت های کوتاه ، به دروغ هایی که از راست بودن

قشنگترند ،

به اینکه کسی برایمان دل بسوزاند یا کسی عاشقمان شود

با شاخه گلی دل می بندیم ، و با جمله ای دل می کنیم

دلمان خوش است به شب های دو نفری و نفس های نزدیک

دلمان خوش می شود به برآوردن خواهشی و چشیدن لذتی

و وقتی چیزی مطابق میل ما نبود چقدر راحت لگد می زنیم

و چه

ساده می شکنیم همه چیز را

قاصدک غم دارم

قاصدک غم دارم،
غم آوارگی و دربدری،
غم تنهایی و خونین جگری
قاصدک وای به من همه از خویش مرا می رانند،
همه دیوانه و دیوانه ترم می خوانند
مادر من غم هاست،مهد و گهواره ی من ماتم هاست،
قاصدک دریابم!
روح من عصیان زده و طوفانیست،
آسمان نگهم بارانیست
قاصدک غم دارم،غم به اندازه سنگینی عالم دارم،
غم من صحراهاست،افق تیره او ناپیداست
قاصدک دیگر از این پس منم و تنهایی
و به تنهایی خود در هوس عیسایی،
و به عیسایی خود منتظر معجزه ای _غوغایی
قاصدک حال گریزش دارم،
می گریزم به جهانی که در آن پستی نیست،
پستی و مستی و بد مستی نیست
می گریزم به جهانی که مرا ناپیداست
شاید آن نیز فقط یک رویاست

باز محرم آمد

 

 

  باز محرم آمد و اشک هایش برای حسین

باز محرم آمد و ناله هایش برای زینب

باز محرم آمد و دلتنگی هایش برای رقیه

باز محرم آمد و دل شکستگی هایش برای عباس

دهه اول محرم که می شود بغض عجیبی روی سینه ام سنگینی

می کند و اشک ها در چشمم دو دو می زند و منتظر

تلنگری است که جاری شود ... کاش به جای این همه دل

نازکی کمی هم از صبر زینب می آموختم که در سخت ترین

شرایط محکم بایستم تا دشمن بلرزد ... کاش به جای این

همه بی تابی کمی از استقامت حسین می آموختم و کمی از

وفاداری ابوالفضل .... و کاش ذره ای از جوانمردی حسین

در وجود ما بود ... کاش .....

  

 

امشب از خیال تو ...

باز امشب از خیال تو غوغاست در دلم

آشوب عشق آن قد و بالاست در دلم

خوابم شکست و مردمک چشمم به خون نشست

تا فتنه ی خیال تو برخاست در دلم

خاموشی لبم نه ز بی دردی و رضاست

از چشم من ببین که چه غوغاست در دلم

من نای خوش نوایم و خاموشم ای دریغ

لب بر لبم بنه که نواهاست در دلم

دستی به سینه ی من شوریده سر گذار

بنگر چه آتشی ز تو برپاست در دلم

اس ام اس های عاشقانه

عاشقان هرچند مشتاق حال دلبرند / دلبران در عاشقی از عاشقان عاشقترند . . .

-------------------
در این شب ها اگر باران چشمانت فرو ریخت / کویر قلب ما را هم دعا کن . . .

-------------------
تو طراوت باران ، تو سخاوت زمینی / تو کرانه های قلبم ، بهترین ، تو بهترینی . . .

-------------------
به لبخنذی مرا از غم رها کن / مرا از بی کسی هایم جدا کن

اگر مردن سزای عاشقان است / برای مردنم هر شب دعا کن . . .

-------------------
آنچنان کز برگ گل عطر گلاب آید برون / تا که نامت میبرم از دیده آب آید برون . . .

-------------------
میبخشم شهر دلم را به گل خنده های تو ، ای کلامت معنی هستی . . .

-------------------
زندگی با تو برایم بوی ریحان میدهد / بی تو اما بوی ریحان ، بوی زندان میدهد . . .

-------------------
ایمان داشته باش که کمترین مهربانی ها از ضعیفترین حافظه ها پاک نمیشوند

پس چگونه فراموش خواهی شد تو که پیشه ات مهربانی است . . . ؟

-------------------
من از یاران عاشق مینویسم ، ز اسرار حقایق مینویسم

نه از گل نه از شبنم نه از باد ، برای آن یار عاشق مینویسم . . .

-------------------
من سبز ترین واژه ملموس غروبم ، کاش در این وسعت سبز یک نفر درد مرا میفهمید . . .

-------------------
آن لحظه که قلبت به خدا نزدیک است / آن لحظه که دیده ات ز اشک خیس است

یاد آر که محتاج دعایت هستم . . .

-------------------
در حضور خار ها هم میشود یک یاس بود / در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود

میشود حتی برای دیدن پروانه ها / شیشه های مات یک متروکه را الماس بود

کاش میشد ، حرفی از کاش میشد هم نبود / هرچه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود

-------------------
من ناخدای عشقم ، طوفان حریف من نیست / من عاشق تو هستم مجنون رقیب من نیست . . .

-------------------

به خدا این دل من در تب و تاب تو گذشت / مکتب عشق تمامش به کتاب تو گذشت . . .

-------------------
تقصیر دلم نیست که در کنج دلم جا داری / خوشگلی ، با نمکی ، دو چشم زیبا داری . . .

-------------------
یار با ماست ، چه حاجت که زیادت طلبیم . . .

-------------------
احساس مهربان تو عطریست که هر لحظه به مشامم میرسد

نازنینم فردا زیباست و تو زیباتر از فرداها . . .

-------------------

قفسم را مشکن ، تو مکن آزادم / گر رهایم سازی به خدا خواهم مرد

من به زنجیر تو عمریست گرفتار شدم . . .

-------------------

در فصل تگرگ عاشقت میمانم / با ریزش برگ عاشقت میمانم

هر چند تبر به ریشه ام میکوبی / تا لحظه مرگ عاشقت میمانم . . .

-------------------
دلت را خانه ما کن مصفا کردنش با من / به ما درد دل افشا کن ، مداوا کردنش با من

اگر گم کرده ای ای دل کلید استجابت را / بیا یک لحظه با ما باش ، پیدا کردنش با من

-------------------
چون روزگار بر همه کس پایدار نیست / بهتر از دوست در جهان یادگار نیست . . .

-------------------
اشک هایم را برایت پست خواهم کرد ، روزی تو باید از احساس قلبم با خبر باشی . . .

-------------------
دست از سر ما بردار کنار تو نمیمونم / یه روز میگفتم عاشقم اما دیگه نمیمونم

تقصیر هیچکس دیگه نیست قصه ما تموم شده / حیف همه خاطره ها به پای کی حروم شده

-------------------
جایگاه همیشگی تو در قلب منه ، اگه صدف قلبم لایق مروارید وجودت باشد . . .

-------------------
آسمان جای عجیبیست نمیدانستیم / عاشقی کار غریبیست نمیدانستیم

عمر مدیون نفس نیست نمیدانستیم / عشق کار همه کس نیست نمیدانستیم . . .

-------------------
ای که با یاد تو در آتش تب میسوزم / یاد من کن که به یادت همه شب میسوزم . . .

-------------------
چه شود به چهره زرد من نظری برای خدا کنی / که اگر کنی همه درد من به یکی اشاره دوا کنی

.

.

.

چقدر روح ، محتاج فرصت هایی است که هیچ کس در آن نباشد . . .

-------------------
دلی را نشکن شاید خانه خدا باشد

کسی را تحقیر مکن شاید محبوب خدا باشد

از کمکی دریغ مکن شاید کلید بهشت باشد

سر نماز اول وقت حاضر شو ، شاید آخرین دیدارت با خدا در زمین باشد . . .

-------------------
نرسد دست تمنا چو به دیدار شما / میتوان چشم دلی دوخت به ایوان شما

از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست / نیمه جانیست در این فاصله قربان شما . . .

-------------------
این اس ام اس از کشور عشق ، شهر مهر ، محله مصفا ، پلاک محبت

طبقه رفاقت ،زنگ صداقت اومده تا بهت بگه دوستت دارم . . .

-------------------
نگاهم میکنی اما به سردی / نه تنها من ، تو هم دنیای دردی . . .

-------------------
شبی از سوز گفتم قلم را / بیا بنویس غم های دلم را

قلم گفتا برو بیمار عاشق ، ندارم طاقت این بار غم را . . .

-------------------
من آن موجم که عشقت ساحلم شد . . .

-------------------
اگر شورم سزا باشد ، اگر دردم دوا باشد / از این بدتر کجا باشد که دوست از دوست جدا باشد

-------------------
دل تمنا میکند تا من بسازم خانه ای / عاشقان کی خانه داند ، دل مگر دیوانه ای ؟

-------------------
سفر غریبی داشتم توی اون چشم سیاهت / سفری که بر نگشتم ، گم شدم توی نگاهت

-------------------
دوستی شوخی سرد ادمهاست / بازی شیرین گرگم به هواست

واسه کشتن غرور من و تو / دوستی ، توطئه ثانیه هاست . . .

-------------------
به یاد تو نوشتم که از جنس بهاری / که در اعماق قلبم همیشه ماندگاری

-------------------
قلب من جایگاه رفیقی است که شقایق ها حسرت آن را میخورند . . .

-------------------
کبوترم ، لانه من بام تو است ، کجا روم ، مرغ دلم راه تو است

پادشه کشور عشقم ولی ، نگین انگشتری ام نام تو است . . .

تک درخت

من تک درختم       در بیابان     بی آب     تشنه     با خشک شدن فقط یک قدم فاصله دارم 

    چه کنم که به خاطر آرزویی که دارم مقاومت می کنم      آرزویی مهال و ناشدنی

آرزویی خنده دار     آرزو دارم که به تو برسم به تو      آدرس تو را از آن کلاغ گرفتم

آدرسی نامشخص   در جنگل   فرسخها دور از من     میدانم که به تو نمی رسم

چه کنم که این دلم قانع نمی شود    کاش میشد خاک پاهایم را آزاد می کرد

ومن به جنگل می آمدم و فریاد میزدم      اسم تو را    و تو از میان درختان

با چشمانی زیبا     مرا میدیدی و می گفتی       منتظرت بودم

گوشه نشی

http://i35.tinypic.com/2tsgp.jpg

 

همیشه فکر می کردم فراموش شدن مثل فراموش کردن سخته اما اشتباه

 می کردم آدما باهم فرق دارن بعضی ها زود فراموش می کنند و بعضی

 ها هم مثل من ...  کاش ما آدما مثل کامپیوتر بودیم اونوقت هرچیزی

که نمی خاستیم اما دوسش داشتیم و فراموش کردنش برامون سخت بود

مشکلی نداشتیم دلیتش می کردیم...

خیلی ها میگن آدم نباید فکر کنه که خودش فقط تنها وجود داره باید یاد

بگیره که دیگران هم وجود دارن اونوقت مشکلی پیش نمیاد راستشو بگم

 من که هر وقت به فکر خودم هستم مشکلی ندارم تا به دیگران فکر می

 کنم مشکلات یکی یکی خودشونو نشون میدن به هر حال ما که نمیدونیم

 چیکار کنیم...

اینو بدون که اگه به فکر همه باشی خیلی ها از اون همه به فکر تو

 نیستن...

اگه یه راننده ی ماهر باشی مطمئن نباش که مشکلی برات پیش نمیاد

چون هستن کسانی که رانندگیشون خوب نی و برات مشکل ایجاد

می کنند...

به هر حال کسی به فکر ما نی... این موضوع هم برام اهمیتی نداره...

مهم اینه که هستم ... همه رو دوس دارم... به فکر همه هستم...

حتی تو...........................................

در ضمن راننده ی خوبی

اشتباه

 

http://i39.tinypic.com/vpytr4.jpg

 

گفته بودم بر می گردم اما ...

 

کاش شب رو برای رفتن انتخاب نکرده بودم

 

اون شب انگار یکی فردا رو پنهون کرده بود

 

اون شب انگار یکی  ساعت رو خواب کرده بود

 

اون شب انگار یکی اسرار می کرد برو

 

اون شب انگار یکی ماه رو رو شونه های من آویزون کرده بود

 

کاش می تونستم اون لحظه رو پس بگیرم

 

کاش می تونستم با تو باشم

 

کاش شب رو برای رفتن انتخاب نمی کردم

 

نمی دونم چرا اینجام

 

راه برگشت من کجاس؟

 

اینجا انگار خدا با آدم قهره

 

بغض کردم اما نمی دونم چرا نمی تونم گریه کنم

 

من اشتباه کردم

 

پس توهم اشتباه کن

 

شب رو برای رفتن انتخاب کن

 

من راه برگشت رو نمی تونم پیدا کنم

 

پس تو راه رفتن رو گم کن

 

اینجا بیابونه

 

بیابونی که روزاش خورشید نداره

 

بیابونی که شباش ماه و ستاره نداره

 

رسیدی اسم منو فریاد بزن...

درس آرتور به جهانیان

آرتور اش  از قهرمانان تنیس ویمبلدون هنگام عمل قلب در سال 1983 به علت دریافت خون

آلوده به ویروس اچ آی وی به بیماری ایدز مبتلا شد . زمانی که وی در بستر مرگ قرار داشت

هر روز   نامه های زیادی از اقصی نقاط جهان از جانب طرفدارانش دریافت  می کرد .     

 یکی از نامه هایی که به دست وی رسید بدین مضمون بود : چرا خداوند تو را برای مبتلا شدن

به این بیماری مهلک انتخاب کرد؟ آرتور پاسخ نامه را چنین نوشت : در دنیا پنجاه میلیون کودک

شروع به یادگیری بازی تنیس می کنند . از این تعداد پنج میلیون نفر بازی تنیس را یاد میگیرند .

 پانصد هزار نفر این ورزش را به صورت حرفه ای دنبال میکنند . پنجاه هزار نفر وارد مرحله

 مسابقات قهرمانی میشوند . پنج هزار نفر از آنها به مسابقات گراند اسلم راه می یابند . فقط پنجاه

 نفر از این تعداد به مسابقات ویمبلدون می رسند . چهار نفر از آنها وارد مرحله ی نیمه نهایی

می شوند . دو نفر به مرحله ی فینال راه می یابند . و فقط یک نفر قهرمان می شود ...

زمانی که من جام قهرمانی را در دستانم نگه داشته بودم هیچگاه از خداوند نپرسیدم چرا من ؟!!

امروز نیز که در دردورنج هستم از خداوند نمی پرسم چرا من ؟!!