غنچه ازخواب پرید و گلی تازه به دنیا آمد خار خندید و به گل گفت سلام و جوابی نشنید خار رنجید ولی هیچ نگفت ساعتی چند گذشت گل چه زیبا شده بود دست بی رحم که آمد نزدیک گل مغرور ز وحشت پژمرد لیک ناگاه! خار در دست خلید و گل از مرگ رهید ! صبح فردا خار با شبنمی از خواب پرید! گل صمیمانه به او گفت سلام خار صمیمانه به او گفت: علیک!
|