آخری رو بخون

عمری که اجل در عقبش می تازد

هرکس غم وغصه می خورد می بازد

پس غم وغصه مخور ای عاقل

که دنیا بی دمی کام تو را می سازد

 

شمع سوزان توام اینگونه خاموشم نکن

از کنارت می روم اما فراموشم نکن


آموخته ام ... که بهترین کلاس درس دنیا، کلاسی است که زیر پای پیرترین فرد دنیاست
 آموخته ام ... که وقتی عاشقید، عشق شما در ظاهر نیز نمایان می شود
 آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی
 آموخته ام ... که داشتن کودکی که در آغوش شما به خواب رفته، زیباترین حسی است که در دنیا وجود دارد
 آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است
 آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت
 آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم
 
آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم
 آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی
 آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است
 آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند
 آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد
 آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند
 آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم
 آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد
 آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان
 آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد
 آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم
 آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم
 آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
 آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم
 آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد
 آموخته ام ... که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم، اما می توانم نحوه برخورد با آنرا انتخاب کنم
 آموخته ام ... که همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستید
 آموخته ام ... که بهترین موقعیت برای نصیحت در دو زمان است: وقتی که از شما خواسته می شود، و زمانی که درس زندگی دادن فرا می رسد
 آموخته ام ... که کوتاهترین زمانی که من مجبور به کار هستم، بیشترین کارها و وظایف را باید انجام دهم


خدایا من در کلبه ی فقیرانه ی خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری من چون تویی دارم تو چون خودتی نداری !


هرگز به خدا نگویید خدایا من مشکل بزرگی دارم به مشکل بگویید من خدای بزرگی دارم۰


درون شهری که مردانش عصا از کور می گیرند

                                       من دیوانه عاقل محبت جستجو کردم


برای خواب معصومانه ی عشق


کمک کن بستری از گل بسازیم

برای کوچ شب هنگام وحشت

کمک کن با تن هم پل بسازیم

-----------------------------

کمک کن سایه بونی از ترانه

برای خواب ابریشم بسازیم

کمک کن با کلام عاشقانه

برای زخم شب مرهم بسازیم

----------------------------

بذار قسمت کنیم تنهایی مونو

میون سفره ی شب تو با من

بذار بین من و تو دستای ما

پلی باشه واسه از خود گذشتن

-----------------------------

تو رو می شناسم ای شبگرد عاشق

تو با اسم شب من آشنایی

از اندوه تو و چشم تو پیداست


که از ایل و تبار عاشقایی

-----------------------------

تو رو می شناسم ای سر در گریبون

غریبگی نکن با هق هق من

تن شکستتو بسپار به دست

نوازش های دست عاشق من

-----------------------------

بذار قسمت کنیم تنهایی مونو

میون سفره ی شب تو با من

بذار بین من و تو دستای ما

پلی باشه واسه از خود گذشتن

------------------------------

به دنبال کدوم حرف و کلامی

سکوتت گفتن تمام حرف هاست

تو رو از تپش قلبت شناختم

تو قلبت قلب عاشق های دنیاست

------------------------------

تو با تن پوشی از گلبرگ و بوسه

منو به جشن نور و آینه بردی

چرا از سایه های شب بترسم


تو خورشید و به دست من سپردی

-------------------------------

بذار قسمت کنیم تنهایی مونو

میون سفره ی شب تو با من

بذار بین من و تو دستای ما

پلی باشه واسه از خود گذشتن

------------------------------

 

کمک کن جاده های مه گرفته

منه مسافر و از تو نگیرن

کمک کن تا کبوترهای خسته

روی یخ بستگی شاخه نمی رن

---------------------------------

کمک کن از مسافرهای عاشق

سراغ مهربونی رو بگیریم

کمک کن تا برای هم بمونیم

کمک کن تا برای هم بمیریم

------------------------------

بذار قسمت کنیم تنهایی مونو

میون سفره ی شب تو با من

بذار بین من و تو دستای ما

پلی باشه واسه از خود گذشتن


غروب عاشقان رنگش طلایست

اگرچه آخرش رنگ جداییست


صد سال بعداز مرگ من

گربشکافی قبرمن

خواهی شنید از قلب من

                                        دوستت دارم ای عشقمن