هوای گریه

هوای گریه

 

نبسته ام به کس دل ، نبسته کس به من دل

چو تخته پاره بر موج ، رها رها رها من

 ز من هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزذیک

به من هر آنکه نزدیک ، از او جدا جدا من

نه چشم دل به سویی ، نه باده در صبویی

که تر کنم گلویی ، به یاد آشنا من

ستاره ها نهفتم در آسمان ابری

دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من


غم میون دو تا چشمون قشنگت - لونه کرده

شب تو موهای سیاهت - خونه کرده

دو تا چشمون سیاهت - مث شب های منه

سیاهی های دو چشمت - مث غم های منه

وقتی بغض از مژه هام پایین میاد - بارون میشه

سیل غم آبادیمو ویرونه کرده

وقتی با من می مونی تنهایی مو باد می بره

دو تا چشمام بارون شبونه کرده

بهار از دستای من پر زد و رفت

گل یخ توی دلم جوونه کرده

تو اتاقم دارم از تنهایی آتیش می گیرم

ای شکوفه توی این زمونه کرده

چی بخونم جوونیم رفته صدام رفته دیگه

گل یخ توی دلم جوونه کرده

چی بخونم جوونیم رفته صدام رفته دیگه

گل یخ توی دلم جوونه کرده 


یکی را دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نمی داند
نگاهش میکنم
شاید
بخواند از نگاهه من که او را دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند
به برگ گل نوشتم من
که او را دوست میدارم
ولی افسوس
او گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند


بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک،



بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک،
شاخه های شسته ، باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید،
برگهای سبز بید،
عطر نرگس ، رقص باد،
نغمه شوق پرستوهای شاد،
خلوت گرم کبوترهای مست...
نرم نرمک میرسد اینک بهار،
خوش به حال روزگار!
خوش به حال چشمه ها و دشتها،
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز،
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز ازشراب،
خوش به حال آفتاب.
ای دل من، گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمیپوشی به کام،
باده رنگین نمیبینی به جام،
نقل و سبزه در میان سفره نیست،
جامت از آن می که میباید تهی است،
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم!
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار.
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ،
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ!


باز کن پنجره را ،و به مهتاب بگو
صفحه یه ذهن کبوتر آبیست
خواب گل مهتابیست.
ای نهایت در تو،ابدیت در تو
ای همیشه بامن،تا همیشه بودن.
باز کن چشمت را
تا که گل باز شود
قصه یه زندگی آغاز شود.
تا که از پنجره یه چشمانت
عشق آغاز شود
تا دلم باز شود.تا دلم باز شود.
دلم اینجا تنگ است
دلم اینجا سرد است،فصلها بی معنی
آسمان بیرنگ است.
سرده سرد است اینجا
باز کن پنجره را،باز کن چشمت را
گرم کن جان مرا.
ای همیشه آبی
ای همیشه دریا
ای تمامه خورشید
ای همیشه گرما
سرده سرد است اینجا
باز کن پنجره را
ای همیشه روشن
باز کن چشم به من.