بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک،
شاخه های شسته ، باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید،
برگهای سبز بید،
عطر نرگس ، رقص باد،
نغمه شوق پرستوهای شاد،
خلوت گرم کبوترهای مست...
نرم نرمک میرسد اینک بهار،
خوش به حال روزگار!
خوش به حال چشمه ها و دشتها،
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز،
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز ازشراب،
خوش به حال آفتاب.
ای دل من، گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمیپوشی به کام،
باده رنگین نمیبینی به جام،
نقل و سبزه در میان سفره نیست،
جامت از آن می که میباید تهی است،
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم!
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار.
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ،
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ!
باز کن پنجره را ،و به مهتاب بگو
صفحه یه ذهن کبوتر آبیست
خواب گل مهتابیست.
ای نهایت در تو،ابدیت در تو
ای همیشه بامن،تا همیشه بودن.
باز کن چشمت را
تا که گل باز شود
قصه یه زندگی آغاز شود.
تا که از پنجره یه چشمانت
عشق آغاز شود
تا دلم باز شود.تا دلم باز شود.
دلم اینجا تنگ است
دلم اینجا سرد است،فصلها بی معنی
آسمان بیرنگ است.
سرده سرد است اینجا
باز کن پنجره را،باز کن چشمت را
گرم کن جان مرا.
ای همیشه آبی
ای همیشه دریا
ای تمامه خورشید
ای همیشه گرما
سرده سرد است اینجا
باز کن پنجره را
ای همیشه روشن
باز کن چشم به من.