خانه ام وقتی که می آیی تمامش مال تو
هر چه دارم غیر تنهایی تمامش مال تو
صد دو بیتی , صد غزل دارم و حتی یک بغل
شعرهای خوب یغمایی تمامش مال تو
ضرب آهنگ غزلهایم صدای پای تو
این صدای پای رویایی تمامش مال تو
باز هم بیت بد پایان شعرم مال من
بیت های خوب بالایی تمامش مال تو
مث اون موج صبوری که وفاداره به دریا
تو مهی مث حقیقت , مهربونی مث رویا
چه قدر تازه و پاکی , مث یاسای تو باغچه
مث اون دیوان حافظ که نشسته لب طاقچه
تو مث اون گل سرخی که گذاشتم لای دفتر
مث اون حرفی که ناگفته می مونه دم آخر
تو مث بارون عشقی روی تنهایی شاعر
تو همون آبی که رسمه بریزن پشت مسافر
مث برق دو تا چشمی تو یک قاب شکسته
مث پرواز واسه قلبی که یکی بالاشو بسته
مث اون مهمون خوبی که می آد آخر هفته
مث اون حرفی که از یاد دل و پنجره رفته
مث پاییزی و لیکن پری از گل های پونه
مث اون قولی که دادی گفتی یادش نمی مونه
تو مث چشمه آبی , واسه تشنه تو بیابون
تو مث آشنه تو غربت, واسه عاشق مجنون
تو مث یه سر پناهی , واسه عابر غریبه
مث چشمای قشنگی که تو حسرت یه سیبه
چشمه چشمانی نازت , مث اشک من زلاله
مث زندگی رو ابرا , بودنت با من محاله
یه روزی بیا تو خوابم , بشو شکل یه ستاره
توی خواب دختری که هیچکس و جز تو نداره
تو یه عمر می درخشی , تو یه قاب عکس خالی
اما من چشمام رو دوختم به گلای سرخ قالی
تو مث بادبادک من که یه روز رفت پیش ابرا
بی خبر رفتی و خواستی بمونم تنهای تنها
تو مث دفتر مشقم پر خطای عجیبی
مث شاگردای اول , کمی مغرور و نجیبی
دل تو یه آسمونه , دل تنگ من زمینی
میدونم عوض نمی شی , تو خودت گفتی همینی
تو مث اون کسی هستی , که می ره واسه همیشه
التماسش میکنی که بمون , اون میگه نمی شه
مث یه تولدی تو , مث تقدیر , مث قسمت
مث الماسی که هیچ کس , واسه اون نذاشته قیمت
مث نذر بچه هایی , مث التماس گلدون
مث ابتدای راهی , مث آینه مث شمعدون
مث قصه های زیبا , پری از خوابای رنگی
حیفه که پیشم نمونن , چشای به این قشنگی
پر نازی مث لیلی , پر شعری مث نیما
دیدن تو رنگ مهره , رفتن تو رنگ یلدا
بیا مث اون کسی شو که یه شب قصد سفر کرد
دید یادش داره میره , موندش و صرف نظر کرد
درخواست های من از خدا
از خداوند خواستم تا دردهایم را التیام بخشد ,
خداوند پاسخ گفت :
مخلوق خوب من ! هر دردی را درمانی است و این تویی که باید درمان دردهایت را بجویی .
از خدا خواستم تا جسم فرزند ناتوانم را توانایی بخشد ,
خداوند پاسخ گفت :
آفریده ی من ! آنچه که باید تکامل یابد روح اوست , جسمش تنها قالب گذراست .
از خدا خواستم تا به من صبر عنایت کند ,
خداوند پاسخ گفت :
بنده قدرتمند من ! صبر حاصل سختی است , عطا شدنی نیست , بلکه آموختنی است .
از خدا خواستم تا مرا شادی و شعف بخشد ,
خداوند پاسخ گفت :
نازنینم ! من به تو موهبت بسیار بخشیدم , شاد بودن با خود توست .
از خدا خواستم تا رنجم را کاستی دهد ,
خداوند پاسخ گفت :
مخلوق صبورم ! بهای رنج تو دوری از دنیا و نزدیکی به من است .
از خدا خواستم تا روحم را شکوفا سازد ,
خدا پاسخ گفت :
پرورش روح تو با تو اما آراستن آن با من .
از خدا خواستم تا از لذایذ دنیا سرشارم سازد ,
خداوند پاسخ گفت :
من به تو زندگی بخشیدم , بهرمندی از آن با تو .
از خدا خواستم تا راه عشق ورزیدن را به من بیاموزد ,
اشرف مخلوقات من , بالاخره دریافتی که از من چه بخواهی :
به خاطر داشته باش که در مسیر عشق ورزیدن به من , به مقصد دوست داشتن دیگران خواهی رسید