به سوی تو به شوق روی تو به طرف کوی تو
سپیده دم آید مگر تو را جوید بگو کجایی؟
نشان تو گه از زمین گاهی ز آسمان جوید
ببین چه بی پروا ره تو میپوید بگو کجایی؟
کی رود رخ ماهت از نظرم؟
به غیر نامت کی نام دگر ببرم؟
اگر تو را جویم حدیث دل گویم بگو کجایی؟
به دست تو دادم دل پریشانم دگر چه خواهی؟
فتا ده ام از پا بگو که از جانم دگر چه خواهی؟
یک دم ازخیال من نمی روی ای غزال من
دگر چه پرسی زحال من...؟
تا هستم من اسیر کوی تو ام در آ رزوی توام
اگر تو را جویم حدیث دل گویم بگو کجایی؟
به دست تو دادم دل پریشانم دگر چه خواهی؟
فتا ده ام از پا بگو که از جانم دگر چه خواهی؟
چه گویم که باز مستم کرده ای ای عشق
تو چه زمانی در دلم جای گرفتی جز خدا کس نداند
من فقط آن را دانم که تا ابد خون من
دل من ازناگفته های نا تمام عشقت جاریست
ای عشق تو چگونه از من خواهی که بی تو بمانم در این قفس؟
چگونه خواهی بی تو بال بزنم تا شاید رها شوم؟
رهایی من تنها با تو...!!به جون هر چی دل بی ریا و عاشق
تویی هر لحظه فکر و ذکر آرزوی قلب شیدایم
تو را قسم بمان تنها باور دل ناباور من...
خاک نشین ره میخانه ام خانه خراب دل دیوانه ام
زآن که به میخانه به جز یار نیست
هر چه در آنجاست بود در خروش
جام می و می زده و می فروش
حسرت بگذشته و آینده نیست
جز به ره عشق کسی بنده نیست
ای که به دام تو اسیرم اسیر
لذت دیوانگی از من مگیر
بنده ی عشقم کن و نامم بده
خاک رهم ساز و مقامم بده
تو ای جان دل من هستی من
تو ای شام غم ها مستی من
تو ای بنشسته با خون در وجودم
تو ای امید و عشق و تار و پود
تو در چشم منی هر جا که هستم
تو را هر جا که هستی می پرستم
دل درد آشنا را در تو دیدم
تو می دانی خدا را در تو دیدم
در این سینه دلی دیوانه دارم
چه گویم دشمنی در خانه دارم...
حسد با خون بود نقش وجودش
همینست در بسوزی تار و پودش
اگر آسوده هم ماند که دل نیست
دل استی نازنینم سنگ و گل نیست
نمی دانم که بی تو چیستم من؟
اگر روزی نباشی کیستم من؟
به کدامین سوی روی آورم از عشقت؟
ندانم برای لحظه ای با تو بودن به کدامین جا روم؟
با تو آمدم با تو خواهم رفت بی تو هرگز...!!!!!!!
با پشت خورده خنجر موندم تو این قبیله...!!!!!!!
نشنیده ام من از آنها یک حرف از صدا قت
افسانه ها ی دل را بردند به سوی آوارگی
زهر است درد دل جان
عشق ما چه بی همتاست؟چه زیباست در این بازار... که هر گز بهایی نتوان داد!!!
اما چون وصال خواهیم حتی برای چند لحظه ای....
آه...!!!!!!!!
اما دریغ و افسوس چون رسیم به سرابی!!