گفتی میروم
باران که ببارد بر میگردم
باور کردم
حالا سالها از دوری دیدار و دستها
در گذر بارانهایی که آمدند
تا دست خلوت های مرا
به دور دستهای تو گره بزند
میگذرد
وتونیامدی
حق داری
دیگر روزگار اعتماد با باران و بونه های خیالی گذشته است
ومن حتی نگران نیامدنت هم نیستم
حالا خوب میدانم
هر بارانی که ببارد
چشمانی منتظر دنبال دستهای تنهایی میگردند
که صاحب شوند
وقرار است روزی
به بهانه باران برگردند
عمری تمام گشت ز هجران روی تو
ترسم شها به خاک برم آرزوی تو
با آنکه روی ماه تورا دیده شد نهان
عشاق را همیشه بود دیده سوی تو
تکیه بر دیوار کردم خاک بر پشتم نشست
دوستی با هر که کردم عاقبت قلبم شکست
آن قدر رنجی که دنیا بر دل ما می کند
بر دل هر کس کند او ترک دنیا می کند
عشق با غرور زیباست
ولی اگر عشق را به قیمت فرو ریختن دیوار غرور گدایی کنی...
آن وقت است که دیگر عشق نیست صدقه است.
با خود اندیشیدم
دراین ترانه بی تو ماندن
در این لحظه های بی تو
حس بودنت
شنیدن تپش های قلبت
از مرز فاصله ها
از نگاه چشمهای تو
تمام انتظارم شده