شب که طوفان جوشید چشم ترم آمد بیاد
فکر دل کردم بلای دیگری آمد بیاد
در گریبان غطه خوردم رستم از آشوبی دهر
کشتی ام میبرد طوفان لنگرم آمد بیاد
ای فراموشی کجای تا به فریادم رسی
باز احوال دل غم پرورم آمد بیاد