دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

محبت

مواظب باشید شکستنی است
 

محبت:

آثار وضعی و نتایج دینوی مهر و محبت نیز بسیار چشمگیر است و در زمینه ی پاداش اخروی و ثواب معنوی این خلق و خوی عالی هر چدیث و اثر روشنگر فراوانی وجود دارد.

پیامبر (ص) در مورد موقعیت کسانی را که برای خشنودی خدا ، با مردم مهربانی می کنند و نسبت به مؤمنین محبت دارندچنین فرموده: ( آنان در روز قیامت در جایگاهی از زبرجد سبز در سمت راست سایه ی عرش الهی که هر سویش دست راست است قرار خواهند گرفت، صورتهایشان سفید تراز برف و نورانی تر از آفتاب درخشان است ، مردم می پرسنداین هاصاحبان چه عملی هستند؟ پاسخ می شنوند: اینان کسانی هستند که برای خدا و در راه رضای خدا محبت می کردندو به مردم مهر می ورزیدند. ))

از حضرت امام باقر(ع)روایاتی در بحث نتایج مهرورزی وجود دارد که به نوشتن یکی از آنها برای درک مهر ومهرورزی بسنده می کند آن حضرت فرمودند: (( اینان همسایگان خدا در کنار رحمت و لطف اویند روزی که مردم دچار ترس وحشت اند اینان وحشت و ترسی نخواهند داشت و روزی که همه باید حساب پس دهنداینان بدون حساب وارد بهشت می شوند.))

حضرت امام صادق (ع) در حدیثی فرمودند (( محبت و علاقه شخصی به برادران دینی اش مایه ی فضلیت و ارزش او نزد خدای تعالی است ، و هرکس با وظیفه ی مهرورزی به برادران ایمانی ، آشنا باشد خداوند او را دوست می دارد، و هرکه را خداوند دوست بدارد پاداش او را کامل و تمام خواهد داد.))

اظهار دوستی و محبت با خدا باید همراه با تبعیت و اطاعت باشدنه معصیت ، چون حب صادقانه به اطاعت محبانه منجر میشود ادعای دوستی با اهل بیت ، ولی اهل گناه و آلودگی بودن ، نوعی تناقض است باید تفهیم کرد که هر چند دین ، (دین محبت و مهرورزی) است ، ولی محبتی صادقانه است که به همرنگی و هماهنگی کشیده شود همچنان که دو نفر وقتی به هم محبت می کنند به خاطر همین تلاش می کنند مثل هم باشندو از رنجاندن و مخالفت دیگری پرهیز کنند.

«« اعلام محبت »»

 

 محبت همیشه محبت آفرین است ، انسان بواسطه ی غریزه « خوددوستی» انسان ها را که به او محبت می ورزند، دوست دارد بنابراین ، می توان گفت برای گسترش و تعمیق دوستی ما، باید دوستان و معاشران خود را از محبت و علاقه خویش نسبت به آن ها آگاه کنیم در این صورت محبت ، دو سویه و ژرف تر خواهد شد.


کاروان محبت

به کاروان محبت نمى رسد دستم

اگر چه دل به سر زلف عالمى بستم

پیام ما که رساند بدان غزاله حسن

که یک نگاه تو دل مى رباید از دستم

خمار چشم تو باید وگرنه جرعه مى

هزار اگر بچشانى نمى کند مستم

به تیغ کفر کشندم که در مقام دعا

به طاق ابروى جانان نماز مى بستم

بجان دوست که چشمى به روزگارم نیست

اگر چه نان جوین دارم و تهى دستم

گُلى که بر سر خاکم نهند بعد حیات

چه مى شد ار بسرم مى زدند تاهستم

به خاکپاى تو دستم نمى رسد «رامش»

که آفتاب بلندى که سایه اى پستم


سرودی در بهار

پرستوهای شب پرواز کردند
قناری ها سرودی ساز کردند
سحرخیزان شهر روشنایی
همه دروازه ها را باز کردند
 شقایق ها سر از بستر کشیدند
شراب صبحدم را سرکشیدند
کبوترهای زرین بال خورشید
به سوی آسمان ها پر کشیدند
عروس گل سر و رویی بیاراست
خروش بلبلان از باغ برخاست
 مرا بال این سبکبالان سرمست
سحرگاهان زهر گفتگوهاست
خدا را بلبلان تنها مخوانید
مرا هم یک نفس از خود بدانید
هزاران قصه ناگفته دارم
غمم را بشنویداز خود مرانید
شما دانید و من کاین ناله از چیست
چه دردست این که در هر سینه ای نیست
ندانم آنکه سرشار از غم عشق
 جدایی را تحمل می کند کیست
مرا ?ا نازنین از یاد برده
 به آغوش فراموشی سپرده
امیدم خفته اندوهم شکفته
دلم مرده تن و جانم فسرده
اگر من لاله ای بودم به باغی
 نسیمی می گرفت از من سراغی
دریغا لاله این شوره زارم
ندارم همدمی جز درد و داغی
دل من جام لبریز از صفا بود
ازین دلها ازین دلها جدا بود
شکستندش به خودخواهی شکستند
خطا بود آن محبت ها خطا بود
خدا را بلبلان تنها مخوانید
مرا هم یک نفس از خود بدانید
 هزاران قصه ناگفته دارم
غمم را بشنوید از خود مرانید


Love Images # 208699     Love Images # 208699

در کوی محبت به وفایی نرسیدیم
رفتیم ازین راه و به جایی نرسیدیم
هر چند که در اوج طلب هستی ما سوخت
چون شعله به معراج فنایی نرسیدیم
با آن همه آشفتگی و حسرت پرواز
 چون گرد پریشان به هوایی نرسیدیم
 گشتیم تهی از خود و در سیر مقامات
 چون نای درین ره به نوایی نرسیدیم
 بی مهری او بود که چون غنچه ی پاییز
 هرگز به دم عقده گشایی نرسیدیم
 ای خضر جنون ! رهبر ما شو که در این راه
 رفتیم و سرانجام به جایی نرسیدیم


محبت

محبت دانه ای است که حتی در سخت ترین کوها و شورترین کویرها نیز خواهد روئید
وبه گل خواهد نشست.


استاد کائنات که این کارخانه ساخت

مقصود عشق بود ، جهان را بهانه ساخت


 یک شب بارونی بسه

                      برای از نو تر شدن ...


نگفتم به جز با خدایی که هست

وزین درد بی انتهایی که هست

من و کوله بار خلوصی که نیست

شب و اشک و دست دعایی که هست

به دنبال خود می کشاند مرا

در این کوچه ها ردپایی که هست

برایم در این بی کسی ها تویی

صمیمی ترین آشنایی که هست

خجل می کند ماه و خورشید را

تو را دست بی ادعایی که هست



 


بازم گل نرگس اومد به خونه ، به کوچه اومده نعنا و پونه

بیا گل ریحون دارم دیگه نوروز تو راهه

بیا رنگین کمون دارم دیگه نوروز تو راهه

پرستو بر گشته لونه میسازه ، لونشو گوشه ایوون می سازه

بیا گل ریحون دارم دیگه نوروز تو راهه

بیا رنگین کمون دارم دیگه نوروز تو راهه

اسب سفیدشو سرما زین کرده ، باد و بارونشو تو خورجین کرده

بیا گل ریحون دارم دیگه نوروز تو راهه

بیا رنگین کمون دارم دیگه نوروز تو راهه

خورشید خانوم پنجه ش گرم و طلایی ، تو باغ درختا رو چراغون کرده

بیا گل ریحون دارم دیگه نوروز تو راهه

بیا رنگین کمون دارم دیگه نوروز تو راهه


 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد