دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

غریبی و تنهایی

غریبی و تنهائی

درغریبی ناله کردم کسی یادم نکرد

درقفس جان دادم صیاد آزادم نکرد

ضربه محکم همه اززندگی سیرم نمود

آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد

حرف از غریبی زدی !

بگذار تا بگویمت که اکنون غریبی، آشنا ترین درد من است

و آشنایی، غریب ترین رؤیایم

 بیگانه مباش

 اما سخن آشنایی هم مزن

که آشنایان بس ناجوان مردانه بیگانه اند

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد