دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

ماه محرم ماه پیروزی خون بر شمشیر

فرا رسیدن ماه محرم ماه پیروزی خون بر شمشیر را به مسلمانان جهان تسلیت عرض می کنم.

ای ماه خدا! در تقویم دل ما خاطره هیچ ماهی به سرخی تو نیست! سلام خدا بر تو و بر ستارگانی که بر گردت حلقه زده اند! و سلام خدا بر خورشید فروزانی که در خود جای داده ای! ای ماه خون! بار دیگر از راه میرسی و با نسیم گرم کربلایی، قصه آلاله های سرخ را به گوش جان می رسانی. دوباره سکوت تاریخ را درهم می شکنی و بغض ناله را از تنگنای حنجره ها آزاد می کنی. بانگ چاووش کاروانت به گوش می رسد و شیدائیان را دوباره به مهمانی شور و حماسه فرا می خواند و جان عشاق را از جام گریه سرمست می کند.

و سلام بر محرم الحرام، ماه آغازین سال هجری قمری!

محرم راز دل بلاجویان و حرم مصفای اهل دل است، محرم نقطه پرگار اهل ولایت، محرم کتاب خون و شهادت، شور و شعور و کتاب عشق و شکوه شقایق شیدایی و کتاب غلبه نور بر ظلمت و جهل و نادانی است.
محرم ماه حماسه و شجاعت و جوانمردی، ماه ظلم ستیزی و مبارزه با تبعیض و ذلت است. محرم ماه امر به معروف و نهی از منکر و جمیع منکرات است.
و سلام بر حسین! سید و سالار شهیدان، سید اولیاء و شقایق سرخ روئیده در نینوا و سلام بر حسین! نور دیده بندگان خدا، گلبوته سرخ باغستان سبز توحید، عطیه بزرگ سرمدی و راهنمای راه رشد و شرف و فضیلت و هدف.
سلام بر حسین! که دلیری و آزادگی از قامت بلندش روئید و عشق از نامش حرمت یافت. سلام بر حسین! سالار همه ناشران عقیده و جهاد و سلام برحسین سرو بلند و آزادی و معرفت که از ذلت بیزار است و عاشق آزادی است.
حسین، عاشورا را آفرید و عاشورا حسینیان زمانه را، حسین خود را در بلا افکند تا ولا و ولایت به معنا بنشیند «البلاء للولا» با خون حسین تفسیر شد و مسجدالاقصی و کعبه هدی با خون حسین بقا یافت. حسین چون کتابی بی شیرازه، جسمش را به دم تیغ جباران سپرد تا شیرازه قرآن را مستحکم گرداند. حسین با خون خود عدالت، مظلومیت و عبودیت را عاشقانه تعبیر کرد.
حسین همه را به تلاش و مبارزه برای دستیابی به حقیقت زندگی فرا خواند. چرا که پیام کربلا و عاشورا پیام حریت، عدالت، عزت و سرافرازی است و نباید این اهداف بزرگ در مکتب حسین فراموش شود. اگر این اهداف نادیده گرفته شود فلسفه عزاداری و به تبع آن راه حسین(ع) فراموش خواهد شد. حسین بر ما آموخت که چگونه، عقیده را پاس بداریم. او راه جاودانگی معنوی و مردی را از راه درست و اصولی ترسیم کرد. پس بر او سلام باد.


طفلان‌ زینب‌ (ع)

بنگرید آئینه‌ اسرار را
 طالبان‌ لحظة‌ دیدار را

راهیان‌ قله‌های‌ معرفت
‌ فاتحان‌ قامع‌ الکفار را

شاهدان‌ محفل‌ پر شور عشق
‌ اختران‌ آسمان‌ یار را

دو دلاور زادة‌ عالی‌ نسب
‌ وارثان‌ حیدر کرار را

گفت‌ زینب‌ بگذرم‌ از هستی‌ام
‌ تا به‌ حیرت‌ آورم‌ ادوار را

جمع‌ کردم‌ من‌ توان‌ خویش‌ را
پهن‌ کردم‌ سفرة‌ ایثار را

دو بسیجی‌ بهر تو پرورده‌ام‌
دو حسینی‌ مذهب‌ عیار را

نزد عباس‌ هر دوشان‌ آموختند
 یا اخا زیر و بم‌ پیکار را

از گلاب‌ خونشان‌ رخصت‌ بده‌
 تا معطر سازم‌ این‌ گلزار را

حال‌ می‌گیرم‌ به‌ دست‌ رزمشان
‌ انتقام‌ سیلی‌ اشرار را

سرخی‌ خون‌ دو طفلان‌ می‌برد
 از دلم‌ آن‌ خاطرات‌ تار را

چون‌ شکافد نیزه‌ای‌ پهلویشان
‌ یاد آرم‌ سینه‌ و مسمار را

یاد آرم‌ از شرار داغشان‌
 آتش‌ بین‌ در و دیوار را

بشکنم‌ امروز با این‌ دستها
دست‌ آن‌ سیلی‌ زن‌ قهار را

فاصله‌ انداخت‌ دشمن‌ بینشان‌
برد سویی‌ هر یکی‌ سردار را

خواند دشمن‌ پیش‌ روی‌ هرکدام
‌ لشگر مردان‌ نیزه‌ دار را

نیزه‌ها ازجسمشان‌ خون‌ می‌مکید
 دیده‌ حق‌ این‌ صحنة‌ غمبار را

از حرم‌ بیرون‌ نیامد خواهرش‌
 تا نبیند خجلت‌ دلدار را‌

 حضرت‌ رقیه‌ سلام الله علیها  (2)

‌بنما دوا یا حسین‌ دردم‌
 من‌ دسته‌ گل‌ بهرت‌ آوردم‌

این‌ دو گرفتار تو هستند
با جان‌ خود یار تو هستند

***

بنگر که‌ این‌ دو کفن‌ پوشند
 بهر رضای‌ تو می‌کوشند

امید لطف‌ تو را دارند
تا جان‌ برای‌ تو بسپارند

***

پروردة‌ خواهرت‌ هستند
قربانی‌ اصغرت‌ هستند

یا اذن‌ خود از تو می‌گیرند
 یا بین‌ این‌ خیمه‌ می‌میرند


حضرت‌ رقیه‌ سلام الله علیها (س)

به‌ گیسوان‌ پریشان‌ نظاره‌ جایز نیست
‌ نظر به‌ پیرهن‌ پاره‌ پاره‌ جایز نیست‌

نگاه‌ دختر شامی‌ نگاه‌ تردید است
‌ برای‌ دوست‌ شدن‌ استخاره‌ جایز نیست‌

به‌ جان‌ خسته‌ سزاوار نیست‌ خنده‌ زدن‌
به‌ جسم‌ سوخته‌ حتی‌ اشاره‌ جایز نیست‌

ز خار پای‌ غریبی‌ چو بوسه‌ باران‌ بود
 دواندنش‌ به‌ بیابان‌ دوباره‌ جایز نیست‌

هنوز دامن‌ آتش‌ گرفته‌ می‌سوزد
به‌ جان‌ سوخته‌ دامن‌ شراره‌ جایز نیست‌

به‌ سوی‌ قافلة‌ بانوان‌ معصومه‌
 نگاه‌ خیره‌ سر چشم‌ پاره‌ جایز نیست‌

برای‌ بردن‌ سوغات‌ نزد دختر خویش‌
 ز گوش‌ پارة‌ من‌ گوشواره‌ جایز نیست‌

به‌ قصد سیلی‌ و ترساندن‌ و زدن‌ دل‌ شب‌
به‌ نعره‌ در پی‌ دختر سواره‌ جایز نیست‌
 

 حضرت‌ رقیه‌ سلام الله علیها  (2)

‌شمع‌ هر جا که‌ انجمن‌ دارد
پر پروانه‌ سوختن‌ دارد

بخدا نیست‌ خارجی‌ پدرم‌
دین‌ به‌ قلب‌ پدر وطن‌ دارد

گرچه‌ در کربلاست‌ پیکر او
دست‌ اغیار پیرهن‌ دارد

چوب‌ تأدیب‌ خوب‌ می‌داند
 که‌ چه‌ بوسیدنی‌ دهن‌ دارد

سوی‌ اغیار، لیکن‌ انظر گرفت
‌ بهر احباب‌ بانگ‌ «لن‌» دارد

معجری‌ هست‌ بر سرم‌ امروز
 پدر من‌ اگر کفن‌ دارد

نیمه‌ باز است‌ کام‌ خونی‌ او
به‌ گمانم‌ پدر سخن‌ دارد

گر بیایی‌ ز جان‌ بپردازم‌
دیدنت‌ هر قدر ثمن‌ دارد

«لن‌ ترانی‌» مگو که‌ از هوسم
‌ «اَرِنی‌» می‌رسد ز هر نفسم‌

غیر احیاء نمی‌کنم‌ امشب‌
جز «خدایا» نمی‌کنم‌ امشب‌

منکه‌ دل‌ کنده‌ام‌ ز عقبی‌ دوش‌
میل‌ دنیا نمی‌کنم‌ امشب‌

قرب‌ دختر به‌ بوسه‌ پدر است‌
جز تمنا نمی‌کنم‌ امشب‌

من‌ زبونی‌ نمی‌کشم‌ از چرخ‌
 من‌ مدارا نمی‌کنم‌ امشب‌

باید امشب‌ کنار من‌ باشی
‌ بی‌ تو «فردا» نمی‌کنم‌ امشب‌

چند بوسه‌ به‌ من‌ بدهکاری‌
صبر از آنها نمی‌کنم‌ امشب‌

نوبتی‌ هم‌ بود زمان‌ من‌ است
‌ پس‌ تماشا نمی‌کنم‌ امشب‌

ناز طفل‌ مریض‌ بیشتر است‌
بی‌ تو «لالا» نمی‌کنم‌ امشب‌

خواب‌، بی‌ بوسة‌ پدر تا کی‌؟
 دور از خانه‌، در بدر تا کی‌؟

اللّه‌ اللّه‌ عجب‌ سحر دارم‌
سحری‌ در بر پدر دارم‌

آنچه‌ دیشب‌ به‌ طشت‌ زر دیدم‌
 حالیا در طبق‌ به‌ بر دارم‌

دست‌ افکنده‌ام‌ به‌ گردن‌ او
عمه‌ جان‌ عمه‌ جان‌ پدر دارم‌

لیک‌ چشمی‌ نمانده‌ بنگرمش‌
 لیک‌ دستی‌ نمانده‌ بر دارم‌

آمده‌ همرهش‌ مرا ببرد
بخدایش‌ قسم‌ خبر دارم‌

تو مپندار ای‌ پدر که‌ کنون‌
 سُرمه‌ بر دیدگان‌تر دارم‌

لختة‌ خون‌ گرفته‌ چشم‌ مرا
لخته‌ خونی‌ که‌ از سفر دارم‌

گره‌ در موی‌ من‌ چو ابروی‌توست
‌ تو ز سنگ‌ و من‌ از شرر دارم‌

تا نریزم‌ به‌ سیلی‌ از لب‌ خون‌
 لب‌ نمی‌گیرم‌ از لب‌ تو کنون‌


ورود به‌ کربلا‌

دشت‌ غم‌ دشت‌ عطش‌ دشت‌ بلایی‌ کربلا
سینه‌ سوز و جانگذار و غم‌ فزایی‌ کربلا

جمعی‌ از خوبان‌ عالم‌ را هدایت‌ بر سر است‌
 باز کن‌ در دل‌ برای‌ عشق‌ جایی‌ کربلا

زود باشد کاروان‌ در کوی‌ تو منزل‌ کند
میزبان‌ حضرت‌ خون‌ خدایی‌ کربلا

خیمه‌های‌ عاشقان‌ برپا شود در خاک‌ تو
 تو به‌ حج‌ عشق‌ تصویر منایی‌ کربلا

تو غریبه‌ نیستی‌ با آستان‌ اهل‌ بیت
‌ آشنای‌ زادة‌ خیرالورایی‌ کربلا

طور سینایی‌، کنی‌ موسای‌ عمرانی‌
طلب‌ خضر امکانی‌ پی‌ آب‌ بقایی‌ کربلا

کعبة‌ آل‌ رسولی‌ ثانی‌ بیت‌ الحرام‌
 بعثت‌ پاک‌ حسینی‌ را حرایی‌ کربلا

آیة‌ عشقی‌ ولی‌ هرگز نمی‌شد باورت
‌ افکنی‌ بین‌ دو عاشق‌ را جدایی‌ کربلا

آه‌ از روزی‌ که‌ زینب‌ غرِ خون‌ بیند تو را
 که‌ هم‌ آغوش‌ تن‌ اهل‌ ولایی‌ کربلا

روز عاشورا که‌ باغ‌ فاطمه‌ پرپر شود
همنوا با زینبش‌ نغمه‌ سرایی‌ کربلا

آن‌ زمان‌ که‌ دست‌ عباس‌ از بدن‌ گردد
 جدا میزبان‌ مقدم‌ خیرالنسایی‌ کربلا

عصر عاشورا که‌ آید قتلگاهت‌ دیدنی‌ است
‌ عشق‌ با خون‌ می‌کند جلوه‌ نمایی‌ کربلا

کاش‌ می‌گفتی‌ که‌ گلچین‌ لاله‌ را پرپر مکن‌
 وای‌ زین‌ نامردمی‌ و بی‌ حیایی‌ کربلا

میهمان‌ را با لب‌ عطشان‌ چه‌ قومی‌ می‌کشد؟
 وای‌ از این‌ کوفه‌ و این‌ بی‌ وفایی‌ کربلا

ای‌ زمین‌ ای‌ ارض‌ اقدس‌ ای‌ حریم‌ کبریا
 تا ابد با آل‌ زهرا همنوایی‌ کربلا
 

 

 ورود به‌ کربلا (2)

‌ اشتر مران‌ ای‌ ساربان‌ اینجا زمین‌ کربلاست
‌ آهسته‌ ران‌ آهسته‌ ران‌ اینجا زمین‌ کربلاست‌

اینجا فضای‌ نینواست‌ مهمان‌ سرای‌ کبریاست‌
ما میهمان‌ حق‌ میزبان‌ اینجا زمین‌ کربلاست‌

اینجا شهادتگاه‌ ماست‌ اینجا زیارتگاه‌ ماست‌
زهرا کند اینجا فغان‌ اینجا زمین‌ کربلاست‌

اینجا حریم‌ انبیاست‌ میعادگاه‌ کبریاست
‌ ای‌ عاشقان‌ ای‌ عاشقان‌ اینجا زمین‌ کربلاست‌

اینجا شود اکبر فدا آن‌ سو سرم‌ از تن‌ جدا
ای‌ کاروان‌ ای‌ کاروان‌ اینجا زمین‌ کربلاست‌

بار گران‌ از کف‌ نهید اینجا شود قاسم‌ شهید
 اشتر مران‌ ای‌ ساربان‌ اینجا زمین‌ کربلاست‌

اینجا شود زینب‌ اسیر در خاک‌ و خون‌ غلطد غدیر
جبریل‌ گردد نوحه‌ خوان‌ اینجا زمین‌ کربلاست‌

اینجا شود صبر امتحان‌ با کودکان‌ و نوجوان
‌ اسلام‌ گردد جاودان‌ اینجا زمین‌ کربلاست‌

اینجا شود خون‌ ریخته‌ حلقم‌ به‌ نی‌ آویخته‌ ای
‌ اکبرم‌ قرآن‌ بخوان‌ اینجا زمین‌ کربلاست‌

اینجا به‌ زیر بوته‌ها گل‌ می‌کند بیتوته‌ها
گردند حیران‌ دختران‌ اینجا زمین‌ کربلاست‌

غربت‌ ثمر اینجا دهد مظلوم‌ سر اینجا دهد
 آتش‌ رود بر آسمان‌ اینجا زمین‌ کربلاست‌

بر کودکان‌ در بدر بر بانوان‌ خونجگر
خورشید گردد سایبان‌ اینجا زمین‌ کربلاست‌


مسلم‌ بن‌ عقیل‌ (ع)

گر سر ما بقدوم‌ تو دوان‌ خواهد شد
دوش‌ ما راحت‌ از این‌ بار گران‌ خواهد شد

به‌ بلندای‌ قدت‌ بر سر تو سلامی‌ دادم‌
زین‌ بلندی‌ ادب‌ مسلم‌ عیان‌ خواهد شد

از خدا خواسته‌ام‌ ذبح‌ منای‌ تو شدم‌
زده‌ام‌ فالی‌ و امروز همان‌ خواهد شد

قسمتم‌ نیست‌ که‌ نوشتم‌ قدحی‌ آب‌ روان‌
عید قربان‌ من‌ اکنون‌ رمضان‌ خواهد شد

به‌ دو ابروی‌ تو سوگند که‌ در مکه‌ بمان‌
ورنه‌ هر قبله‌نما رقص‌ کنان‌ خواهد شد

بر سر دار الاماره‌ جگرم‌ می‌سوزد
که‌ جگر گوشة‌ زهرا به‌ سنان‌ خواهد شد

سنگ‌ بر روی‌ هلال‌ تو نماید حلال‌
سر تو بر سر دروازه‌ نشان‌ خواهد شد

چون‌ سر نی‌ سر گیسوی‌ تو بی‌ تاب‌ شود
«نفس‌ باد صبا مشک‌ فشان‌ خواهد شد»

زینب‌ خسته‌ هراسان‌ سکینه‌ بشود
«چشم‌ نرگس‌ به‌ شقایق‌ نگران‌ خواهد شد»

روزی‌ آید که‌ کشی‌ تیر برون‌ از دل‌ خویش‌
قامت‌ زینب‌ ازاین‌ غصه‌ کمان‌ خواهد شد

 

طفلان‌ مسلم‌ (ع)

‌ اگرچه‌ قسمت‌ ما جز بلا نیست‌
یتیمیم‌ و به‌ ما سیلی‌ روا نیست‌

چرا تو قصد جان‌ ما نمودی‌
مگر در کوفه‌ رسمی‌ جز جفا نیست‌

مدینه‌ مادری‌ چشم‌ انتظارست‌
که‌ بر درد نهان‌ او دوا نیست‌

برای‌ دیدن‌ ما بیقرار است‌
اگر چه‌ رزِ او دیدار ما نیست‌

سر ما از بدن‌ افتد جدا به‌
که‌ راه‌ ما از آن‌ دلبر جدا نیست‌

همان‌ دلبر که‌ زیر سم‌ و مرکب‌
نشانی‌ از تنش‌ بر خاکها نیست‌

شبیه‌ یار زینب‌ جان‌ سپاریم‌
که‌ گفته‌ مقتل‌ ما کربلا نیست‌

دو یوسف‌ را چرا ارزان‌ فروشی‌
خدا داند سر ما بی‌ بها نیست‌

خدا از تو تقاص‌ ما بگیرد
که‌ عادل‌ تر ز حق‌ در دو سرا نیست‌

بدان‌ ما مستجاب‌ الدعوة‌ هستیم‌
شبیه‌ ما در این‌ ارض‌ و سما نیست‌


سلام من به محرم   محرم گل زهرا

به لطمه های ملائک  به ماتم گل زهرا

سلام من به محرم  به تشنگی عجیبش

به بوی سیب زمین و غم حسین غریبش

سلام من به محرم  به غصه و غم مهدی

به چشم کاسه خون و به شال ماتم مهدی

سلام من به محرم  به کربلا و جلالش

به لحظه های پر از حزن و غرق درد و ملالش

سلام من به محرم  به حال خسته زینب

به بینهایت داغ دل شکسته زینب

سلام من به محرم  به دست و مشک ابوالفضل

به ناامیدی سقا به سوز و اشک ابوالفضل

سلام من به محرم  به قد و قامت اکبر

به خشک اذان گوی زیر نیزه و خنجر

سلام من به محرم  به دست و بازوی قاسم

به شوق شهد شهادت  حنای گیسوی قاسم

سلام من به محرم  به گهواره اصغر

به اشک خجلت شاه و گلوی پاره اصغر

سلام من به محرم  به احترام سکینه

به آن ملیکه که رویش ندیده چشم مدینه

سلام من به محرم  به عاشقی زهیرش

به بازگشتن حر  خروج ختم به خیرش

سلام من به محرم  به مسلم و به حبیبش

به رو سپیدی عون و بوی عطر عجیبش

سلام من به محرم  به زنگ محمل زینب

به پاره پاره تن بی  سر مقابل زینب

سلام من به محرم  به انتظار رقیه

به پای آبله بسته به چشم تار رقیه

سلام من به محرم  به شور و حال عیانش

سلام من به حسین و به اشک سینه زنانش

سلام من به محرم  به حزن نغمه هایش

به پرچم و به سیاهی  به خیمه های عزایش


فرا رسیدن محرم را بار دیگر تسلیت عرض می کنم

اینم به عشق آقا ابوالفضل

عباس

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست   

                                                      این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد