دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

شب دوم

 
 
   شب دوم:
        بسم الله
          عشق
نگاه یار
به محض این‌که نگاه زهیر عثمانی مذهب بر امام افتاد به واسطه‌ی پیامی که از طرف امام بر او رسیده است. پس از صحبت با امام، دستور داد همه خیمه‌هایش را بر کنند و کنار خیمه‌های امام ببرند.

آقا جان!

ما را هم راه بده. کی نوبت ما می‌شود. (کی می‌شود با شهادت پیش تو بیاییم آقا جان!)
ورود به سرزمین کربلا
سؤال کردم اسم این سرزمین چیست؟
پیرمردی سالخورده، ابروان روی چشم آمده جواب داد: نام این سرزمین ماریه است، به این‌جا نینوا هم می‌گویند و ... بعضی این‌جا را کربلا می‌گویند.
سیدالشهداء تا نام کربلا را شنید فرمود:
?اَلّهُمََّ اِنّی اَعُوذُ بکَ مِنَ الْکَرْبِ وَالْبَلاءِ?
(عباسم!)
به همه‌ی یاران بگویید، شترها را بخوابانند. زن و بچه‌ها را آرام از شترها پیاده کنند.
مواظب باشید بچّه‌ها از بالای شترها نیفتند.
(همانطور که امام صادق (ع) فرمود: به زبان خودتان و ... ذکر مصیبت بخوانید. ما هم به زبان و رسم خود این‌طور می‌گوییم)
اگر مردی در کاروان باشد که مَحرَم باشد به طور معمول این‌طور است که بچّه‌ها را بغل کرده و از مرکب پیاده می‌کند.
لذا آقا اباالفضل (ع) یک یک بچّه‌ها را در بغل گرفته و آرام پیاده می‌کند.
من نمی‌ایم برون از محملم
چون گرفته ای حسین جانم این دلم
آخر ای نور دل اهل یقین
من چگونه پا نهم بر این زمین
از مدینه تا به مکّه تاکنون
همچو شمعی آب گشتم از درون
این زمین آتش به دل افکنده است
آن‌چه بر لب نآید این‌جا خنده است
خاک این‌جا بوی ماتم می‌دهد
بوی هجران، بویی از غم می‌دهد
ترسم این خاک پر از درد و مِحَن
در بغل گیرد تنت را بی‌کفن
وعده‌گاه غربت
(شاید همه گفتند که:) این سرزمین چه سرزمینی است؟
از وقتی که آمدیم دل ما بیش‌تر می‌طپد و التهاب و پریشانی ...
خبر آورند که پس از نصب خیمه‌ها، حال زینب (س) دگرگون شده است.
ابی عبدالله (ع) آمد خدمت خواهر، دید که خواهر سر بر عمود خیمه گذاشته و گریه می‌کند.
صدا زد: داداش! این سرزمین چه سرزمینی است؟
فرمود: خواهرم!
این‌جا همان جایی است که جدّم پیغمبر (ص) فرمود و ...
این‌جا همان جایی است که خواب دیدی (در دوران کودکی) و رفتی پیش جدّ ما رسول‌الله (ص) و خواب خویش را گفتی که:
دیدم طوفانی شد و من میان صحرا یکّه و تنها (به این طرف و آن طرف می‌افتادم) در آن‌جا درخت عظیمی را دیدم، از هیبت آن طوفان خود را به درخت عظیم رساندم ... دیدم این درخت شکست (درخت از ریشه کنده شد) من خود را به یک شاخه‌ی محکمی آویختم، باد آن شاخه را در هم شکست، به شاخه‌ی دیگر ملحق شدم، او را هم در هم شکست در آن حال به دو شاخه که به هم اتصال داشت، خود را به آن چسباندم. از شدّت وزیدن باد، آن دو شاخه هم شکست و نابود گردید. من وحشت‌زده از خواب بیدار شدم.
پیغمبر فرمود: زینب جان!
بعد از این‌که من و بابای تو و مادرت از دنیا رفتیم و حسن تو هم کشته شد به کربلا می‌روی، آخرین شاخه هم که شکشته می‌شود (یعنی ابی عبدالله (ع) وقتی به شهادت می‌رسد) تو تک و تنها در صحرای کربلا باقی می‌مانی و ... خواهر و برادر ساعتی کنار هم نشستند و گریه کردند و ...
 
 
ورود به‌ کربلا‌
دشت‌ غم‌ دشت‌ عطش‌ دشت‌ بلایی‌ کربلا
سینه‌ سوز و جانگذار و غم‌ فزایی‌ کربلا

جمعی‌ از خوبان‌ عالم‌ را هدایت‌ بر سر است‌
 باز کن‌ در دل‌ برای‌ عشق‌ جایی‌ کربلا

زود باشد کاروان‌ در کوی‌ تو منزل‌ کند
میزبان‌ حضرت‌ خون‌ خدایی‌ کربلا

خیمه‌های‌ عاشقان‌ برپا شود در خاک‌ تو
 تو به‌ حج‌ عشق‌ تصویر منایی‌ کربلا

تو غریبه‌ نیستی‌ با آستان‌ اهل‌ بیت
‌ آشنای‌ زادة‌ خیرالورایی‌ کربلا

طور سینایی‌، کنی‌ موسای‌ عمرانی‌
طلب‌ خضر امکانی‌ پی‌ آب‌ بقایی‌ کربلا

کعبة‌ آل‌ رسولی‌ ثانی‌ بیت‌ الحرام‌
 بعثت‌ پاک‌ حسینی‌ را حرایی‌ کربلا

آیة‌ عشقی‌ ولی‌ هرگز نمی‌شد باورت
‌ افکنی‌ بین‌ دو عاشق‌ را جدایی‌ کربلا

آه‌ از روزی‌ که‌ زینب‌ غرِ خون‌ بیند تو را
 که‌ هم‌ آغوش‌ تن‌ اهل‌ ولایی‌ کربلا

روز عاشورا که‌ باغ‌ فاطمه‌ پرپر شود
همنوا با زینبش‌ نغمه‌ سرایی‌ کربلا

آن‌ زمان‌ که‌ دست‌ عباس‌ از بدن‌ گردد
 جدا میزبان‌ مقدم‌ خیرالنسایی‌ کربلا

عصر عاشورا که‌ آید قتلگاهت‌ دیدنی‌ است
‌ عشق‌ با خون‌ می‌کند جلوه‌ نمایی‌ کربلا

کاش‌ می‌گفتی‌ که‌ گلچین‌ لاله‌ را پرپر مکن‌
 وای‌ زین‌ نامردمی‌ و بی‌ حیایی‌ کربلا

میهمان‌ را با لب‌ عطشان‌ چه‌ قومی‌ می‌کشد؟
 وای‌ از این‌ کوفه‌ و این‌ بی‌ وفایی‌ کربلا

ای‌ زمین‌ ای‌ ارض‌ اقدس‌ ای‌ حریم‌ کبریا
 تا ابد با آل‌ زهرا همنوایی‌ کربلا

 
 
 ورود به‌ کربلا (2)

اشتر مران‌ ای‌ ساربان‌ اینجا زمین‌ کربلاست
‌ آهسته‌ ران‌ آهسته‌ ران‌ اینجا زمین‌ کربلاست‌

اینجا فضای‌ نینواست‌ مهمان‌ سرای‌ کبریاست‌
ما میهمان‌ حق‌ میزبان‌ اینجا زمین‌ کربلاست‌

اینجا شهادتگاه‌ ماست‌ اینجا زیارتگاه‌ ماست‌
زهرا کند اینجا فغان‌ اینجا زمین‌ کربلاست‌

اینجا حریم‌ انبیاست‌ میعادگاه‌ کبریاست
‌ ای‌ عاشقان‌ ای‌ عاشقان‌ اینجا زمین‌ کربلاست‌

اینجا شود اکبر فدا آن‌ سو سرم‌ از تن‌ جدا
ای‌ کاروان‌ ای‌ کاروان‌ اینجا زمین‌ کربلاست‌

بار گران‌ از کف‌ نهید اینجا شود قاسم‌ شهید
 اشتر مران‌ ای‌ ساربان‌ اینجا زمین‌ کربلاست‌

اینجا شود زینب‌ اسیر در خاک‌ و خون‌ غلطد غدیر
جبریل‌ گردد نوحه‌ خوان‌ اینجا زمین‌ کربلاست‌

اینجا شود صبر امتحان‌ با کودکان‌ و نوجوان
‌ اسلام‌ گردد جاودان‌ اینجا زمین‌ کربلاست‌

اینجا شود خون‌ ریخته‌ حلقم‌ به‌ نی‌ آویخته‌ ای
‌ اکبرم‌ قرآن‌ بخوان‌ اینجا زمین‌ کربلاست‌

اینجا به‌ زیر بوته‌ها گل‌ می‌کند بیتوته‌ها
گردند حیران‌ دختران‌ اینجا زمین‌ کربلاست‌

غربت‌ ثمر اینجا دهد مظلوم‌ سر اینجا دهد
 آتش‌ رود بر آسمان‌ اینجا زمین‌ کربلاست‌

بر کودکان‌ در بدر بر بانوان‌ خونجگر
خورشید گردد سایبان‌ اینجا زمین‌ کربلاست‌

 
 
برای دانلود، روی هر یک از لینکها کلیک سمت راست نموده
 و
Save Target As را بزنید
 
 
   فضایل
     امام حسین
            (علیه السلام)

4 - خواهش فطرس از جبرئیل
فطرس زمانى که دید جبرئیل همراه ملائکه به زمین نزول مى کنند، از جبرئیل پرسیده : کجا مى روید؟
او گفت : خداوند به حضرت محمد مصطفى نعمتى ارزانى فرموده و مرا فرستاده تا به آن حضرت تبریک و تهنیت گویم .
فطرس گفت : اى جبرائیل ! من را نیز همراه خود ببر، شاید که آن حضرت براى من دعایى کند و حق تعالى از خطا و گناه من درگذرد.


5 - آمدن فطرس خدمت پیامبر
جبرئیل همراه فطرس خدمت پیامبر رسید، پس از عرض سلام و تبریک ، شرح حال فطرس را براى پیامبر بازگو نمود، پیامبر فرمودند: به او بگو که خودش را به این مولود مبارک بمالد و به جایگاه خود باز گردد.

6 - باز یافتن سلامتى
فطرس خود را به بدن شریف حسین مالید، در این هنگام بود که بال هایش ‍ در آمدند و در حالى که این کلمات را مى گفت ، به سوى بالا عروج نمود، او گفت : یا رسول الله ! به زودى این امت تو، این مولود را شهید مى کنند و از این جهت که فرزند تو بر من منت نهاد، من نیز به جبران آن ، زیارت و سلام زائرینش را به او مى رسانم و هر کس که بر او صلوات فرستد، من این صلوات را به او مى رسانم.
 
 
 
   پرسش
         و پاسخ
                   محرم
چرا مردم با اظهار این همه ارادت و دوستى نسبت به خاندان اهل بیت (علیهم السلام)  از فلسفه قیام امام حسین علیه السلام اطلاع کافى ندارند؟
پاسخ: همان طور که در شماره قبلی  گفته شد، هدف از عزادارى ها و مراسم محرم، احیاى فلسفه عاشورا و استمرار بخشیدن به قیام خونین امام حسین علیه السلام است و باید این مساله، محور سخنان گویندگان مذهبى باشد. البته گویندگان مذهبى همه یکسان و هم سطح نیستند; ولى همواره بسیارى از علما و دانشمندان دینى در پى احیاى ابعاد مختلف اسلام از جمله قیام امام حسین علیه السلام و زدودن غبار خرافات از چهره دین و رویدادهاى تاریخى اسلام بوده و هستند، لکن در برخى از مجامع نیز ممکن است به عللى آنان دور از دسترس مردم بوده، از این رو زمینه براى میداندارى عناصر دیگر فراهم گردد.  
 
 
 
  
      
عبرتهای
          عاشورا
عاشورا به ما درس مى دهد که در ماجراى دفاع از دین, بصیرت بیش از چیزهاى دیگر براى انسان لازم است. بى بصیرت ها بدون این که بدانند, فریب مى خورند و در جبهه باطل قرار مى گیرند چنان که در جبهه ابن زیاد کسانى بودند که فُسّاق و فجّار نبودند ولى از بى بصیرت ها بودند. این ها درس هاى عاشوراست. البته همین درس ها کافى است که یک ملت را از ذلت به عزّت برساند. همین درس ها مى تواند جبهه کفر و استکبار را شکست بدهد. این ها درس هاى زندگى ساز است. این, آن جهت اول است.
 
   
      
علمدار
 
کربلا را بیشتر بشناسیم
امیر المؤ منین علیه السلام دستهاى عباس علیه السلام را مى بوسد!
مورخان نقل مى کنند: در دوران طفولیت حضرت عباس علیه السلام یک روز امیرالمؤ منین علیه السلام وى را در دامان خود گذاشت و آستینهایش را بالا زد و در حالیکه که بشدت مى گریست به بوسیدن بازوهاى عباس علیه السلام پرداخت .
ام البنین سلام الله علیه ، حیرت زده از این صحنه ، از امام علیه السلام پرسید: چرا گریه مى کنید؟!
حضرت با صداى آرام و اندوه زده پاسخ داد: به این دو دست نگریستم و آنچه را که بر سرشان خواهد آمد به یاد آوردم .
ام البنین سلام الله علیه ، شتابان و هراسان ، پرسید: چه بر سر آنها خواهد آمد؟!
امام علیه السلام با لحن مملو از غم و اندوه و تاءثر گفت : آنها از بازو قطع خواهد شد.
کلام حضرت چون صاعقه اى بر ام البنین سلام الله علیه فرود آمد و قلبش را ذوب کرد و با دهشت بسرعت پرسید: چرا دستهایش قطع مى شوند؟! و امام علیه السلام به او خبر داد که دستان فرزندش در راه یارى اسلام و دفاع از برادرش ، حافظ شریعت الهى و ریحانه رسول الله صلى الله علیه و آله قطع خواهد شد. ام البنین سلام الله علیه گریست و زنان همراه او نیز در غم و رنج و اندوهش شریک شدند.
سپس ام البنین سلام الله علیه به دامن صبر و بردبارى چنگ زد و خداى را سپاس گفت که فرزندش فداى سبط گرامى رسول خدا صلى الله علیه و آله و ریحانه او خواهد گردید.
امیر المؤ منین على علیه السلام فرمود: ام البنین ، فرزندت عباس علیه السلام را نزد خداى تبارک و تعالى منزلتى عظیم دارد و خداى متعال در عوض دو دستش ، دو بال به او مرحمت خواهد کرد که با آنها با ملائکه در بهشت پرواز کند، همان گونه که قبلا این عنایت را به جعفربن ابى طالب علیه السلام نموده است . ام البنین سلام الله علیه با شنیدن این بشارت ابدى و سعادت جاودانه مسرور شد.
خدایا او را از شر حسودان نگهدار!
حضرت قمر بنى هاشم علیه السلام آیتى از جمال و زیبایى بود. رخساره اش زیبا چهره اش ‍ پر شکوه ، اندامش متناسب ، و در عین حال چنان نیرومند بود که آثار دلیرى و شجاعت را بخوبى نمایان مى ساخت . ام البنین سلام الله علیه مى گفت : پسرم ، به خدا مى سپارمت ! قلب مادر آکنده از محبت به عباس علیه السلام بود و براى وى از جانش عزیزتر و گرامیتر مى نمود. مادر از چشم حسودان بر او نگران بود و مى ترسید که مبادا به او سیبى برسانند و رنجورش کنند، لذا او را در پناه خداوند متعال قرار داد و ابیات زیر را در باره اش سرود:
اعیذه بالواحد
من عین کل حاسد
قائهم و القائد
مسلمهم و الجاحد
صادرهم و الوارد
مولدهم و الوالد

یعنى : فرزندم را، از چشم حسودان نشسته و ایستاده ، آینده و رونده ، مسلمان و منکر، بزرگ و کوچک ، و زاده و پدر، در پناه خداوند یکتا قرار مى دهد.
ضمنا از اینکه حضرت امیر المؤ منین على علیه السلام دست فرزند خود را، عباس ، را مى بوسید، میزان کثرت عطوفت آن حضرت به وى معلوم مى گردد (چنانکه ، پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نیز دست حضرت زهرا سلام الله علیه را مى بوسید و وى را در جاى خود مى نشاند).
بعضى نقل کرده اند که وجه تسمیه آن حضرت به ابوالفضل از آن روى بود، که آن جناب فرزندى به نام فاضل داشته است .
کنیه حضرت عباس علیه السلام
مشهورترین کنیه آن حضرت ، ابوالفضل است ، چون فرزندى به نام فاضل داشته ، بلکه مى توان گفت پدر تمام فضایل انسانیت و کمال بوده است . در کتاب العباس دو کنیه دیگر براى آن حضرت نقل کرده است : یکى ابو القرایة که آن را از کتاب مزار سرائر ابن ادریس و مقاتل الطالبیین ابوالفرج و انوار النعمانیه سید جزایرى و تاریخ خمیس ‍ ابوالحسن دیاربکرى نقل فرموده ؛ و دیگرى ابوالقاسم است و مستند ایشان ، زیارت روز اربعین مى باشد که از جابر نقل شده و در آن آمده است که وى در روز اربعین متوجه قبر آن بزرگوار گردید و گفت : اسلام علیک یا اءباالقاسم ، اسلام علیک یا عباس بن على علیه السلام الخ و چون جابر از اکابر صحابه بوده و در این خانواده تربیت شده است ، البته سبب آن را مى داند، چه آنکه آن حضرت فرزندى به نام قاسم نداشت تا مکنى به آن شود.
 
 
 
   سخنان
     امام حسین
            (علیه السلام)
خطبه امام پس از ورود به کربلا
متن سخن :
((... اَمَّا بَعْدُ فَقَدْ نَزَلَ بِنا مِنَ اْلا مْرِ ما قَدْ تَرَوْنَ
وَانَّ الدُّنْیا قَدْ تَغَیَّرَتْ وَتَنَکَّرَتْ وَاَدْبَرَ مَعْرُوفها
وَلَمْ یَبْقَ مِنْها اِلاّ صُبابَةٌ کَصُبابَةِ الا ناءِ
وَخَسیسُ عَیْشٍ کَالْمَرْعى الْوَبیلِ
اَلا تَرَوْنَ اِلَى الْحَقِّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَالَى الْباطِلِ لا یُتَناهى عَنْهُ
لِیَرْغبَ الْمُؤْمِن فِى لِقاءِا للّه
فَاِنِّى لا اَرَى الْمَوْتَ اِلا سَعادَةً وَالْحَیاةَ مَعَ الظّالِمِینَ اِلا بَرَماً،
النّاسُ عَبیدُ الدُّنْیا وَالدِّینُ لَعِقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مادَرَّتْ مَعایِشُهُمْ للّه
فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ))(135).


ترجمه و توضیح لغات :
تَنَکُّر: قیافه بدنشان دادن . اِدْبار: پشت کردن . صُبابَة : ته مانده آب در کاسه . خسیس عَیْشٍ: زندگى پست ذلت بار. مَرْعَى الْوبیل : چراگاه سخت و سنگلاخ که در آن کمتر علف سبز شود. بَرَمْ (بر وزن فَرَس ): زجر و آزردگى . عَبید (جمع عَبد): برده لَعْقَ (مصدر است به معناى اسم مفعول ): چیزهاى شیرین مانند عسل که با انگشت لیسیده شود. یَحُوطُونهُ (از حاطَ، یَحُوطُهُ): چیزى را حفظ و حراست کردن و دفاع از آن نمودن . دَرَّتْ مَعایِشَهُمْ: دَرّ: خوشى و کمال آسایش . مَعایِش (جمع معیشه ): آنچه زندگى به آن وابسته است . مُحِّصُوا (از تَمْحیص ): در بوته آزمایش قرار دادن .

ترجمه و توضیح :
حسین بن على علیهما السلام در دوّم محرم الحرام سال 61 هجرى وارد کربلا گردید و پس از توقف کوتاه در میان یاران و فرزندان و افراد خاندان خویش قرار گرفت و این خطبه را ایراد نمود:
((اما بعد، پیشامد ما همین است که مى بینید؛ جدا اوضاع زمان دگرگون گردیده ، زشتیها آشکار و نیکیها و فضیلتها از محیط ما رخت بربسته است ، از فضائل انسانى باقى نمانده است مگر اندکى مانند قطرات ته مانده ظرف آب . مردم در زندگى ننگین و ذلت بارى به سر مى برند که نه به حق ، عمل و نه از باطل روگردانى مى شود، شایسته است که در چنین محیط ننگین ، شخص با ایمان و بافضیلت ، فداکارى و جانبازى کند و به سوى فیض دیدار پروردگارش بشتابد، من در چنین محیط ذلت بارى مرگ را جز سعادت و خوشبختى و زندگى با این ستمگران را چیزى جز رنج و نکبت نمى دانم )).
امام به سخنانش چنین ادامه داد:((این مردم برده هاى دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان مى باشد، حمایت و پشتیبانیشان از دین تا آنجاست که زندگیشان در رفاه است و آنگاه که در بوته امتحان قرار گیرند، دینداران ، کم خواهند بود)).
آنچه از این گفتار امام استفاده مى شود
در این خطبه حسین بن على علیهما السلام که اولین خطابه و سخنرانى آن حضرت در سرزمین کربلاست ، به دو نکته حساس زیر اشاره شده است :


1 - انگیزه قیام :
به طورى که در فرازهاى گذشته از سخنان امام علیه السلام اشاره گردید آن حضرت براى قیام خود چندین علت و انگیزه مختلف بیان نموده است که مخالفت با حکومت یزید، تغییر و تحریف در احکام و بالا خره موضوع امر به معروف و نهى از منکر، مجموع این علل و انگیزه ها را تشکیل مى دهد که همه این انگیزه ها نیز در این گفتار آن حضرت ، خلاصه گردیده است .
آنجا که اوضاع متغیر، زشتیها ظاهر و فضایل ، سرکوب و فراموش شده است ذلت و خوارى بر زندگى مردم سایه شوم خود را گسترده است ، نه به حق عمل مى شود و نه از باطل جلوگیرى ، بجاست که شخص مؤ من و متعهد در راه تغییر چنین وضعى به شهادت و لقاى حق راغب و شائق باشد و شخص ‍ امام عالیترین و بارزترین مصداق چنین مؤ من با فضیلت است که در این شرایط، مرگ را بجز سعادت و براى زندگى مفهومى جز زجر و شکنجه و مرگ تدریجى نمى داند.


2 - مساءله آزمایش :
و اما نکته دوم ، موضوع آزمایش و امتحان است که بهترین راه شناخت حقایق و افکار شخصیتها و اصالت انسانهاست ؛ چه افرادى که خود را مؤ من نشان مى دهند و چه گروهایى که براى خود شعارهاى داغ و کوبنده انتخاب مى کنند و چه اشخاصى که از قیافه حق پرستى و وجهه مذهبى برخوردارند، ولى حقیقت این گروه ها و این چهره ها و اصالت این افراد به دست نمى آید مگر از راه امتحان و آزمایش در شداید و گرفتاریها، در جزر و مدها و در میدان جنگ و مبارزات ، آنجا که منافع مادى و بلکه جانشان در خطر است .
اینک که فرزند فاطمه به سوى ((اللّه)) مى شتابد و قدم به سرزمین عشق و شهادت مى گذارد از افراد زیادى که تا آن روز دم از اسلام مى زدند و در میان مسلمانان از وجهه خاص مذهبى برخوردار بودند، خبرى نیست .
فرزند رسول اللّه در راه اسلام و قرآن به خاطر امر به معروف در برابر دشمن دیرینه اسلام قرار گرفته و آماده کشته شدن و به قربانى دادن خاندانش و به اسارت رفتن اهل و عیالش مى باشد ولى این گونه افراد قدم از قدم برنمى دارند و لب از لب نمى گشایند، نه از عبداللّه بن عباس خبرى هست و نه از عبداللّه بن زبیر و نه از عبداللّه بن عمر که هر سه خود را شخصیت برجسته مذهبى مى دانستند و به خاطر مذهبى بودن ، در میان مردم از وجهه و محبوبیت ویژه اى برخوردار بودند که موضوع شهادت و اسارت در راه احیاى اسلام و آزادى مسلمین مطرح است مثل اینکه چنین افرادى در میان مسلمانان وجود ندارند.
و این شداید و حوادث است که مردان بزرگ واقعى را از مسلمانان مصنوعى و کاذب که در مواقع عادى مسلمان تر و مذهبى تر از همه هستند مى شناساند و نقاب از چهره هایشان برمى دارد که :((َاِذا مُحِّصُوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ)) .
------------ --------- --
 
  
      
ده گفتار
انگیزه ، اخلاص ، نشاط و آگاهى در کربلا
بر خلاف دنیاى امروز که به ثروت ، نیرو، اطلاعات ، تخصص ، تکنولوژى و حمایت دیگران تکیه دارد، اسلام کارائى و نقش همه ى آنها را در کنار ایمان به خدا، اخلاص ، نشاط و انگیزه مى داند.
نمونه ها:
نماز بى نشاط، مورد انتقاد قرآن است . قاموا کسالى (41)
انفاق بى نشاط، مورد انتقاد قرآن است . هم کارهون (42)
انجام کار بدون نشاط یا همراه با بهانه گیرى ، به منزله ى انجام ندادن آن است ، بنى اسرائیل چون بعد از بهانه گیره هاى زیاد، گاوى را ذبح کردند قرآن مى فرماید: گویا ذبح نکردند. فذبحوها و ما کادوا یفعلون (43)
بارها قرآن از کسانى که هنگام رفتن به جبهه بى نشاط بودند، انتقاد کرده است . اثّاقلتم الى الارض (44)
از ایمان و توجّه کسانى که تنها به هنگام اضطرار روبه خداوند مى کنند، انتقاد کرده و مى فرماید: همین که در آستانه غرق شدن قرار گرفتند، خدا را مى خوانند ولى همین که نجات یافتند، فراموش مى کنند. فاذا رکبوا فى الفلک دعوا اللّه ... فلمّا نجّاهم ...(45)
ایمان در لحظه ى خطر کار فرعونى است که در آستانه ى غرق شدن گفت : ایمان آوردم و خداوند در پاسخ او فرمود: الا ن و قد عصیت قبل (46)
در کربلا نشاط بود؛ امام حسین علیه السلام فرمود: مرگ مانند گردنبند در سینه دختران جوان است .
فرزند سیزده ساله امام حسن علیه السلام (حضرت قاسم ) فرمود: مرگ نزد من از عسل شیرین تر است .
یاران امام حسین علیه السلام مى گفتند: اگر بارها زنده شویم باز کشته شویم ، دست از تو بر نمى داریم .
نشاط بالاتر از رضایت و تسلیم است ، ریشه ى نشاط ایمان به راه ، رهبر و هدف است و بى نشاطى ، نشانه ى باورنداشتن راه ، رهبر و هدف است .
اما مسئله ى انگیزه
اسلام به انگیزه ى انسان بسیار توجّه دارد، حتّى سیر کردن گرسنگان اگر بر اساس اخلاص نباشد و انگیزه ى غیر الهى داشته باشد، بى ارزش ‍ است .
یکى از سوره هاى قرآن سوره ى عبس است که در ده آیه ى اوّل آن به شدّت انتقاد مى کند که چرا به روى نابینایى عبوس شد، در حالى که نابینا نه عبوسیت را مى بیند و نه خنده را، اما اسلام اصل عبوس بودن را زشت میداند، نه به خاطر فمیدن یا نفهمیدن مردم . اسلام ارزشها و ضد ارزشها را واقعى مى بیند، نه قراردادى ، سیاسى ، اقتصادى و تعصّبى .
انگیزه ى امام حسین علیه السلام خودنمایى ، قدرت طلبى ، انتقام نبود، انگیزه امام و یارانش اصلاح در دین جدّش بود. انگیزه ى یارانش رسیدن به مال و مقام و تظاهر نبود، آنان با خدا معامله کردند و لذا کودک اسیر شده امام در برابر کاخ بنى امیه سخنرانى مى کند و مى فرماید: به عدد دانه هاى شن خدا را شکر مى کنم ؛ الحمدللّه عدد الرمل و الحصى و زینب کبرى مى فرماید: چیزى جز زیبایى ندیدم ؛ ما رایت الا جمیلا در حالى که اگر انگیزه غیر خدا باشد، باید گلایه ها و ضعف ها و ناسپاسى ها در کار باشد.
خلاصه آنکه گرچه اسلام به آمادگى همه جانبه در برابر دشمن توجه دارد؛ واعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة (47)
به آموزش هاى تخصّصى عنایت دارد، گرچه نزد بیگانگان باشد؛ اُطلب العلم و لو بالصین
به حمایت افراد توجّه دارد؛ تعاونوا على البّر و التّقوى (48)
به ثروت و اطلاعات توجه دارد، اما همه ى اینها به منزله ى عینک وسیله ى دیدن هستند، لکن کار دیدن از چشم است و توفیق تنها از اوست ؛ و ما توفیقى الاّ باللّه (49) و نصرت تنها از او مى باشد؛ و ما النصر الاّ من عند اللّه (50)
امّا آگاهى
امروز خلبانان متخصّص منطقه اى را بمباران مى کنند، بدون آنکه بدانند چرا و براى چه ؟
در کربلا همه یاران امام حسین علیه السلام آگاه بودند. از آغاز سفر تا کربلا تمام جملات امام نشانه ى این بود که این سفر کامیابى مادّى و برگشتى ندارد، یک انتخاب آزادانه ، آگاهانه ، مخلصانه و عاشقانه بود.
در اسلام حتّى اشک و سوزى ارزش دارد که بر اساس آگاهى باشد؛ تفیض ‍ اعینهم من الدمع مما عرفوا(51)
باور و یقین که آمد، انسان در کار خود تردید ندارد. زینب کبرى در سخنرانى به یزید مى گوید: من تو را پست و کوچک مى دانم ؛ انّى لاستصغرکَ
آرى اگر انسان در اثر معرفت و شناخت یقین پیدا کرد، پخته مى شود و هیچ پخته اى خام نمى شود، ولى اگر بر اساس احساسات و شعارها داغ شد، ممکن است بعد از مدّتى گرفتار تردید و سرد شود، چون هر داغى سرد مى شود.
در قرآن دو نوع دخول داریم : یکى دخول مردم در فضاى ایمان و دیگرى دخول ایمان در فضاى دل . داخل شدن مردم به ایمان آسان است ؛ یدخلون فى دین اللّه افواجا(52) امّا داخل شدن ایمان در دل ، کار سختى است ؛ و لمّا یدخل الایمان فى قلوبکم (53)
اکنون که این سطرها را مى نویسم ، شبى است که حضرت على علیه السلام در روز آن در غدیر خم به امامت نصب شد، همانها که یدخلون فى دین اللّه افواجا بودند، صحنه را دیدند و تبریک هم گفتند، اما پس از چندى على علیه السلام را رها کردند، زیرا ایمان در قلبشان داخل نشده بود. این است تفاوت دخول مردم در دین با دخول دین در مردم.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد