دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

ای مرا آزرده از خود؛ گر پشیمانی بیا


ای مرا آزرده از خود؛ گر پشیمانی بیا
نغمه های ناموافق؛ گر نمی خوانی بیا


تا که سر پیچیدی از راه وفا، گفتم: برو
جز وفا؛ اکنون اگر راهی نمی دانی بیا


یک نفس با من نبودی مهربان، ای سنگدل
زان همه نامهربانی؛ گر پشیمانی بیا


تاب رنجوری ندارم، در پی رنجم مباش
گر نمی خواهی که جانم را برنجانی ، بیا


خود تو دانی دردها بر جان من بگذاشتی
تا نفس دارم اگر در فکر درمانی بیا


دشمن جانم تو بودی، درد پنهانم ز توست
با این همه شکوه ها ، گر راحت جانی بیا


 من گریه نخواهم کرد من اشک نخواهم ریخت

 من خسته نخواهم شد افسرده نخواهم شد

 فریاد زنم فریاد:

من عشق نمی خواهم

معشوق نمی خواهم می خندم و می رقصم

 فریاد زنم فریاد :

اینگونه خزانم را در عشق نهان کردم

من درد جدا بودن بر گور عیان کردم

 افسوس نخواهم خوردافسانه نمی بافم

 بر شانه هر بادی کاشانه نمی سازم

من زشت نمی گویم بر چهره معشوقم

 اوخوب و وفادار ست من خسته و رنجورم

امروز چنان دیروز افسوس نخواهم خورد

من یادگرفتم عشق بیگانه نمی داند


 

نظرات 1 + ارسال نظر
انصاری پنج‌شنبه 9 اسفند 1386 ساعت 11:21 http://http://www.Adineh.blogsky.com/

سلام وبلاگ جالب وقابل تاملی دارید
بایک غزل منتظرحضورسرشارتان هستم
راستی شما بوشهری نیستید؟

سلام ممنون از نظرتون .
من بچه چهارمحال و بختیاری هستم شهر فارسان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد