دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

حدیثم را نمی دانی

حدیثم را نمی دانی تمام مردم این شهر می دانند

ز هرکس نام من پرسی به هرکس نام من گویی

سری جنباند و گوید ولش کن مرد بدنامی است

حدیثش از همه رنگ است رفیق باده و بنگ است

ولی با این همه ناپاکی و بی باکی ما

شبنم صبح خجل می شود از دیدن ما

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد