دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

دنیای من : نازنین و غزل و افسانه

دوستدار همیشه گی نازنین و غزل و افسانه

خدایا

خدایا چقدر از تو دور شده ام
احساس میکنم مدتهاست که رهایم کرده ای
یا شاید مرا به دیگران سپردی
پیشترها همیشه دستهای نوازشگرت  را روی دل زخمی ام احساس میکردم
پیشترها وقتی دلتنگ بودم میـآمدی روی تختم و درست کنار من مینشستی
 و با حضورت آرامشی به من میدادی و میرفتی .
میدانم کسی نمیتواند بپذیرد
که من و تو درست کنار هم مینشستیم
و گاهی روبروی هم
و تو از عرش خدایی ات
به فرش اتاقم پا میگذاشتی .
کسی باور نمیکند که پیشترها حضورت و وجودت را لمس میکردم
پیشترها همه چیز فرق میکرد
پیشترها هر شب در بزم تنهایی ام حضور داشتی
پیشترها تو فقط خدا نبودی ، دوست بودی ؛
پیشترها سجاده را که میگشودم ....
میدانم .
مدتهاست که سجاده ام را باز نکرده ام .
دلم برای سجاده کوچکم
 که جهانی بزرگ و لایتنهای را
در تار و پود خود جای داده ؛ تنگ شده است
معبودم ؛ چگونه از تو دور شدم ؟
تو را گم کرده ام
تو را کم آورده ام
دلم را خالی میکنم
برگرد
به خانه ات برگرد

می خوام از اینجا بروم

من به دنبال اتاقی خالی
روزها می گردم
تا از اینجا بروم

من به دنبال اتاقی خالی
کز دل پنجره اش
عطر گل بوته ی شبنم زده ای می گذرد
کز دل پنجره اش
ناله و سوز نی غمزده ای میگذرد
روزهاست می گردم
تا از اینجا بروم

من به دنبال گلیمی ساده
سقفیی از چوب و حصیر
سردری افتاده

من به دنبال هوای خنک آزادی
و دری، پنجره ای باز به یک آبادی
روزهاست می گردم
تا از اینجا بروم

من به دنبال هوایی نه چنین آلوده
روزگاری نه چنین افسرده
روزهایی نه چنین پژمرده
روزها می گردم
تا از اینجا بروم

من به دنبال اتاقی خالی
روزها می گردم
کز سر کوچه ی آن
جوی آبی
چشمه ای می گذرد
که مرا عصر به عصر
به تماشا ببرد

کاش که پیرزن
صاحب یک بز پیر
با دو تا مرغ و خروس
و سگی بازیگوش
کاش همسایه ی دیوار به دیوار اتاقم باشد

کاش که توی حیاطش باشد
دوسه تایی از درختان بلند
چند تایی نارنج
و چناری که کلاغی هر روز
به سراغش برود

و من هر روز
به عشق گل روشان
بروم پنجره را باز کنم
 
    
 
سکوت من ترانه من است.... سکوت من خود سرود و ترانه من است..... و گرسنگی من همان سیری من است ......و آب در تشنگی من جریان دارد ......و در هوشیاری من مستیهاست...... و عروسیهاست.... در فغان و شکوه من و دیدارهاست ....در غربت تنهائیم و پنهانی من عین ظهور..... و ظهور من همه ستر و حجاب است.....
 
            
میخوام رو یه تیکه سنگ بنویسم دلم برات تنگ شده......بعد اونو بزنم تو سرت تا بفهمی که دلتنگی چه دردی داره......

بیست نکته درباره آب

 

بیست نکته درباره آب

بدن بدون آب درست عمل نمی ‌کند و به طور مؤثر به سوخت و سوز چربی‌ها نمی ‌پردازد .
کمبود آب در بدن در اثر مصرف کمتر از نیاز آن ، خود را به صورت اضافه وزن ظاهری نشان خواهد داد .
برای رهایی از آب‌های زاید و مزاحم بین سلولی باید آب بیشتری بنوشید .
جهت کاهش وزن ، نوشیدن آب ضروری است ، ولی چقدر آب کافی است ؟
به طور متوسط هر انسانی به نوشیدن هشت لیوان آب در شبانه روز احتیاج دارد ، این یعنی حدود دو لیتر آب آشامیدنی ، با این حال ،‌ افرادی که اضافه وزن دارند به ازای هر 5/12 کیلو اضافه وزن احتیاج به نوشیدن یک لیوان آب اضافی دارند . اگر شما ورزش می‌ کنید ، یا یک روز گرم و خشک تابستان را بیشتر زیر نور خورشید پشت سر می ‌گذارید میزان مصرف آب نیز باید به تناسب افزایش یابد .
آب نوشیدنی شما بهتر است ، خنک باشد چون آب خنک بهتر جذب سیستم می‌ شود تا آب گرم و شاید به همین دلیل است که همه ما نوشیدن آب خنک را ترجیح می ‌دهیم . همچنین شواهدی وجود دارد که اثبات می ‌کند ، نوشیدن آب خنک در واقع به سوخت و سوز کالری‌ها هم کمک می‌ کند .
 وقتی بدن میزان مورد نیاز آبی را که برای عملکردش در سطح مطلوب لازم است دریافت کند ، تمام مایعات تداوم بخش حیات در آن به غلظت مطلوب و متوازن می‌ رسند . زمانی که این اتفاق بیفتد شما به قله موفقیت زیستی دست یافته‌اید . این به این معنی است که : فعالیت غده اندوکرین بهبود پیدا می ‌کند . بازدارندگی دفع مایعات بین سلولی متوقف می‌ شود ، چون دیگر آب ذخیره شده‌ای در بدن وجود ندارد .
چربی بیشتر به عنوان سوخت مورد نیاز بدن مصرف می ‌شود ، چون کبد برای متابولیسم چربی‌های ذخیره شده کاملا آزاد است .
شما تشنگی طبیعی را بار دیگر تجربه می ‌کنید .
تقریباً در تمام طول شب تشنگی به سراغ تان نمی‌ آید .
چنانچه شما نوشیدن آب کافی را متوقف کنید ، مایعات بدنتان مجدداً از حالت تعادل مطلوب خارج می ‌شود ، و شما ممکن است ، بازدارندگی دفع مایعات را دوباره تجربه کنید و باز شروع به چاق شدن کنید ، و احساس تشنگی طبیعی خود را از دست بدهید . برای درمان این عوارض لازم است مجدداً سعی کنید قله موفقیت زیستی را فتح کنید .
بیست نکته‌ برای حصول اطمینان از نوشیدن هشت لیوان آب در هر روز
گاهی نوشیدن 8 لیوان آب در هر روز برایمان به چالشی واقعی تبدیل می‌ شود . در اینجا بیست نکته در اختیارتان قرار می‌ دهیم که رسیدن شما به آن هدف متعالی زیستی را آسان‌تر کند! بسیاری از متخصصین زیبایی می‌ گویند : نوشیدن آب مورد نیاز بدنتان ارزان‌ترین ‌و سریع‌ترین راه خوش تیپ‌تر شدن است! این گفته باید انگیزه کافی برای ما جهت نوشیدن آب ایجاد نماید!
یک : با یکی از همکارانتان شرط ببندید که کدام یک از شما در یک روز کاری می ‌تواند آب بیشتری بنوشد .
دو : در هر مقطعی از روز که تغییر فعالیت می ‌دهید ، یک لیوان بزرگ آب خنک نوش جان کنید . مثلا در شروع روز درست پس از برخواستن از خواب ، درست پیش از ترک منزل برای رفتن به محل کار ، وقتی در اداره پشت میز کارتان نشستید و غیره .
سه : کار را برای خودتان ساده کنید : همیشه یک شیشه پلاستیکی پر از آب پاکیزه و خنک روی میزتان داشته باشید و در طول روز همیشه به سراغ آن بروید .
چهار : وقتی آب میوه می‌ خورید (آب سیب ، آب انگور ، آب پرتقال) نصف لیوانتان را با آب خالص پُر کنید .
پنج :  وقتی خیلی هوس خوردن غذاهای غیر مغذی کردید ، بلافاصله پس از صرف آن یک لیوان آب بنوشید!
شش : در ساعات اداری رأس هر ساعت یک لیوان آب بنوشید . با پایان ساعت اداری شما آب مورد نیاز روزانه بدنتان را تأمین کرده‌اید .
هفت : به جای چای یا قهوه یک لیوان آب گرم با یک قاشق عسل حل شده در آن نوش جان کنید .
هشت : مادام که سر کار هستید یک لیوان بزرگ پر از یخ در دسترس داشته باشید و همواره آن را از آب خوری اداره پر کنید . کلمه کلیدی "نوشیدن با نی" است چون در آن صورت هر بار مقدار بیشتری آب می ‌نوشید و در مجموع بهتر آب بدنتان را تأمین می ‌کنید .
نه : تکه‌های کوچک لیمو ترش ، پرتقال و دیگر مرکبات را در فریزر منجمد کنید و از آنها به جای تکه‌های یخ استفاده کنید . آب خنک شده با آنها نشاط آورتر است و ضمناً قدری میوه مصرف کرده‌اید .
ده : پس از هر بار توالت رفتن ، برای تنظیم بهتر سیستم گوارشی تان یک لیوان آب بنوشید .
یازده :  پیش از نوشیدن نوشیدنی‌های گازدار ، سه یا چهار لیوان آب خالص گوارا استفاده کنید . خواهید دید دیگر یا میلی به صرف نوشیدنی گازدار نخواهید داشت ، و یا با نوشیدن نصف قوطی ، از مصرف بقیه آن‌ صرف نظر خواهید کرد .
دوارده : دو برابر میزان مصرف چربی‌ها آب بنوشید . مثلا من هنگام خوردن غذایی که 10 گرم چربی دارد 20 اونس آب می‌ نوشم .
سیزده : با هر وعده غذا دو لیوان پر آب بنوشید ، یکی قبل و یکی بعد از غذا ، همچنین پیش از هر خوراکی وسط روز ، یا عصر ، یک لیوان آب بنوشید تا میل به پُرخوری بین وعده‌های اصلی غذا پیدا نکنید .
چهارده : همیشه یک بطری قابل پر کردن مجدد همراه داشته باشید و در اوقات بیکاری در صف بانک هنگامی که در اتوبوس یا مترو هستید ، و . . .آب بنوشید .
پانزده : یک لیوان زیبای لب طلائی تهیه کنید و از شیر آب آن را پر کنید و با لذت بنوشید .
شانزده : بلافاصله پس از آرایش کردن دو لیوان آب بنوشید .
هفده : یک شیشه دو لیتری آب با خود به اداره ببرید و سعی کنید پیش از پایان کار آن را تمام کنید . اگر نتوانستید این کار را بکنید ، در ترافیک در راه منزل آن را بنوشید . این درست مثل شرکت در یک مسابقه است .
هجده : همیشه در هنگام تماشای تلویزیون ، شستشوی رخت‌ها ،‌ شام پختن ‌و غیره یک بطری بزرگ آب در دسترس داشته باشید .
نونزده :  به برنامه محافظت از پوست خود نوشیدن دو لیوان آب را بیفزایید . لیوان آب را بنوشید ، پوست را تمیز کنید ، آن را مرطوب نمایید و غیره ،‌ و بعد دوباره آب بنوشید .
بیست : آبتان را از یک پیمانه مدرج شیشه‌ای پیرکس بنوشید . این راه خوبی است برای اندازه‌گیری میزان آب مصرفی تان در روز .

پنجاه دانستنی جالب از جهان

پنجاه دانستنی جالب از جهان
 
·       متوسط عمر زنان ژاپنی 84 سال است؛ در حالیکه متوسط عمر زنان بوتسوانایی (کشوری در جنوب آفریقا) بیشتر از 39 سال نیست.
·       در روسیه سالانه بیش از 12 هزار زن در نتیجه خشونت های خانوادگی جان خود را از دست می دهند.
·       نیمی از شهروندان 15 ساله انگلیسی تجربه مصرف مواد مخدر را کسب کرده و یک چهارم جمعیت 15 ساله این کشور نیز سیگار مصرف می کند.
·       یک سوم کسانی که دچار چاقی مفرط هستند در کشورهای در حال توسعه زندگی می کنند.
·       در بین کشورهای توسعه یافته بیشترین آمار در مقوله بارداری زودهنگام به آمریکا و انگلستان اختصاص دارد.
·       آمار زنان گمشده چینی به 44 میلیون نفر می رسد.
·       تعداد زنان آرایشگر برزیلی از تعداد سربازان این کشور بیشتر است.
·       81 درصد اعدام های صورت گرفته در سال 2002 در سه کشور جهان به وقوع پیوسته.
·       اطلاعاتی که سوپرمارکت های انگلیسی درباره مشتری های خود جمع آوری می کنند، بیشتر از اطلاعاتی است که حکومت این کشور درباره شهروندانش دارد.
·       در اتحادیه اروپا روزانه هر راس گاو به میزان 5/2 دلار مورد حمایت مالی قرار می گیرد، اما 75 درصد جمعیت قاره آفریقا با پولی بسیار کمتر از این رقم به زندگی روزانه خود ادامه می دهند.
·       در بیش از 70 کشور جهان روابط همجنسگرایان ممنوع اعلام شده و در نه کشور دیگر نیز برای این کار مجازات مرگ را در نظر گرفته اند.
·       یک پنجم جمعیت دنیا با درآمد روزانه کمتر از یک دلار به حیات خود ادامه می دهند.
·       13 میلیون و دویست هزار آمریکایی در طول یک سال مورد جراحی زیبایی قرار گرفته اند.
·       در اثر انفجار مین های زمینی، هر ساعت یک انسان جان خود را از دست می دهد و یک نفر دیگر نیز دچار معلولیت می شود.
·       در هندوستان 44 میلیون کودک به عنوان کارگر مورد استفاده قرار می گیرند.
·       در کشوهای صنعتی روزانه 6تا7 کیلوگرم مواد افزودنی وارد بدن انسان ها می شود.
·       پردرآمدترین ورزشکار جهان، «تایگر وودز» گلف باز، در طول سال 78میلیون دلار و به عبارت دیگر در هر ثانیه 148 دلار درآمد کسب می کند.
·       در آمریکا هفت میلیون زن و یک میلیون مرد نظم غذایی خود را از دست داده اند.
·       در واشینگتن برای فعال نگه داشتن نمایندگان، 67 هزار نفر و به ازای هر نماینده کنگره 125 نفر مشغول فعالیت هستند.
·      
تصادف وسایل نقلیه موتوری در هر دقیقه باعث مرگ دو نفر می شود.
·       از سال 1977 به این سو در کلینیک های کورتاژ آمریکا 80 هزار مورد اعمال خشونت و تجاوز به زنان گزارش شده است.
·       تعداد کسانی که طاق های طلایی «مک دونالد» را می شناسند، بیشتر از افرادی است که با تاج خار مسیحیت آشنایی دارند.  
·       در کنیا یک سوم درآمد هر خانواده صرف رشوه دادن می شود.
·       رقم معاملات غیرقانونی مواد مخدر در جهان به 400 میلیارد دلار می رسد.
·       یک سوم آمریکایی ها سفر موجودات فضایی به زمین را باور می کنند.
·       در بیش از 150 کشور جهان اعمال شکنجه صورت می گیرد.
·       هر روز یک هفتم جمعیت جهان یعنی 800 میلیون نفر گرسنه می مانند.
·       احتمال زندانی شدن مردان سیاه پوست آمریکایی 33 درصد می باشد.
·       یک سوم جهان در شرایط جنگی به سر می برد.
·       احتمال دارد ذخایر نفتی جهان در سال 2040 به پایان برسد.
·       82 درصد سیگاری های جهان در کشورهای در حال توسعه زندگی می کنند.

Image hosted by allyoucanupload.com

 

·       70 درصد مردم جهان غیر از زبان رایج در کشورشان هیچ زبان دیگری را نشنیده اند.
·       یک چهارم درگیری های مسلحانه برای دست یابی به منابع طبیعی صورت می گیرد.
·       در قاره آفریقا 30 میلیون نفر به ایدز مبتلا شده اند.
·       هر سال ده زبان به جمع زبان های مرده دنیا می پیوندد.
·       تعداد افرادی که در اثر خودکشی جان خود را از دست می دهند، بیشتر از تعداد کسانی است که ضمن درگیری ها کشته می شوند.
·       در آمریکا هر هفته به طور متوسط 88 دانش آموز به شکل مسلح وارد کلاس درس می شوند.
·       در جهان حداقل 300 هزار نفر زندانی عقیدتی وجود دارد.
·       هر سال دو میلیون دختر جوان و زن ختنه می شوند.
·       در نبردهای مسلحانه سراسر جهان 300 هزار سرباز کودک در حال جنگیدن هستند.
·       در انتخابات سال 2001 انگلستان 26 میلیون نفر شرکت کردند، در حالیکه همان سال و در جریان نخستین دور انتخاب Pop Idol انگلستان 32 میلیون انگلیسی رای دادند.
·       ارزش مالی بازار فروش فیلم های پورنوگرافی در آمریکا ده میلیارد دلار برآورد می شود.
·       هزینه تسلیحاتی آمریکا 33 برابر بیشتر از هفت دولتی است که کاخ سفید آنها را با لقب «دولت های قلدر» معرفی می کند.
·       در دنیا 27 میلیون برده وجود دارد.
·       آمریکایی ها در هر ساعت 5/2 میلیون عدد بطری پلاستیکی را به جمع زباله ها اضافه می کنند. یعنی در عرض سه هفته می توان با روی هم گذاشتن این بطری ها با خطی پلاستیکی کره زمین را به کره ماه متصل کرد.
·       هر انگلیسی روزانه به طور متوسط 300 بار در محوطه تحت پوشش دوربین های مدار بسته قرار می گیرد.
·       120 هزار زن و دختر جوان هر سال به خریدارانی در اروپای غربی فروخته می شوند.
·       هر عدد میوه کیوی که بوسیله هواپیما از زلاند نو به انگلستان حمل می شود، پنج برابر وزن خود گاز گلخانه ای به جو زمین اضافه می کند.
·       بدهی آمریکا به سازمان ملل متحد از مرز یک میلیارد دلار گذشته است.
·       احتمال بروز مشکلات روانی در فرزندان خانواده های فقیر، سه برابر بیشتر از احتمال بروز همین مشکلات در کودکان خانواده های مرفه می باشد.

عاشقانه ها

پاییز با تو از راه رسید ...
و پرنده های غریب آرزوهایمان چه آزادانه پر گشودند به سوی دستانت
چه غریب در پشت پنجره های غربت صدایمان را به آسمان فرستادیم
تا از فرشته ها ارمغان پاییز را بگیریم ...
و چه زیبا بود لحظه هایی که نگاهمان تلاقی عشق دو کبوتر را به یاد می آورد...
تو با برگها به زمین آمدی و با نسیم صبحگاهان از خاطره ها زدوده شدی ...
و فقط در یاد و خاطره دو نرگس عاشق ثابت ماندی....
تو را دوست میدارم و تنها تو را چرا که هنوز به یاد تلاقی نگاه خسته ام بر چشمان پر نیازت
می توانم زندگی کنم.
من عاشق بوی دستان گرمت هستم که در هر فضایی بوی بهار را میدهد و عاشق آن نگاه
خسته ات که بوی نیاز گمشده را میدهد.
دوستم بدار تنها برای یک لحظه و تنها برای یک لحظه صدایم کن تا دنیای خوب افسانه هایم را
با ناقوس صدایت به آخرین پرواز نگاهت بسپارم ...
شانه هایت چه غریبانه می لرزد از ترس جدایی بود ....
 
مگذار که عشق به عادت دوست داشتن تبدبل شود.مگذار که حتی آب دادن گل های باغچه
 
 به عادت آب دادن گل های باغچه تبدیل شود. عشق عادت به دوست داشتن و سخت دوست
 
داشتن دیگری نیست، پیوسته نو کردن خواستنی است که خود پیوسته خواهان نو شدن
 
است و دگرگون شدن. تازگی ذات عشق است و طراوت بافت عشق,چگونه می شود تازگی
 
و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند؟
 
                  
 
وقتی باران را آویزان کردی
 
        عاشقانه ترین حرف ها را در جیب بارانی ات گذاشتم
             
                   وقتی رفتی عاشقانه ترین حرف ها را گفتی
 
                            بی آنکه دست در جیب های بارانی ات کرده باشی
 
 
 
ناگفته های مانده بر دلم را تنها تویی که خوب می دانی
 
کاش می شد فریادشان زد
 
اما نه،آنوقت حرفی برای ثانیه های سکوتم که فقط تویی و من و سو سوی شمعی نمی ماند...
 
نمی گویم تنهایی هایم را از من بگیر......
                                                             
 ……نه
                                                                           
 ر..... می گویم تنهایم نگذا
                                       ….فقط همین
 
 
                                       
 
کاش کسی جای من می نوشت و من
فقط خیره به شعله ی این شمع شیشه ای می شدم
بیخود نیست که پروانه ها برایش می میرند،
آخر عاشقانه می سوزد
بی معشوق
بی معشوق
ب ی م ع ش و ق

I LOVE YOU



 

دستم رو میندازم دور گردنش
صندلی ایی که بارها اشکهام بر رویش چکه کرده

به دیوار سلام می کنم
و گاه که بی هوا بهش می خورم
ازش دلجویی می کنم
- ببخشید آقای دیوار ...


و باز صندلی را با خودم می چرخانم و می رقصانم
چپ ... راست
...
چپ ... راست
...

یادمه رقص بلد نبودم
!
اما غم مرا هم به رقص وا داشته
!
اشک هایم را می خورم
و باز با صندلی می رقصم
...

بلند بلند آواز سر می دهم
من خوشبختم
چون غم دارم
...

صندلی رو به دور خودش و خودم می رقصانم

فریاد می کنم
...


من با غم هایم خوشبختم
با غم هایم می رقصم
...

 


 

 


 

 

نگذار ذهنت بر قلبت حکمرانی کند ...

عشق حقیقی مثل روح است ، افراد زیادی درباره ی آن صحبت می کنند ، ولی تعداد معدودی آن را دیده اند .

کلید قلب ، زندگی و روح من ... همه در دستان اوست . او مالک آن است فقط باید کلید را بچرخاند و بگذارد تا با تمامی شور و عشقم او را در بر گیرم.

زندگی را بی عشق سپری کن غم بزرگی است . اما این تقریبا برابر است با غمی که زندگی را ترک کنی بدون اینکه به کسی که عاشقش هستی بگویی که دوستش دارید .

گاهی در جستجوی چیزی هستید که نمی توانید آن را ببینید .

گاهی قلب چیزی را می بیند که چشم ها قادر به دیدن آن نیستند .

عشقی را داشتن و آن را از دست دادن بهتر از این است که هرگز عشقی نداشته باشی .

اگر زمانی که به تو می اندیشم ، تک گلی بود ،  می توانستم تا ابد در باغ افکارم قدم بزنم .

در عشق افتادن مردم به گردن قوه ی جاذبه ی زمین نیست .

در تو خود را گم می کنم ، بی تو خود را باز می یابم و دوباره به دنبال گم شدن ...

عشق مانند ساعتی شندی است که با قلب لبریز و با مغز تهی می شود .

هر کدام از ما چون فرشته ای با یک بال است . و تنها زمانی قادر به پرواز خواهیم بود که در آغوش هم باشیم .

عشق عشق است ، از بین نمی رود .

کسانی وارد زندگی ما می شوند و به سرعت بیرون می روند . افرادی برای لحظه ای کوتاه می آیند و جای پایشان بر روی قلب ما باقی خواهد ماند و ما هرگز دیگر آن فرد قبلی نخواهیم بود .

مرد با چشم هایش عاشق می شود و زن با گوش هایش .

عشق ورزیدن ، خود درس زندگی است .

لذت عشق زمانی است که آن را نثار می کنی بیشتر از زمانی است کهن دریافتش می کنی .

طریق دوست داشتنی هر چیز این است که بدانی ممکن است آن را از دست بدهی .

قسمتی از وجود تو در من رشد کرده و ، تو خواهی دید ، تو و من برای همیشه ، هرگز از هم جدا نخواهیم شد .

شاید در مسافت ولی در قلبمان هرگز .

عشق با چشم هایش نمی بیند بلکه با فکرش می بیند از این رو خدای عشق بال زد و تار یکی را ترسیم کرد .

بهتر است منفور باشی به خاطر چیزی که هستی تا محبوب باشی به خاطر چیزی که نیستی .

بعضی از انسانها برای بدست آوردن عشق می میرند و بعضی برای از دست دادن آن .

عشق مانند غنچه گل سرخ است ، می تواند پر از شکوفه شوئد یا به آرامی بمیرد .

عشق مانند غنچه گل سرخ است ، می تواند پر از شکوفه شود یا به آرامی بمیرد .

همانطور که به زیبایی تو خیره شده ام ، با خود می اندیشم ، هرگز فرشته ای را دیده ام که در ارتفاعی چنین پایین پرواز کند .

کلمات دلنشین مانند شانه ی عسل هستند ، روح را حلاوت می بخشند و به جسم سلامتی می دهند .

بیا و بگذار تا صبح از عشق لبریز شویم ، بیا خود را با عشق تسکین دهیم.

چرا تلفظ عباراتی نظیر « خداحافظ » ، « پوزش می خواهم » و « دوستت دارم » چنین راحت است ، اما بیان کردنشان بسیار دشوار ؟

عشق ، اشتیاقی شدید برای شدیدا دوست داشته شدن است .

عشق فرشته ای است در لباس هوس ...

هرگز نمی توانیم کسی را که به او لبخند نزده ایم از ته دل دوست داشته باشیم .

آتشی که عشق روشن می کند بسیار بیشتر از سردی و خاموشی ای است که تنفر به بار می آورد .

هر لحظه ای که صرف عشق ورزیدن نشود ، به هدر می رود .

عشق طریق مخصوص به خود را دارد .

نمی توانم به تو نشان بدهم که دوستت دارم . زمان این را نشان خواهد داد .

ازدواج زمانی کامل می شود که هر دو نفر به این باور برسند که به چیزی بیشتر از شایستگی خود رسیده اند .

اگر چیزی را دوست داری ... بگذار برود اگر به سوی تو بازگشت واقعا می خواهد که مال تو باشد .

عشق واقعی همچون زیارت است . وقتی اتفاق می افتد که بدون برنامه ریزی قبلی طلبیده شود ولی کمیاب است زیرا اکثر مردم برنامه ریزهای ماهری هستند .

اگر بتوانم مانع شکستن یک قلب شوم ، زندگی ام بیهوده نبوده است .

عشق را بشناس تا شادی را بشناسی . بدون عشق ، شادی وجود ندارد .

زیبایی را با چشمانی زیبا بین می توان دید .

دو نیمه ، شانس کمی دارند اما با پیوستن ... بله ، آن ها کامل می شوند ... اما پیوستن دو انسان کامل یعنی زیبایی ، یعنی عشق .

دوری با عشق همان می کند که با با زبانه های آتش ، عشق کم مایه را خاموش می کند و عشق را شعله ور تر .

علاج تمام کجروی ها ، نادانی ها و جنایت ها ... عشق است .

هر چیز زیبا و جذاب خوب نیست ولی هر چیز خوبی ، زیباست .

عشق ترکیبی از یک روح در قالب دو تن است .

تحمل دوری خیلی چیزها برای من آسان است ، اما تحمل دوری تو نه .

عشق ناپخته م یگوید : من تو را دوست دارم زیرا به تو نیاز دارم . عشق پخته می گوید : من به تو نیاز دارم زیرا دوستت دارم .

هر کجا که عشق هست زندگی هست .

جایی که ما به آن عشق می ورزیم خانه است . خانه ای که شاید پاهایمان آن را ترک کند ولی قلبمان هرگز .

توانایی بیان اینکه چقدر کسی را دوست داری عشق است اما اندک

عشق ، هیچ محدودیت و پشیمانی نمی شناسد .

عشق فقط از سه حرف تشکیل شده که معانی بسیاری در پشت این حروف نهفته است .

عشق زمانی واقعی است که از قلب انسان برخیزد نه زمانی که بر زبان جاری شود .

تا زمانی که دل شکسته نشوی عشق را نخواهی آموخت .

به ندای قلبت گوش کن ، زیرا از حقیقت آگاه است .

در شب تاریک زندگی به تنهایی قدم می زنم ، تو شمع من هستی ، نور درخشان من !

عشق ورزیدن زمانی است که دیگر هیچ بهانه ای برای تنفر نداشته باشی.

آهنگ ، ترانه ای بدون کلام است و مرگ ، زندگی ای بدون عشق .

اگر واقعا عشق را یافتی ، به آن پرواز بده و رهایش کن . اگر خودش ماندن را انتخاب کرد ، به این معناست که عشق واقعی تو همان است .

عشق غیر قابل پیش بینی است . نمی دانی چه زمانی خواهد آمد .

عشق ، مهار ناشدنی است و همچنین کسی که در دام عشق گرفتار شده .

عشق ، سازی است که نوای دوستی سر می دهد .

اگر بعد از سال ها تو را ملاقات کنم ، چگونه باید به استقبال تو بیایم ؟

بودن یعنی عشق و عشق تو ، یعنی بودن .

فروش عشق حقیقی هرگز آرام نخواهد گرفت .

اگر بخواهید به قضاوت اشخاص بنشینید زمانی برای دوست داشتن انها نخواهید داشت.

امروز تو را بیشتر از دیروز ولی کمتر از فردا دوست دارم.

گر خودت را دوست نداشته باشی چگونه می توانی دیگران رادوست بداری؟

عشق حقیقی انجاست و به دنبال هیچ کسی نیست پس برو و ان را دریاب.

هرچه بیشتر عاشق باشی هم بیشتر ازار می بینی و هم بیشتر لذت می بری.

عشق مانند یک الا کلنگ پر فرازونشیب است.تورابه مسیر دیگر منحرف نخواهد کرد وبا تمام فرازو نشیب هایش به مقصد خواهد رساند.

قلب یک زن اقیانوسی از رازهاست.

با تو بودن مثل قدم زدن در صبحی بسیار روشن است بی گمان شور تعلق به انجا را دارم.

عشق بسیار شبیه یک کرگدن است کوته نظر و عجول. اگر نتواند راهی پیدا کند ان را خواهد ساخت.

وقتی مرد جوانی شکایت می کند که زنی قلب ندارد علامت مطمئنی است که ان زن قلبش را ربوده است.

عشق مانند بیسکویت ترد است که اسان ساخته میشود و اسان میشکند.

می توان در یک ان عاشق شد.رها شدن از عشق است که زمان می طلبد.

عشق یعنی هیچگاه نگویی(پشیمانم).

عشق همچون سنگ ثابت و همیشگی نیست بلکه همچون نان است که هر روز باید از نو ساخته شود.

قبل از عاشق شدن بیاموز چگونه در برف بدوی بدون اینکه ردپایی از خود بر جای بگذاری.

عشق-چگونه چنین کلام کوچکی معنایی چنان بزرگ دارد؟

کسانی که عشقی ورای دنیا دارند نمی توانند از ان جدا باشند. هرگز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق.

وقتی کسی را دوست داری به او بگو فریاد بزن فورا و در همان لحظه بگو وگرنه تو را پشت سر خواهد گذاشت.

معشوق کسی بودن یعنی زندگی برای همیشه در قلب او.

عشق مانند جنگ است اسان شروع می شود و دشوار پایان می پذیرد.

عشق حقیقی ابدی است.

عشق...مانند شن روان است.اگر به ان چنگ بزنید از میان دستان شما خواهد لغزید. به ارامی پیمانه ای از ان بردارید تا روح شما را لبریز کند. همچنانکه شن در جستجوی پر کردن فضای خالی دستان شماست.

تنها عشق من از تنها تنفرم پدید امده است.

به من نگو چرا که همیشه ان را شنیده ام چیزهای زیادی برای نفرت وجود دارند ولی چیزهای بیشتری برای عاشق شدن.

شهوت برخاسته از ذهن است عشق برخاسته از قلب و روح.

عشق غذای روح است.

عشق مانند پیتزا است وقتی خوب است واقعا خوب است وقتی که بد است باز هم تا حدودی خوب است.

امروز عشق بورز تا هرگز دیروزت خالی نباشد.

زمانی که مرا بوسیدی متولد شدم وقتی که مرا ترکم کردی مردم ودر دو هفته ای که مرا عاشقانه دوست داشتی زندگی کردم.

من از عشق تو به چه چیزی خواهم رسید؟(( به عشق تو))

عشق واقعی را فقط می توان در چشمهای انسان عاشق دید. عشق نمی تواند حسد و غرور یا تشویش و نگرانی باشد عشق همان چیزی است که در اعماق قلب تو یافت می شود و اشتیاق کسی را دارد که قلب او نیز مشتاق توست.

خدا عشق است.

عشق عمل بی پایان بخشش است. یک نگاه محبت امیز که عادت می شود.

با خودت و با عشق صادق باش.

صدای یک بوسه به بلندای صدای گلوله ی توپ نیست اما انعکاس ان مدت زیادی باقی خواهد ماند.

 

 

اخرین لحظه ی رفتن تو یادم نمی ره
اشکا دونه دونه رو گونه ی من نشسته بود
دلم از جور زمونه خسته بود
وقتی که تو بوسه هاتو می دادی


انگاری اتیش به قلبم می زدی
نوبت من که رسید انگاری دیرت شده بود
عشق بی دلیل من دست و پا گیرت شده بود


با نگاه تو به ساعت دل من شکست و ریخت
شیشه ی عمر منم تموم شدو هیشکی ندید
تو می رفتی رو تن برگای خیس


فکر می کردم تو خیالت کسی نیست
عمریه چشم به درم منتظر نامه های سالی یه بار
من می خوام ببینمت تو و خدا فقط یه بار


به خدا دلم دیگه جای شکستن نداره
پیش قلب بی وفات نگاه من کم میا ره


امان از خوش خیالی در به دری اوارگی
دیگه لعنت می فرستم به تو لعنت زندگی

 

روزهای دلتنگی تو را می شناسم و آشنایم با احساسی که داری. می دانم چگونه قلب عاشقات را در زیر لگدهای سهمگین خود له کرده است.

"زنده ماندن را بدون وجودش نمی خواهم" هزاران بار جمله را برای خود تکرار کرده ای و در آینه زنگار گرفته.



 

وقتی تو را از دست دادم٬ اشکی نریختم! چون تمام اشکم را برای بدست آوردنت ریخته بودم...

 

 

 



 

من بی تو یک بوسه ی فراموش شده ام؛ یک شعر پر از غلط؛ یک پرنده ی بی آسمان؛ یک نسیم سرگردان؛ یک رویای نا تمام.

من بی تو بهاری غریبم که در برف متوقف مانده؛ یک جویبار سرد که هیچ وقت به دریا نمی رسد.

یک عشق با شکوه که مجالی برای شکفتن ندارد.

بودنت زود گذشت؛ و نبودنت را هنوز باور نمی کنم...

هیچ وقت با خودت فکر کرده ای که انتهای این عشق ها چیست خرد شدن معشوقه های بی پروا و کم سو شدن امیدهای پوشالی و چیزی که آغاز شد باید پایانش را هم باور داشت.



وقتی نوشتم عاشقترینم گفتی نمیخوام تو رو ببینم

 وقتی نوشتم یه بی قرارم با خنده گفتی دوست ندارم

با تو میگیره ترانه هام جون وقتی نباشی میمیره مجنون

شهادت امام جعفر صادق(ع) تسلیت باد

شهادت امام جعفر صادق(ع) تسلیت باد

 

The image “http://www.imam-sadiq.net/Monasebat/Bank/s_imam6/main.gif” cannot be displayed, because it contains errors.

 

نام: جعفر (به معنى نهر جارى پرفایده)
کنیه: ابو عبداللّه
لقب: صادق
 
نام پدر: حضرت محمد بن على (ع )
نام مادر: معروف به ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر

تاریخ ولادت: یکشنبه 17 ربیع الاول ، سال 83 هجرى
مکان ولادت: مدینه
مدت عمر  : 65 سال
علت شهادت: مسمومیت
قاتل : منصور دوانیقى (خلیفه عباسى )
زمان شهادت: یکشنبه 25 شوال ، سال 148 هجرى
مدفن مطهر:   قبرستان بقیع  ( مدینه )

 

 

زندگی امام جعفر صادق (ع)

امام جعفر صادق (ع) در پگاه روز جمعه یا دوشنبه هفدهم ربیع الاول سال 80 هجرى، معروف به سال قحطى، در مدینه دیده به جهان گشود. اما بنا به گفته شیخ مفید و کلینى، ولادت آن حضرت در سال 83 هجرى اتفاق افتاده است. لکن ابن طلحه روایت نخست را صحیح ‏تر مى‏داند و ابن خشاب نیز در این باره گوید: چنان که ذراع براى ما نقل کرده، روایت نخست، سال 80 هجرى، صحیح است. وفات آن امام (ع) در دوشنبه روزى از ماه شوال و بنا به نوشته مؤلف جنات الخلود در 25 شوال و به روایتى نیمه ماه رجب سال 148 هجرى روى داده است. با این حساب مى‏توان عمر آن حضرت را 68 یا 65 سال گفت که از این مقدار 12 سال و چند روزى و یا 15 سال با جدش امام زین العابدین (ع) معاصر بوده و 19 سال با پدرش و 34 سال پس از پدرش زیسته است که همین مدت، دوران خلافت و امامت آن حضرت به شمار مى‏آید و نیز بقیه مدتى است که سلطنت هشام بن عبد الملک، و خلافت ولید بن یزید بن عبد الملک و یزید بن ولید عبد الملک، ملقب به ناقص، ابراهیم بن ولید و مروان بن محمد ادامه داشته است.

 

 

فضایل امام جعفر صادق (ع)

مناقب آن حضرت بسیار است که به اقتصار از آنها یاد مى‏کنیم. فضایل امام صادق بیش از آن است که بتوان ذکر کرد. جمله ای از مالک بن انس امام مشهور اهل سنت است که: «بهتر از جعفر بن محمد، هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و در هیچ قلبی خطور نکرده است.» از ابوحنیفه نیز این جمله مشهور است که گفت: «ما رأیت افقه من جعفر بن محمد» یعنی: «از جعفر بن محمد، فقیه تر ندیدم.» و اگر از زبان خود آن حضرت بشنویم ضریس می گوید: امام صادق در این آیة شریفة: کل شیء هالک الا وجهه، یعنی: «هر چیز فانی است جز وجه خدای متعال،» فرمود: «نحن الوجه الذی یوتی الله منهم» یعنی «ماییم آیینه ای که خداوند از آن آیینه شناخته می شود.» بنابراین امام صادق (ع) فرموده است او آیینه ذات حق تعالی است.

شیخ مفید در ارشاد مى‏نویسد: علومى که از آن حضرت نقل کرده‏ اند به اندازه ‏اى است که ره توشه کاروانیان شد و نامش در همه جا انتشار یافت. دانشمندان در بین ائمه (ع) بیشترین نقل ها را از امام صادق روایت کرده ‏اند. هیچ یک از اهل آثار و راویان اخبار بدان اندازه که از آن حضرت بهره برده ‏اند از دیگران سود نبرده ‏اند. محدثان نام راویان موثق آن حضرت را جمع کرده ‏اند که شماره آنها، با صرف نظر از اختلاف در عقیده و گفتار، به چهار هزار نفر مى‏رسد.

بیشترین حجم روایات، احادیثی است که از امام صادق (ع) نقل شده است، اهمیت معارف منقول از جعفر بن محمد (ص) به میزانی است که شیعه به ایشان منسوب شده است: “شیعه جعفری”. کمتر مسئله دینی (اْعم از اعتقادی، اخلاقی و فقهی) بدون رجوع به قول امام صادق (ع) قابل حل است. کثرت روایات منقول از امام صادق (ع) به دو دلیل است:

یکی اینکه از دیگر ائمه عمر بیشتری نصیب ایشان شد و ایشان با شصت و پنج سال عمر شیخ الائمه محسوب می شود (148 83 هجری) ، و دیگری که به مراتب مهمتر از اولی است، شرائط زمانی خاص حیات امام صادق (ع) است. دوران امامت امام ششم مصادف با دوران ضعف مفرط امویان، انتقال قدرت از امویان به عباسیان و آغاز خلافت عباسیان است. امام با حسن استفاده از این فترت و ضعف قدرت سیاسی به بسط و اشاعه معارف دینی همت می گمارد. گسترش زائد الوصف سرزمین اسلامی و مواجهه اسلام و تشیع با افکار، ادیان، مذاهب و عقاید گوناگون اقتضای جهادی فرهنگی داشت و امام صادق (ع) به بهترین وجهی به تبیین، تقویت و تعمیق “هویت مذهبی تشیع” پرداخت. از عصر جعفری است که شیعه در عرصه های گوناگون کلام، اخلاق، فقه، تفسیر و صاحب هویت مستقل می شود. عظمت علمی امام صادق (ع) در حدی است که ائمه مذاهب دیگر اسلامی از قبیل ابوحنیفه و مالک خود را نیازمند به استفاده از جلسه درس او می یابند. مناظرات عالمانه او با ارباب دیگر ادیان و عقاید نشانی از سعه صدر و وسعت دانش امام است. اهمیت این جهاد فرهنگی امام صادق (ع) کمتر از قیام خونین سید الشهداء (ع) نیست.

 

 

امام وفقه اسلامی

فقه شیعه امامیه که به فقه جعفری مشهور است منسوب به جعفر صادق (ع) است. زیرا قسمت عمده احکام فقه اسلامی بر طبق مذهب شیعه امامیه از آن حضرت است و آن اندازه که از آن حضرت نقل شده است از هیچ یک از (ائمه) اهل بیت علیهم السلام نقل نگردیده است. اصحاب حدیث اسامی راویان ثقه که از او روایت کرده اند به 4000 شخص بالغ دانسته اند.

در نیمه اول قرن دوم هجری فقهای طراز اولی مانند ابوحنیفه و امام مالک بن انس و اوزاعی و محدثان بزرگی مانند سفیان شوری و شعبه بن الحجاج و سلیمان بن مهران اعمش ظهور کردند. در این دوره است که فقه اسلامی به معنی امروزی آن تولد یافته و روبه رشد نهاده است. و نیز آن دوره عصر شکوفایی حدیث و ظهور مسائل و مباحث کلامی مهم در بصره و کوفه بوده است.

حضرت صادق (ع) در این دوره در محیط مدینه که محل ظهور تابعین ومحدثان و راویان و فقهای بزرگ بوده، بزرگ شد، اما منبع علم او در فقه نه «تابعیان» و نه «محدثان» و نه «فقها» ی آن عصر بودند بلکه او تنها از یک طریق که اعلاء و اوثق طرق بود نقل می کرد و آن همان از طریق پدرش امام محمد باقر (ع) و او از پدرش علی بن الحسین (ع) و او از پدرش حسین بن علی (ع) و او از پدرش علی بن ابیطالب (ع) و او هم از حضرت رسول (ص) بود و این ائمه بزرگوار در مواردی که روایتی از آباء طاهرین خود نداشته باشند خود منبع فیاض مستقیم احکام الهی هستند.

 

 

آثار امام صادق (ع)

غالب آثار امام (ع) به عادت معهود عصر، کتابت مستقیم خود ایشان نیست و غالبا املای امام (ع) یا بازنوشت بعدی مجالس ایشان است. بعضی از آثار نیز منصوب است و قطعی الصدور نیست.

1-   از آثار مکتوب امام صادق (ع) رساله به عبدالله نجاشی (غیر از نجاشی رجالی) است. نجاشی صاحب رجال معتقد است  که تنها تصنیفی که امام به دست خود نوشته اند همین اثر است.

2-  رساله ای که شیخ صدوق در خصال و به واسطه اعمش از حضرت روایت کرده است شامل مباحث فقه و کلام .

3- کتاب معروف به توحید مفضل، در مباحث خداشناسی و رد دهریه که املاء امام (ع) و کتاب مفضل بن عمر جعفی است.

4-  کتاب الاهلیلجه که آن نیز روایت مفضل بن عمر است و همانند توحید مفضل در خداشناسی و اثبات صانع است و تماما در بحارالانوار مندرج است.

5- مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه که منسوب به امام صادق (ع) و بعضی از محققان شیعه از جمله مجلسی،‌ صاحب وسایل (حرعاملی) و صاحب ریاض العلما، صدور آن را از ناحیه حضرت رد کرده اند.

6- رساله ای از امام (ع) خطاب به اصحاب که کلینی در اول روضه کافی به سندش از اسماعیل بن جابر ابی عبدالله نقل کرده است.

7-  رساله ای در باب غنائم و وجوب خمس که در تحف العقول مندرج است.

8-   بعضی رسائل که جابربن حیان کوفی از امام (ع) نقل کرده است.

9-  کلمات القصار که بعدها به آن نثرالدرد نام داده اند که تماما در تحف العقول آمده است.

10-  چندین فقره از وصایای حضرت خطاب به فرزندش امام موسی کاظم (ع) سفیان شوری،‌ عبدالله بن جندب، ابی جعفر نعمان احول، عنوان بصری،‌  که در حلیه الاولیاء و تحف العقول ثبت گردیده اس

The image “http://ma1348.jeeran.com/sadegh/j44.jpg” cannot be displayed, because it contains errors.

The image “http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/img/daneshnameh_up/d/d0/emamsadeq.jpg” cannot be displayed, because it contains errors.

The image “http://sharemation.com/sarir2007/emam%20sadegh.jpg” cannot be displayed, because it contains errors.

 

ولادت امام و نامگذاری

امام جعفر صادق، امام ششم شیعیان، در هفدهم ربیع الاول سال 83 هجری قمری در مدینه متولد گردید. کنیه ایشان ابو عبدالله و لقبشان صادق می باشد. پدر ارجمندشان امام باقر و مادرش ام فروة است. رسول خدا سالها قبل ولادت آن حضرت را خبر داده و فرموده بود نام او را صادق بگذارید، زیرا از فرزندان او کسی است که همنام اوست، اما دروغ می گوید «جعفر کذّاب».

 

دوران قبل از امامت

در دوران قبل از امامت، حضرت شاهد فعالیتهای پدر خویش در نشر معارف دینی و تربیت شاگردان وفا دار و با بصیرت بود. امام باقر در مناسبتهای مختلف به امامت و ولایت فرزندش جعفر صادق تصریح فرموده و شیعیان را پس از خودش به پیروی از او فرا می خواند. لذا احادیث، زیادی مبنی بر نص امامت حضرت صادق نقل شده است.

امام صادق در سال 114 هجری قمری پس از شهادت پدرش در سن 31 سالگی به امامت رسید. دوران امامتش مصادف بود با اواخر حکومت امویان که در سال 132 به عمر آن پایان داده شد و اوایل حکومت عباسیان.

 

اوضاع جامعه در آغاز امامت حضرت

در آغاز امامت حضرت افرادی از شیعیان و حتی بستگان حضرت حاضر به قبول امامت ایشان نبودند، لذا حضرت از راههای گوناگونی کوشیدند آنها را به قبول راه صحیح وادار سازند و دراین زمینه به اذن خداوند معجزاتی نیز انجام دادند.
دوران امام جعفر صادق در میان دیگر دورانهای ائمه اطهار، دورانی منحصر به فرد بود و شرایط اجتماعی و فرهنگی عصر آن حضرت در زمان هیچ یک از امامان وجود نداشته است و این به دلیل ضعف بنی امیه و قدرت گرفتن بنی عباس بود.

این دو سلسله مدتها در حال مبارزه با یکدیگر بودند که این مبارزه در سال 129 هجری وارد مبارزه مسلحانه و عملیات نظامی گردید.
این کشمکش ها و مشکلات سبب شد که توجه بنی امیه و بنی عباس کمتر به امامان و فعالیتشان باشد، از این رو این دوران، دوران آرامش نسبی امام صادق و شیعیان و فرصت بسیار خوبی برای فعالیت علمی و فرهنگی آنان به شمار می رفت.

 

جنبش فرهنگی در دوران امامت حضرت

عصر آن حضرت همچنین عصر جنبش فرهنگی و فکری و برخورد فرق و مذاهب گوناگون بود. پس از زمان رسول خدا دیگر چنین فرصتی پیش نیامده بود تا معارف اصیل اسلامی ترویج گردد، بخصوص که قانون منع حدیث و فشار حُکّام اموی باعث تشدید این وضع شده بود. لذا خلأ بزرگی در جامعه آنروز که تشنة هرگونه علم و دانش و معرفت بود، به چشم می خورد.
امام صادق با توجه به فرصت مناسب سیاسی و نیاز شدید جامعه، دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدرش را گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی به وجود آورد و در رشته های مختلف علمی و نقلی شاگردان بزرگی تربیت کرد. شاگردانی چون: هشام بن حکم، مفضل بن عمر کوفی جعفی، محمد بن مسلم ثقفی، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن طاق، جابر بن حیان و . . . . تعداد شاگردان امام را تا چهار هزار نفر نوشته اند.

ابوحنیفه رئیس یکی از چهار فرقه اهل سنت مدتی شاگرد ایشان بود و خودش به این موضوع افتخار کرده است.
امام از فرصت های گوناگونی برای دفاع از دین و حقانیت تشیع و نشر معارف صحیح اسلام استفاده می برد. مناظرات زیادی نیز در همین موضوعات میان ایشان و سران فرقه های گوناگون انجام پذیرفت که طی آنها با استدلال های متین و استوار، پوچی عقاید آنها و برتری اسلام ثابت می شد.

همچنین در حوزه فقه و احکام نیز توسط ایشان فعالیت زیادی صورت گرفت، به صورتی که شاهراههای جدیدی در این بستر گشوده شد که تاکنون نیز به راه خود ادامه داده است.
بدین ترتیب، شرایطی مناسب پیش آمد و معارف اسلامی بیش از هر وقت دیگر از طریق الهی خود منتشر گشت، به صورتی که بیشترین احادیث شیعه در تمام زمینه ها از امام صادق نقل گردیده و مذهب تشیع به نام مذهب جعفری و فقه تشیع به نام فقه جعفری خوانده می شود.

 

حاکمان معاصر

همانطور که گفته شد امام بین دو دوره عباسی و اموی و دوران گذار از امویان به عباسیان می زیست. ایشان ازمیان خلفای اموی با افراد زیر معاصر بود:

1- هشام بن عبدالملک (105- 125 ه. ق)
2- ولید بن یزید بن عبدالملک (125-126)
3- یزید بن ولید بن عبدالملک (126)
4- ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (70 روز از سال 126)
5- مروان بن محمد (126-132)

و از خلفای عباسی نیز معاصر بود با :
1- عبدالله بن محمد مشهور به سفاح (132-137)
2- ابوجعفر مشهور به منصور دوانیقی (137-158)

نباید تصور کرد که امام به کلی خود را از جریانات و امور سیاسی دور نگه داشت، بلکه همواره از وقتهای مناسب برای ترویج حقانیت خود و بطلان هیأت حاکمه بهره می برد و بدین منظور نمایندگانی را نیز به مناطق مختلف بلاد اسلامی می فرستاد.
عباسیان برای کسب قدرت و محبوبیت در دلهای مردم از وجهه اهل بیت پیامبر استفاده می کردند و حتی شعارشان" الرضا فی آل محمّد" بود. آنان به دنبال اشخاصی با وجهه مردمی بودند که هم از بستگان پیامبر باشند و هم درمیان مردم محبوبیت داشته باشند. لذا بهترین شخص در نظر عباسیان امام صادق بود.

امام صادق پیشنهاد آنان را رد کردند و فرمودند: نه شما از یاران من هستید نه زمانه، زمانه من است. حتی برخی از بستگان آن حضرت نزدیک بود با این پیشنهاد ها فریب به خورند، اما امام با روشنگری خاص خود به آنان فهماندند که به ظاهر توجه نکنند. امام می دانست که عباسیان نیز هدفی جز رسیدن به قدرت ندارند و اگر شعار طرفداری از اهل بیت را مطرح می کنند، صرفاً به خاطر جلب حمایت توده های شیفته اهل بیت است. امام می دید که سران سیاسی و نظامی عباسیان در خط مستقیم اسلام و اهل بیت نیستند و لذا حاضر نبود با آنان همکاری کرده و به اقداماتشان مشروعیت بخشد.

چنانکه در تاریخ می بینیم که چه جنایاتی کردند و چه خونهایی ریختند تا پایه های عباسیان محکم گردد.
از حوادث مهم در زمان امامت حضرت، قیام عمویش زید بن علی است که شکست خورد و با شهادت زید به پایان رسید.

 

شهادت حضرت صادق علیه السلام

پس از به قدرت رسیدن عباسیان، همانطور که آن حضرت پیش بینی کرده بود فشار بر شیعیان افزایش یافت و با روی کار آمدن منصور این فشار به اوج خود رسید. امام نیز از این فشار ها مستثنی نبود. این دوران، یعنی چند سال آخر عمر آن حضرت بر خلاف دوران اولیه امامتشان،‌ دوره سختی ها و انزوای دوبارة آن حضرت و حرکت تشیع بود. منصور شیعیان را به شدت تحت کنترل قرار داده بود.

 

img/daneshnameh_up/8/8d/sadegh.jpg



سرانجام کار به جایی رسید که با تمام فشارها، منصور چاره ای ندید که امام صادق را که رهبر شیعیان بود از میان بردارد و بنابراین توسط عواملش حضرت را به شهادت رساند. آن حضرت در سن 65 سالگی در سال 148 هجری به شهادت رسید و در قبرستان معروف بقیع در کنار مرقد پدر و جدّ خودش مدفون گردید .

در زمینه فضایل و مکارم اخلاقی حضرت صادق روایات و وقایع بسیار زیادی نقل شده است. آن حضرت با رفتار کریمانه و خلق و خوی الهی خود بسیاری از افراد را به راه صحیح هدایت فرمود، به گونه ای که پیروان دیگر مکاتب و ادیان نیز زبان به مدح آن حضرت گشوده اند.

پنجره ای رو به پارک

در بیمارستانی ، دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند . اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم‌اتاقیش روی تخت بخوابد.

آنها ساعت‌ها با یکدیگر صحبت می‌کردند، از همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف می‌زدند.

هر روز بعد از ظهر ، بیماری که تختش کنار پنجره بود ، می‌نشست و تمام چیزهایی که بیرون از پنجره می‌دید برای هم‌اتاقیش توصیف می‌کرد. بیمار دیگر در مدت این یک ساعت ، با شنیدن حال و هوای دنیای بیرون ، روحی تازه می‌گرفت.

این پنجره ، رو به یک پارک بود که دریاچه زیبایی داشت مرغابی‌ها و قوها در دریاچه شنا می‌کردند و کودکان با قایقهای تفریحی‌شان در آب سر گرم بودند. درختان کهن ، به منظره بیرون ، زیبایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دوردست دیده می‌شد. همان طور که مرد کنار پنجره این جزئیات را توصیف می‌کرد ، هم‌اتاقیش چشمانش را می‌بست و این مناظر را در ذهن خود مجسم می‌کرد.

روزها و هفته‌ها سپری شد.

یک روز صبح ، پرستاری که برای حمام کردن آنها آب آورده بود ، جسم بی‌جان مرد کنار پنجره را دید که با آرامش از دنیا رفته بود . پرستار بسیار ناراحت شد و از مستخدمان بیمارستان خواست که مرد را از اتاق خارج کنند.

مرد دیگر تقاضا کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کنند . پرستار این کار را با رضایت انجام داد و پس از اطمینان از راحتی مرد، اتاق را ترک کرد.آن مرد به آرامی و با درد بسیار ، خود را به سمت پنجره کشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیندازد . بالاخره او می‌توانست این دنیا را با چشمان خودش ببیند.

در کمال تعجت ، او با یک دیوار مواجه شد.

مرد ، پرستار را صدا زد و پرسید که چه چیزی هم‌اتاقیش را وادار می‌کرده چنین مناظر دل‌انگیزی را برای او توصیف کند !

پرستار پاسخ داد: شاید او می‌خواسته به تو قوت قلب بدهد. چون آن مرد اصلا نابینا بود و حتی نمی‌توانست دیوار را ببیند...
            

دارم باهات حرف میزنم

 
 
دارم باهات حرف میزنم به  حرفام گوش میدی؟
آره بازم داری لبخند میزنی مثل همیشه
منم شروع میکنم به دردودل
به اینکه از غم دوریت چه میکشم
به اینکه از نبودنت دارم نابود میشم ذره ذره آب شدم
هی من میگم و تو گوش میدی
هنوزم لبخند میزنی
خیلی وقته به حرف زدن با عکست عادت کردم
و تو باز لبخند میزنی
و شاید داری به من می خندی و میگی دیوانه به چی دل خوش کردی
برام خبر اوردن که یا یکی دیدنت
باور نکردم عکست به من لبخند میزد
گفتی که قصه ما تموم شده
باور نکردم عکست به من لبخند میزد
حالا خیلی وقته که به عکست دلخوشم
من به عکست لبخند میزنم
 
 
ای گمشده ی من!
 
            آیا دوباره باز توانمت شناخت
 
                       در این مه غلیظِ دود و دیوار
 
آیا دوباره دلم را
 
                  که در سراچه ی چشمانت
 
                              به جا گذاشته بودم
 
                                            باز خواهم یافت؟
 
             آیا تو را خواهم یافت؟
 

شندیدنی ها

 
 
آنگاه که نگاهت را به سوی چشم هایم با معجزه ی عشق چرخاندی ، من صید عشق تو گشتم و در دام عاشقی به جای دست و پا زدن آرام به صدای قلبم گوش دادم .
مهربانم ! نگاهت پلک های مرا از حرکت باز ایستاد و ضربان قلبم از یکنواخت زدن نجات داد و تو در وجود من جایگاه عظیمی همچون شاهزاده بر تخت فرمانروایی پیدا کردی و بر بلندای خانه قلبم نشستی و من همچون سربازی سر به سجده ی عشق تو بودم و حال از تو فرمان می گیرم .
ای مهربانم  ! آغوش گرمت سردی تن رنجورم را خنثی می کند و هنگامی که با عشق بر گیسوانم دست می کشی و با برق نگاهت دلم را ناز می کنی من عطش عشق تو را در درونم دو چندان می بینم و شوق دیدارت مرا امید زنده بودن می دهد و من آسوده ، که در این دنیای بزرگ قلبی به یاد من در جسمی پر از عاطفه می تپد .
عزیز جان ! تمام وجودم به رهت وجودی نا قابل است در برابر عظمت تو .
ای تکیه گاه آرامش بخش ! دوست دارم سر بر پنجره قلبت کوبم و تو با مهربانی در به رویم باز و عشق مرا پذیرا باشی . دوست دارم دست در آستانت و سر به شانه ات نهم تا لذت عاشقی را حس کنم ، نازنین مادر !من هر کجا باشم فقط گرمی آغوش تو را خواهانم .
 
 
دل به دست غیر دادن دیوانگی است من پشیمانم، ولی خودکرده را تدبیر نیست...... خانه دل را به هر معماری من دادم نشان گفت: که این ویرانه را قابل تعمیر نیست.....
 
 
قفس داران سکوتم را شکستند..... دل دائم صبورم را شکستند.... به جرم پا به پای عشق رفتن..... پرو بال عبورم را شکستند..... مرا از خلوتم بیرون کشیدند.... چه بی پروا حضورم را شکستند..... تمنا در نگاهم موج می زد.... ولی رویای دورم را شکستند
 
 
دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است ...شیشه بشکسته را پیوند کردن مشکل است... کوه را با آن بزرگی میتوان هموار کرد... حرف ناهموار را هموار کردن مشکل است...
 
عشق مدد کن که به سامان برسیم ... چون مزرعه ی تشنه به باران برسیم یا من برسم به یار و یا یار به من ... یا هردو بمیریم و به پایان برسیم
 
عاشق شدن مثل دست زدن به آتیش می مونه .... پس سعی کن تا وقتی که جراتش رو پیدا نکردی.... هیچ وقت بهش دست نزنی.... اما اگه بهش دست زدی.... سعی کن طاقتش رو داشته باشی... که تو دستهات نگهش داری....
 
                   
 
خوشبختی را دیروز به حراج گذاشتند ,حیف من زاده ی امروزم. خدایا جهنمت فرداست , پس چرا امروز می سوزم

جوک و اس ام اس

ترکه میره جبهه فرداش بر میگرده میگن چرا برگشتی؟ میگه پدر سوخته ها به قصد کشت تفنگ بازی میکردنrolling eyes

رشت زلزله میاد رشتیه میگه وای زنم وای زنم میگن خوب چرا نجاتش نمی دی ؟ میگه : از کجا بدونم تو کدوم خونست
silly

آن که مست آمد ودستی به دل ما زد و رفت در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت

عشق فراموش کردن نیست بلکه بخشیدن است عشق گوش کردن نیست بلکه درک کردن است عشق دیدن نیست بلکه احساس کردن است عشق جا زدن و کنار کشیدن نیست بلکه صبر کردن و ادامه دادن است

برای کشتن یک پرنده، یک قیچی کافیست لازم نیست آن را در قلبش فرو کنی یا گلویش را با آن بشکافی پرهایش را بزن خاطره ی پزیدن با او کاری می کند که خودش را به اعماق دره ها پرت می کند

چشمانت را برای زندگی می خواهم اسمت را برای دلخوشی می خوانم دلت را برای عاشقی می خواهم صدایت را برای شادابی می شنوم دستت را برای نوازش و پایت را برای همراهی می خواهم عطرت را برای مستی می بویم خیالت را برای پرواز می خواهم و خودت را............ .. برای پرستش
party

کاش می شد سه چیز را از کودکان یاد بگیریم: بی دلیل شاد بودن و پای کوبیدن* همیشه سرگرم کار بودن و بیهوده ننشستن* حق و خواسته خود را با تمام وجود خواستن و فریاد زدن

یکی محبت می کنه و یکی ناز می کنه !اونی که ناز می کنه همیشه محبت می بینه اما اونی که محبت می کنه همیشه تنهای تنهاست

در زندگی باران نباش که فکر کنند خودت را با منت به شیشه میکوبی ؛ ابر باش تا منتظرت باشند که بیایی
rose

عشق مثل آب میمونه.....که میتونی توی دستت قایمش کنی..آخرش یه روز دستت رو باز میکنی میبینی نیست... قطره قطره چکیده بی انکه بفهمی.. اما دستت پر ازخیسی خاطره است

پرسید به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست با تمام وجودم داد بزنم "بخاطر تو" بهش گفتم به خاطر هیچ کس. پرسید پس به خاطر چه زنده هستی؟ با اینکه دلم فریاد میزد "به خاطر تو" با یک بغض غمگین گفتم به خاطر هیچ چیز. ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک تو چشمانش جمع شده بود گفت به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است

عشق را وارد کلام کنیم تا به هر عابری سلام کنیم و به هر چهره ای تبسم داشت ما به آن چهره احترام کنیم زندگی در سلام و پاسخ اوست عمر را صرف این پیام کنیم عابری شاید عاشقی باشد پس به هر عابری سلام کنیم

بسته ام در خم ابروی تو امید دراز/ان مبادا که کند دست طلب کوتاهم/بامن راه نشین خیزو سوی میکده آی/تادر آن حلقه ببینی که چه صاحب جاهم

چاه هم با من و تو بیگانه است نی صد بند برون آید از آن، راز تو را فاش کند درد دل گر بسر چاه کنی خنده ها بر غم تو دختر مهتاب زند گر شبی از سر غم آه کنی

قلب مثل دو تا اتاق دیوار به دیوار هست که یکی از اتاقها غم و دیگری شادی. می گن آرام بخند که تو اتاق بقلی غم را بیدار نکنی دن جای پات میان و میرن .

ثمره عمر آدمی یک نفس است و آن نفس از برای یک همنفس است گر نفسی با نفسی هم نفس است آن یک نفس از برای عمری بس است
praying

وقتی کسی ناراحتت می‌کنه 42 تا ماهیچه استفاده میشه تا اخم کنی، اما فقط 4 تا ماهیچه لازمه تا دستت رو دراز کنی و بزنی پس کله‌اش

دیروز روز جهانی آوارگان بود, توقع داشتم یه تبریک خشک و خالی به ما میگفتی که یه عمریه آوارتیم

انسان عاشق زیبایی نمی شود بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست
love struck

پـــیــش آتــــش دل شمع و پر پروانه یکیست گـــر بــه سـر حـد جنونت ببرد عشق "عماد" بی وفــــائی و وفـــاداری جــــانـــانـه یکیست

پیش ما ســوختگان مسجد و میخانه یکیسـت حرم و دیر یکی، ســــبــحه و پیمانه یکیست اینـهمه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است گر نـظر پاک کنی کـــعـــبه و بـتخانه یکیست هرکــسی قــــصـــه شـــوقـش به زبــانی گوید چون نـکو مینگرم حاصل افـــســـانه یکیست ایـــن همه قــــصه ز سودای گرفـتاران است ورنه از روز ازل دام یـــکـــی، دانه یـکیست

ترکه داشت گریه می کرد. باباش پرسید چی شده؟ گفت: عاشق شدم! باباش گفت حالا عاشق کی هستی؟ گفت: هر کسی که شما صلاح بدونی
hee hee
 
 

 

 

دانستنی هایی که شاید نمی دانستید

دانستنی هایی که شاید نمی دانستید

*هر تکه کاغذ را نمیتوان بیش از 9 بار تا کرد.
*در هرم خئوپوس در مصرکه 2600 سال قبل از میلاد ساخته شده است به اندازه ای سنگ بکار رفته که میتوان با ان دیواری اجری به ارتفاع 50 cmدر دور دنیا ساخت.
*هر سال از 600/557/31ثانیه تشکیل شده است.
*بزرگترین گل جهان فلوزیا نام دارد .
*بیشترین ضربان قلب راقناریها با1000بار در دقیقه وکمترین را فیل با27 بار در دقیقه دارد.
*اگر تمام رگهای خونی را در یک خط بگذاریم تقریبا 97000 کیلو متر میشود.
*سرعت صوت در فولاد 14 بار سریعتر از سرعت ان در هواست.
*وقتی مگس بر روی یک میله فولادی مینشیند میله فولادی به اندازه دو میلیونیم میلیمتر خم میشود.
*نور خورشید فقط تا عمق 400متری اب دریا نفوذ میکند.
*امریکا تا 50 میلیون سال دیگر دو نیم خواهد شد.
*عدد 2520 را میتوان بر اعداد 1 تا10 تقسیم نود بدون انکه خارج قسمت کسری داشته باشد.
*فشار در مرکز خورشید تقریبا700میلیون تن بر452/6سانتی متر مربع است.
*طول عمر مردم سوید و ژاپن از دیگر ملل جهان بیشتر است.
*شیشه در ظاهر جامد به نظر میرسدولی در واقع مایعی است که بسیار کند حرکت میکند.
*داغ ترین نقطه کره زمین در دالول اتیوپی است . در این منطقه در یک روز عادی دمای هوا در سایه به 94 درجه فارنهایت میرسد.
*ابشار آنجل در ونزوئل20 بار بلندتر ازابشار نیاگارا است.


*یک لیتر سرکه درزمستان سنگینتراز تابستان است.
*30برابر مردمی که امروزه بر سطح زمین زندگی میکنند در زیر خاک مدفون شده اند.
*نزدیکترین ستاره به زمین بعد از خورشیدالفامنچوری است که فاصله ان تا زمین 3/4سال نوری است.
*تنها حیوانی که نمی تواند شنا کند شتر است.
*فلز اوسمیم سنگینترین ماده روی زمین است .
*ایا میدانید ۶۰٪ از ماهواره های جهان نظامی و ۴۰٪ بقیه غیر نظامی است.
*در هر ثانیه بیش از ۵۰۰۰ بیلیون بیلیون الکترون به صفحه تلویزیون بر خورد میکند و تصویری را که شما تماشا میکنید بوجود می اورد.
*ایا میدانید شانس شبیه بودن دو اثر انگشت یک به ‫64 میلیارد است‌.‏
*اگر امواج ماورای صوت را به قسمت محدودی از فضا که در ان گرد و غبار و یا ذرات دود سیگار موجود باشد بتابانیم این ذرات با سرعت رسوب میکنند.
*ایا میدانستید درجه حرارت بالاترین قسمت یک شعله به 1540 درجه میرسد در حالیکه پایین ترین قسمت ان فقط 300درجه حرارت دارد.
*ایا میدانستید که معنی لغت کانادا به زبان سرخ پوستی یعنی روستای بزرگ.
*ایا میدانستید که قد انسان تا ۲۰, ۲۵ و گاها تا ۴۰ سالگی بلند میشود و از چهل سالگی به بعد قد
انسان هر دو سال حدود شش میلی متر کوتاه میشود.
*آیا میدانستید که ناخنهای دست چهار برابر ، سریعتر از ناخن های پا رشد میکنند.
*آیا میدانستید که فقط با از دست دادن یک در صد از آب بدن ، احساس تشنگی میکنیم.
*آیا میدانستید که در حدود یک سوم سرطانهایی که در نهایت منجر به مرگ میشوند با آنچه که میخوریم در ارتباط هستند.
*آیا میدانستید که دهان انسان روزانه یک لیتر بزاق تولید میکند.
*آیا میدانستید که تنها موادی که دارای یکی از عنصرهای آهن, کوبالت یا نیکل باشند جذب اهن ربا میشود.
*ایا میدانستید که مغز شما وقتی خواب هستید فعالیتش بیشتر است از وقتی که در حال تماشای تلویزیون هستید.
*آیا میدانستید که مغولستان بزرگترین کشور جهان است که به دریا و اقیانوس راه ندارد.
*آیا میدانستید که انگشت سبابه «نشان» از سایر انگشتان دست حساستر است.
*آیا میدانستید که ملکه موریانه پنجاه بار بزرگتر از جفت مذکر خود می باشد.
*ایا میدانستید چیتا یا یوزپلنگ سریعترین حیوان خشکی است . او در عرض فقط 3 ثانیه تا 100 کیلومتر در ساعت سرعت می گیرد. رکوردی که حتی سریعترین خودروهای فراری هم نتوانسته اند بشکنند.


*طبق آمار صندوق بین المللی پول، ایران از نظر فرار مغزها در بین 91 کشور در حال توسعه و توسعه نیافته جهان در مقام اول قرار دارد.
*ایا میدانستید که برج آزادی که در بندر نیویورک(ایالات متحده امریکا) قرار دارد92 متر ارتفاع و هدیه ای از طرف فرانسه است.قطعات این مجسمه کم کم باکشتی از فرانسه به امریکا اورده شد و در انجا سر هم شد.
*ایا میدانستید تشکیل و تولد سیاره ای مشابه زمین حداقل به سه میلیون سال
نیاز دارد.
*آیا میدانستی که در هر شبانه روز تقریبا هیجده هزار لیتر خون در بدن به جریان انداخته میشود و این کار عظیم را قلب به تنهایی عهده دار است.
*ایا میدانستید که شمار تلفات جانی در جنگ جهانی دوم که بین سالهای 1939 تا 1945 بود، بیش از بیست و شش میلیون نفر بود.
*آیا میدانستید که تقریبا 300 متر مکعب گاز هلیم میتواند یک انسان را از روی زمین بلند کند.
*آیا میدانستید که کرمهای ابریشم در پنجاه وشش روز هشتاد و شش هزار برابر خود غذا میخورند.
*آیا میدانستید که تیز پروازترین حیوانات جهان پرندگانیاند که «پرستوک» نامیده میشوند پرستوک دم خاردار که در آسیا زندگی میکند ، قادر است با سرعتی بیش از صد و شصت کیلومتر در ساعت پرواز کند و با بالاترین میزان سرعت یک قطار سریعالسیر رقابت کند.
*آیا میدانستید که کره مریخ با سرعت 240 کیلومتر درساعت به دور خورشید میچرخد.
*آیا میدانستید که هرچه از مرکز زمین فاصله بگیریم نیروی جاذبه کمتر می شود، در نتیجه وزن کاهش می یابد ، وزن فردی که در خط استوا ایستاده از وزن همین شخص در قطب شمال و جنوب کمتر است زیرا در خط استوا زمین بر آمده تر و در قطب هموارتر است این تفاوت وزن حدود پنج درصد است.


*آیا میدانستید که ظروف پلاستیکی تقریبا پنجاه هزار سال در برابر تجزیه و فساد مقاومند.
*آیا میدانستید که رشد کودک در بهار بیشتر است.
*آیا میدانستید که یک چهارم خاک روسیه در سال پوشیده از برف است.
*آیا میدانستید حس بویاییه مورچه با حس بویاییه سگ برابری میکند.
جهان حدود 7/13 میلیارد سال پیش متولد شده است. فقط حدود 4درصد عالم از ماده ، به شکلی که ما می شناسیم تشکیل شده است ، یعنی ماده معمولی که ما می شناسیم و در آزمایشگاه وجود دارد، فقط 4درصد کل عالم را می سازد. 23درصد عالم را ماده تاریک سرد تشکیل داده که دانشمندان اطلاعات خیلی کمی درباره اش دارند و 73درصد باقی مانده را انرژی تاریک عجیب تشکیل می دهد که تقریبا تنها چیزی که در موردش می دانیم ، این است که وجود دارد! هندسه کیهان تخت است و مشاهدات WMAP مدل تورمی را تایید می کند که می گوید: جهان با مهبانگ شروع شد و در زمان کوتاهی خیلی سریع منبسط شد و سپس آهنگ انبساطش کند شد تا به مقدار کنونیش رسید. این انبساط ادامه خواهد داشت و جهان تا ابد منبسط خواهد شد. نتایج اخیر امکان توقف انبساط یا باز رمیدن جهان در خودش را رد می کند. طبق محاسبات نخستین ستاره ها 200 میلیون سال پس از تولید کیهان متولد شدند. به خاطر زمانی که طول کشیده تا این تابش به ما برسد این داده های جدید جهان را درست آن طور که بلافاصله پس از مهبانگ بوده ، نشان می دهد. این تابش دورترین چیزی است که دانشمندان تاکنون موفق به مشاهده آن شده اند.

اس ام اس

 
 
روی یک طاقچه سنگی میون دو قاب رنگی بودن من و تو با هم داره تصویر قشنگی عکس تو تو قاب خاتم در حصار خالی از غم حتی در مرگ تن من نمی گیره رنگ ماتم
 
 

بیا با پاک ترین سلام عشق آشتی کنیم *بیا با بنفشه های لب جوب آشتی کنیم * بیا ازحسرت و غم دیگه باهم حرف نزنیم * بیا برخنده ی این صبح بهار خنده کنیم

 

 

 

بگذار که در حسرت دیدار بمیرم در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم دشوار بود مردن و روی تو ندیدن بگذار بدلخواه تو دشوار بمیرم بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم تا بو ده ام ای دوست وفادار تو بودم بگذار که ای دوست وفادار بمیرم

 

 

 

وقتی که وفا قصه برف به تابستان است و محبت گل نایابیست به چه کسی باید گفت: با تو خوشبخت ترین انسانم!؟؟

 

 

 

میخوام به سردی شبهام بخندم... میخوام به پوچی فردام بخندم... وقتی میبینمت با دیگرونی... تو اوج گریه هام میخوام بخندم... میخوام داد بزنم تنهای تنهام... میخوام وقتی میگم تنهام بخندم

 

 

زیر پلکت سایه بانم میدهی؟ سوختم آیا پناهم میدهی؟ آتشی افتاده بر جان و دلم ، قطره آبی بر لبانم میدهی؟ میهمان جان جانان گر شوم ، میزبانی را نشانم میدهی؟ تا بیاسایم دمی در پای عشق ، زیر چترت سرپناهم میدهی؟ ای جواب پرسش بی پاسخم ، عشق را آیا نشانم میدهی؟ رو مگردان نازنین با گوشه چشمت بگو در شرار چهره ات یک بوسه گاهم میدهی؟

 

 

 

اقتدار دل شکسته به اندوهی ست که سروده نمی شود

 

 

 

زمانی که کنار رودخانه بودم نگاهم به قله کوه بود ، به قله کوه که رسیدم سراپا محو تماشای رود شدم.

 

 

 

اگر زندگی یک پرتقال در دستتان نهاد ، آن را پوست بکنید و به دنبال دوستی باشید تا با او قسمت کنید.

 

 

 

من آهنگ غریب روزگارم ، غمی در انتهای سینه دارم ، تمام هستیم یک قلب پاک است ، که آن را زیر پایت می گذارم ...

 

 

 

 بهترین مترجم کسیست که سکوت را ترجمه کند

 

 

 

میدوزم

شادی را به غم

زیاد را به کم

درخت را به ریشه

گاهی را به همیشه

ستاره را به آسمان

زمین را به کهکشان

کهنه را به نو

و

.

.

.

خودم را به تو...

 

 

 

کسایی که به فکرمون هستن رو به گریه می اندازیم. ما گریه می کنیم برای کسایی که به فکرمون نیستن. و ما به فکر کسایی هستیم که هیچوقت برامون گریه نمی کنن

 

 

در رویاهای کودکانه آموختم به چیزی که به من تعلق ندارد فکر نکنم اما ناگهان او همه ی فکرم شد .

 

 

 

کیسه ی کوچک چای تمام عمر دلباخته ی لیوان شد. ولی هر بار که حرف دلش را می زد صدایش توی اب جوش می سوخت . کیسه ی کوچک چای با یک تکه نخ رفت ته لیوان. حرف دلش را اهسته گفت...

لیوان سرخ شد

 

 

 

زنگ در خونه تم ..هر کی تو رو بخواد اول باید منو بزنه.

 

 

عاشق شدن مثل دست زدن به آتیش می مونه . پس سعی کن تا وقتی که جراتش رو پیدا نکردی هیچ وقت بهش دست نزنی اما اگه بهش دست زدی سعی کن طاقتش رو داشته باشی که تو دستهات نگهش داری

 

 

 

اول به نام عشق، دوم به نام تو، سوم به یاد مرگ. بر لوح شیشه ای قلبت بنویس: یا تو و عشق، یا من و مرگ

 

 

 

گفت : عاشقی مرد ، بیا به یادش لحظه ای سکوت کنیم . گفتم : اگر بخواهیم برای عاشقان سکوت کنیم ، باید عمری را ساکت باشیم ...

 

 

 

کاش می شد سرزمین عشق را در میان گام ها تقسیم کرد ، کاش می شد با نگاه شاپرک عشق را بر آسمان تفهیم کرد ، کاش می شد با دو چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز کرد ، کاش می شد با پری از برگ یاس تا طلوع سرخ گل پرواز کرد

 

 

 

برای دل افتاده یه اتفاق ساده ، به سادگی دل من دل به دل به تو داده

 

 

 

انتظار مثل دریا می مونه هر چقدر جلوتر میری عمیقتر میشه

 

 

 

بر دفتر قلبم که هر برگش را با نام تو شروع کردم می نویسم: زیستن را نه برای زندگی که برای رسیدن به تو می خواهم

 

غم عشق

 
ای کاش آشنا یی ها نبود
 
                             یا بدنبالش جدایی ها نبود

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
 
                             تو بمان با دگران وای به حال دگران

پنج وارونه چه معنا دارد ؟
 
پنج وارونه چه معنا دارد ؟
خواهر کوچکم از من پرسید !
من به او خندیدم
گفت : مهران پسر همسایه پنج وارونه به مینو می داد
بغلش کردم و بوسیدم و گفتم :
هر زمان بارش بی وقفه درد
سقف کوتاه دلت را خم کرد
بی گمان می فهمی پنج وارونه چه معنا دارد !!! 

بهار عشق
 
 
روان پرور بود خرم بهاری
 که گیری پای سروی دست یاری
و گر یاری ندارد لاله رخسار
بود یکسان به چشمت لاله و خار
چمن بی همنشین زندان جانست
 صفای بوستان از دوستان است
غمی در سایه جانان نداری
 و گر جانان نداری جان نداری
بهار عاشقان رخسار یار است
 که هر جا نوگلی باشد بهار است

تو نیز خاموش و فراموش شوی
 
 
شمع دانی به دم مرگ به پروانه چه گفت
 
گفت ای عاشق دیوانه فراموش شوی
 
سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد
 
گفت طولی نکشد تو نیز خاموش شوی...

 

سکوت خانه
 
 
دیدی ای غمگین تر از من  بعد از آن دیر آشنایی
 
 آمدی خواندی برایم  قصه ی تلخ جدایی
 
 مانده ام سر در گریبان  بی تو در شب های غمگین
 
  بی تو باشد همدم من  یاد پیمان های دیرین
 
  آن گل سرخی که دادی  در سکوت خانه پژمرد
 
  آتش عشق و محبت  در خزان سینه افسرد
 
  کنون نشسته در نگاهم  تصویر پر غرور چشمت
 
   یک دم نمی رود از یادم  چشمه های پر نور چشمت
 
  آن گل سرخی که دادی  در سکوت خانه پژمرد
 

با نگاه تو هم از آینه باران بارید | شعر

یک شب از آبی چشمان تو باران بارید
            آسمان دل من اشک فراوان بارید
           نظم باران نگاه تو پس از یک رویا
          رفت و آشفته ترین برف زمستان بارید
           من نشستم که تو در خاطره ام بنشینی
          و نشستی تو و یک ابر گلستان بارید
         آسمان دل من صاف تر از آینه است
         با نگاه تو هم از آینه باران بارید


خدایا عاشقان را غم مده

خدایا عاشقان را غم مده .............. که عشق خود هزاران غم دارد

 

سحر عزیزم همیشه دوستت دارم

بنام آفریدگار عــــــــشق

بنام آفریدگار عــــــــشق

پاییزرا دوست دارم چون فصل غم است . 

غم را دوست دارم چون اشک دل است .

دل را دوست دارم که عشق را به من آموخت .

عشق رادوست دارم چون عشق دل من تویی .

ودر آخر تورا دوست دارم چون تو فقط مال منی

یادگاری

تـــــقدیم به تــــمام هـــستیم افسانه

خـــــــــیلی دوســــــــتت دارم افسانه


 

جوک ترکی

- ترکه زمین میخوره، برای اینکه سه نشه تا خونه سینه خیز میره!

- یه بار تو آبادان مسابقه تقلید صدای داریوش برگزار میشه، داریوش میاد چهارم میشه!

- ترکه پسرش رفته بوده زیر ماشین، با سنگ میزنه درش بیاره!

- ترکه میخواسته زیردریایی آمریکاییا تو خلیج فارس رو غرق کنه، در میزنه فرار میکنه!

- ترکه میخواسته بره هر چی راهزنه اطراف تبریزه  دهنشون رو سرویس کنه. ملت هم میان هر کی یه چیزی براش میارن، یکی شمشیر میاره یکی خنجر میاره و حسابی مسلحش میکنن. خلاصه ترکه راه میفته و بعد از یک هفته خونین و مالین برمی‌گرده. مردم دورش جمع میشن، می‌پرسند: چی شد؟ چی کار کردی؟ ترکه پامیشه یا حال زار میگه: بابا یه دستم شمشیر بود یه دستم خنجر، با دندونام می‌جنگیدم؟!

- ترکه به دوستش میگه: اصغر، قربون دستت، برو عقب ماشین ببین چراغ راهنما ماشین کار میکنه یا نه. اصغر میره عقب ماشین، میگه: کار می‌کنه، کار نَمی‌کنه، کار می‌کنه، کار نَمی‌کنه...!

از ترکه می پرسن چی شد ترک شدی میگه خر هار گازم گرفت!

 

یه روز ترکه ، البرادعی رییس سازمان آژانس اتمی رو میبینه میگه آقا ببخشید شما دکترید یارو میگه آره . ترکه می گه شما اگه دکترید چرا تو آژانس کار میکنید!

 

یه کبوتره مست میکنه بجای نامه ایمیل میده

 

یکی میره پیش خدا میگه : خدایا چرا زنها اینقدر زیبا هستند ؟ خدا میگه : تا شما مردها اونها رو دوست داشته باشید ، بعد میپرسه پس چرا اینقدر احمقند ؟ خدا میگه : آخه اونها هم باید شما مردها رو دوست داشته باشن دیگه!

 

ترکه می خواسته زیر بارون خیس نشه ، هی جاخالی می داده

 

اصفهونیا رو از چهار تا چیز میشه شناخت:

- همشون زیرشلواری آبی راه راه دارن

- هر قلوپ نوشابه که می‌خورن به شیشه نگاه می‌کنن ببینن تا کجاش رفته

- جلوی در وامیستن و به جای اینکه بگن بفرمایین تو، میگن حالا چرا نمیان تو؟

- بستنی لیوانی که می‌خورن حتما درش رو می‌لی

 

تو در قلب من جا داری تو در دل من جاداری تو در رگهای من جاداری رفتم دکتر گفت انگل داری

دلم میخواد بخورمت، نه بخاطر اینکه عسلی، نه بخاطر اینکه جیگری، فقط...فقط میخوام یه گوهی تو زندگیم خورده باشم

 

زیبا ترین گل با اولین باد پاییزی پرپر شد . با وفا ترین دوست به مرور زمان بی وفا شد . این پرپر شد ن از گل نیست از طبیعت است و این بی وفایی از دوست نیست از روزگار است.

 

یه پسر مثبت مثل همیشه تیپ کرده بود داشت تو پیاده رو با قر کمر راه می رفت یه دفته یه دخره که خیلی کرمکی بوده به پسره می گه بخورمت پسره هم بهش بر می خوره می گه از این گوه خوریا به تو نیومده...

 

میدونی قشنگ ترین گله دنیا چه شکلیه؟ نمیدونی؟ پس برو خودت رو یه نیگا تو اینه بکن!!!

 

قلب من به اندازه ی دست مشت کرده ام است….من در عجبم که تو با این همه عظمتت چگونه در آن جای گرفتی؟…چنان جای گرفتنی که تا ابد خیال رفتن نداری

 

من به خورشید اعتقاد دارم, حتی اگر ندرخشد من به عشق اعتقاد دارم, حتی اگر تنها باشم من به خدا معتقدم, حتی اگر ساکت باشد

 

خیلی معروف شدی دیگه حالی از ما نمی پرسی ما رو تحویل نمی گیری ..شهرت ما رو از یادت برده ؟؟ باز خوبه فقط یه میدون تو برره به اسمت شده ها

 

پازل دل یکی رو بهم ریختن هنر نیست ..... هر وقت با تیکه های شکسته ی دل یک نفر یک پازل دل جدید براش ساختی هنر کردی

 

فراموش کن چیزی را که نمیتوانی به دست اوری.............و به دست اور چیزی را که نمیتوانی فراموش کنی

 

ای همه وجود من . ای کسی که پا گذاشتی رو قلب من . ای کسی که درو بستی به روی من. درو باز کن دستم مونده لای د

 

می دونی چرا رنگ غروب سرخه؟ چون خورشید وقتی می بینه من وتو با هم دوستیم آتیش می گیره

 

یه ضرب المثل نمیدونم کجایی میگه که : به هیچ کس به جز خودت و خرت اعتماد نکن
منم به جز خودم و خودت به هیچ کس اعتماد ندارمااااااااا

 

نگاهت چون عقاب دلت چون دریا

دستانت چون اتش گرم

قدت هم چو سرو

صدایت چو اواز پرنده ها

.
.
.
ای بابا هیچ چیزت مثل ادما نیست

 

میتونی تصور کنی با هم لب دریا نشستیم؟ میتونی تصورش رو بکنی که با هم به یه سفر طولانی میریم از جنگل تا دریا.؟ میتونی تصور کنی که تو یه شب بارونی شونه به شونه هم قدم بزنیم؟ همه اینا رو هم که بتونی تصور کنی نمیتونی تصور کنی که آشپزی با تک ماکارون چقدر راحت

 

چشمهای درشت و زیبایت را که به من میدوزی وبا لبهای زیبا آواز میخوانی، احساس میکنم که بیش از همیشه عاشقت هستم ، تو زیباترین قورباغه ی این برکه ای

 

یه مرده سیگارش روشن نمیشه اونو هولش میدن تاروشن بشه

 

روی برگ گل نوشتم که دوستت دارم ولی تو مثل بز خوردیش

 

روی برگ گل نوشتم که دوستت دارم ولی تو مثل بز خوردیش

 

به یه ترکه میگن : با آجر جمله بساز میگه با اجر جمله نمیسازند خانه میسازند...

 

یه گسفنده از کنار قصابی رد میشه میگه: تیکه تیکه کردی دل منو!!!

 

یه مرده اسم بچه شو می ذاره اس ام اس ! بهش میگن این چه اسمیه ؟ میگه: از پیام که با کلاس تره...

 

یه بار به الاغه میگن چرا گوشات درازه ؟ میگه آخه هر خوشگلی یه عیبی داره!!.

 

یه دلفینه با یه مرغه ازدواج میکنه میکنه بچشو ن مرفین میشه!!!!!!!

 

پرگاره ضربه مغزی میشه مثلث میگشه!!

 

یه خسیس موبایل میخره صفرشو میبنده

 

یه مرده تو هواپیما بود یه مگسه خیلی اذیتش میکنه. مرده میگه بذار برسم کارت دارم. وقتی رسیدن مرده بال مگسه رو میکنه میگه  احان حالا باید بقیه راه رو پیاده برگردی

 

تو برام مثل یه گل میمونی فقط باید یه چوب بکنم تو کونت تا بشی دسته گل !!!

 

به ترکه میگن با گوهر جمله بساز : میگه توی گو هر موقه مارو میبینی میگی جمله بساز.

 

ترکه میره بقالی، میگه: آقا نوشابه خانواده دارین؟ یارو میگه: بعله. میگه: به مجرد هم میدین؟

 

وقتی زندگی صد دلیل برای گریه کردن به تو می دهد تو هزار دلیل برای خندیدن به او نشان بده

 

 

احمدی نژاد فرق وسط باز می کنه میگن بابا چه خبره باز تیپ زدی میگه شپش های نر این طرف شپش های ماده اون طرف

 

روزی از عشق خودم را حلق آویز می کنم و آخرین آرزوی من این است در روی طناب اسم تو را حک کنم تا حداقل در مرگم فکر کنم همیشه در کنارت خواهم بود

 

میدونی توی کلاس از کجا ترکارو تشخیص میدن ؟ از اونجا که استاد وقتی تخته رو پاک میکنه اونام دفترشونو پاک می کنن

 

به ترکه می گن تور را تعریف کن.مگه تور مجموعه سوراخهایی است که با طناف به هم وصل شده اند!!!!

 

دخترا اگه خوشگل باشن می گن عجب جیگریه! اگه زشت باشن می گن کی اینو می گیره! اگه تپل باشن می گن چه گوشتیه! اگه لاغر باشن می گن چه مردنیه! اگه مودبانه حرف بزنن می گن چه لفظ قلم حرف می زنه! اگه رک و راست باشن می گن چه بی حیاست! اگه یه خورده فکر کنن می گن چقدر ناز می کنه! اگه سری جواب بدن می گن منتظر بود! اگه تند راه برن می گن داره می ره سر قرار! اگه اروم راه برن می گن اومده بیرون دور بزنه ول بگرده! اگه با تلفن کارتی حرف بزنن می گن با دوست پسرشه! :-"

 

- به ترکه میگن سه تا میوه نام ببرکه با سین شروع بشه میگه: سیب، سیر، سحر! میگن: سحر که میوه نیست؟! میگه: نمیدونی چه هلوییه!

162- ترکه میره شکار خرگوش، صدای هویج در میاره!

163- ترکه تو کلیسا نشسته بوده، یهو می‌بینه یه دختر خیلی میزون میاد تو. میدوه میره پشتِ یه مجسمه قایم میشه. دختره میاد میشینه جلوی محراب و میگه: ای خدا! تو به من همه چی دادی، پول دادی، قیافه دادی، خانواده خوب دادی...فقط ازت یه چیز دیگه میخوام..اونم یه شوهر خوبه ...یا حضرت مسیح‌! خودت کمکم کن! ترکه از پشت مجسمه میاد بیرون میگه: عیسی هل نده!‌ خودم میرم!

164- آوینی تو جنگ کشته‌میشه، به ترکه میگن برو یه جوری به خانوادش خبربده. ترکه میره دم خونشون زنگ میزنه، زن یارو میگه: کیه؟ ترکه میگه: ببخشید،‌ منزل شهید آوینی؟!

165- ترکه زنگ میزنه خونه رفیقش میگه: غضنفر! من لهجی دارم؟ رفیقش میگه: آره!‌ میگه: پس گحط کن دوباره میگیرم!

166- یارو ترکه عرق میخوره می‌برنش کلانتری شلاقش بزنن. افسرِ چند تا شلاق میزنه، بعد شلاقو می‌ده به یکی دیگه میگه: برادر حسین! بیا شماهم یه فیضی ببر!‌ یارو هم چند تا میزنه و میده به اونیکی میگه: برادر اکبر شما هم بیا یه فیضی ببر! خلاصه چند نفری دهن یارو رو .... بعد که کارشون تموم میشه میان از اتاق برن بیرون، ترکه میگه: برادر‌ا! لااقل درِ فیضیه رو ببندین!

167- اواهه میخوره زمین، میگه: اِوا! تو هم جاذبه!

168- ترکه با ماشین میره تو دره، بهش میگن: چی شد بابا؟ چرا افتادی تو دره؟ میگه: والله ما داشتیم تو جاده با ماشین میرفتیم، هی جاده پیچید، من پیچیدم، ‌دوباره جاده پیچید، باز من پیچیدم،‌ یهو جاده پیچید، من نپیچیدم!

169- ترکه و زنش دعواشون شده بوده، ‌با هم حرف نمی‌زدند. زن ترکه وقتی شب میره بخوابه، یک یادداشت برای ترکه می‌گذاره که: منو فردا ساعت 6 بیدار کن. صبح زنه ساعت 10 از خواب پا میشه، ‌می‌بینه ترکه براش یک یادداشت گذاشته که: پاشو زنیکه خر! ساعت شیشه!

170- ترکه از ساختمون ده طبقه میفته پایین، همه جمع میشن دورش، ازش میپرسن: آقا چی شده؟ میگه: والله منم تازه رسیدم!

171- ترکه میفته تو جزیره آدم خورا، آدم خورا می‌گیرنش، رئیسشون میگه: اینا رو پوستشون رو میکنیم باهاش قایق درست میکنیم. ترکه هم یه چاقو ور میداره می‌گذاره رو شکمش، میگه: جلو نیاید وگرنه ‌قایقتونو سوراخ میکنم!

172- تلویزیون داشته گل خداداد عزیزی رو به استرالیا نشون میداده، ترکه تماشا می‌کرده. دو سه بار که صحنه آهسته گل رو نشون میدن، ترکه شاکی میشه، میگه: ‌حالا اونقدر نشون بده تا اون دروازه بان بگیردش!

174- ترکه خودشو دار می‌زنه، بعلت ضربه مغزی می‌میره! میان می‌بینند با کِش خودشو دار زده!

175- یه جایی جشن بوده، ترکه همینجوری میره تو و شروع میکنه به رقصیدن و بخور بخور. یکی ازش میپرسه: ببخشید! شما رو کی دعوت کرده؟ ترکه میگه: من از خونواده عروسم. یارو میگه: ببخشید، ولی اینجا جشن تولده!

176- ترکه تو مسابقه بیست سوالی شرکت میکنه، قبلش بهش میگن جواب بیسکویته، ولی تو همون اول نگو، اولش یه چند تا سوال کن که ضایع نشه. ترکه میگه باشه و میره تو مسابقه، میپرسه: آقا، یک کویته؟! یارو میگه: نه. میگه: دوکویته؟ همینجوری میگه تا میرسه به نوزده کویت! یارو میگه: من یه راهنمایی بهتون میکنم، با چایی هم میخورنش. ترکه میگه: آاااهان پس بگو، ‌قنده؟!

177- ترکه میره امام رضا احساساتی میشه میگه:‌ امام علی قربون لب تشنت برم پس کی ظهور میکنی؟!

178- یارو زبونش میگرفته میره داروخونه میگه: آقا اشپیل داری؟ میگه: اشپیل دیگه چیه؟ میگه: بابا اشپیل دیگه. یارو میگه: یعنی چی؟ درست تلفظ کنین من بفهمم. یارو میگه: بابا جان اشپیل، دیگه! یارو میگه: آقا من که نمیفهمم شما چی میگین، بگذارین به همکارم بگم شاید اون بفهمه. رفیق یارو هم زبونش میگرفته، میاد. بهش میگه: آقا اشپیل دارین، یارو هم میره براش یه چیزی میاره بهش میده و میره، بعد همکارای یارو ازش میپرسن: این چی میخواست؟ میگه: اشپیل! میگن: بابااین اشپیل دیگه چه کوفتیه!؟ اصلاً برو یکم از این اشپیل ور دار بیار ببینیم چیه. یارو میره و بر میگرده میگه: اشپیل تموم شد!

179- عربه میره مغازه با لهجه میگه:‌آقا رُبععع دارین؟ یارو میگه:‌ داریم، ولی نه به این غلیظی!

180- ترکه زنگ میزنه خونه دوست دخترش، میگه: عزیزم من لهجه دارم؟ دختره میگه: آره. ترکه میگه: پس من قطع میکنم دوباره میگیرم!

181- ترکه زنگ میزنه خونه دوست دخترش، باباش ور میداره، هول میشه میگه: ببخشید توپمون افتاده!

182- ترکه میره تو خواربار فروشی میگه: نیم کیلو پنیر بدین، یارو بهش میگه: ببخشید، شما ترکین‌؟ میگه: از کجا فهمیدین؟ میگه: از لهجتون. ترکه با خودش میگه: من باید این لهجمو درست کنم. پا میشه میره خارج بعد از ده سال برمیگرده، میره همون جا میگه: آقا نیم کیلو پنیر بدین. یارو باز میگه: آقا شما ترکین؟ میگه: اِاِا... از کجا فهمیدی؟ مگه من هنوز لهجه دارم. یارو میگه: نه، ولی آخه اینجا پنج ساله که بانک شده!

183- شیره‌ایه میخواسته تاکسی بگیره، ‌به یک تاکسی میگه: مُشتقیم! تاکسیه،‌ پنج متر جلو تر نگه میداره. یارو میگه:‌ ای بـابـا! من که می‌خواستم اونجا پیاده شم!

184- ترکه تو مسابقه بیست سوالی شرکت میکنه، قبل از مسابقه بهش میگن: ببین جواب ژاندارمریه ولی همون اول نگی که ضایع بشه، یه چند تا سوال اولش بکن بعد جوابو بگو. مسابقه شروع میشه، ترکه میپرسه: جانداره؟ مجریه میگه: نه. ترکه میگه: مِریه؟ میگه: نه. ترکه میگه: جاندارمریه؟

185- به ترکه میگن: ‌نظرتون راجع به سریال امام علی چیه؟ میگه: خیلی عالیه، فقط اگه میشه یخورده قطام شو بیشتر کنید!

186- ترکه رفته بوده استخر، مسؤول اونجا می‌خواسته واسه شاشیدن تو آب جریمش کنه. ترکه داد و بیداد می‌کنه که:‌ خوب بابا همه تو آب می‌شاشند! یارو میگه: ‌آره، ولی نه از رو دایو!

187- ترکه تو اتوبوس واستاده بوده، یهو میبینه بند کفشش بازه. به کنار دستیش میگه: آقا قربون دستت، ‌یک دقیقه این میله رو نگردار من بند کفشم رو ببندم!

188- ترکه زنگ میزنه به صدا سیما، میگه: بابا این چه وضعیه؟! این چه تصاویره مستهجنی بود که تو ان سریال امام علی نشون دادید؟! یارو بهش میگه: قربان ما که فقط پاها رو نشون دادیم. ترکه میگه: بابا تلوزیون من پرش داشت، همه جاشو دیدیم!

189- ترکه زنگ میزنه به صدا سیما، میگه: بابا این چه وضعیه؟! این سریال امام علی که همش بدآموزی داره! یارو میگه:‌چرا آقا؟‌ برای چی؟ ترکه میگه:‌ بابا الان دو هفته‌ست هروقت میام پسرمو تنبیه کنم،‌ میدوه میره تو کوچه لخت میشه!

190- یارو ترکه تو جبهه پشت ضد هوایی بوده میزنه یه هواپیما رو میندازه. خلبانه با چتر نجات میپره بیرون، ترکه میگه: بچه‌ها در رین صاحابش اومد! 

 191- کرده تو کردستان پونزده نفرو می‌کشه، تو دادگاه به حداکثر مجازات محکوم میشه. می‌گیرن شلوارشو درمیارن،‌ پاش استرچ می‌کنند!

192- ترکه میره راهپیمایی، می‌بینه شلوغه برمیگرده!

193- ترکه 19 تا بچه داشته،‌ بهش میگن: چرا یک بچه دیگه نمیاری، رُند شه؟! میگه: فرزند کمتر، زندگی بهتر!

194- ترکه میره کله پاچه فروشی، یارو بهش میگه: قربون چشم بگذارم؟ ترکه میگه: نه آقا! حداقل صبر کن من برم قایم شم!

195- دو تا ترکه میرن یک رستوران کلاس بالا، ‌دو تا کوکا سفارش میدند‌، بعد هم یکی یک ساندویچ از کیفشون درمیارند، ‌شروع می‌کنند به خوردن. گارسونه میاد میگه: ‌ببخشید،‌شما نمی‌تونید اینجا ساندویچ خودتونو بخورید. ترکا یک نگاهی به هم می‌کنند، ‌ساندویچاشونو باهم عوض می‌کنند!

196- ترکه 10 تومن میندازه تو صندوق صداقات، هنوز دوقدم رد نشده بوده،‌ یک ماشین میزنه بهش، درب و داغونش میکنه. همون وقت یک بابای دیگه‌ای داشته یک پولی مینداخته تو همون صندوق، ‌ترکه با حال زار پامیشه، ‌میگه: آقا پولتو اونتو ننداز، اون صندوقش خرابه!

197- ترکه زنگ میزنه خونه دوست دخترش،‌ بابای طرف گوشی رو برمیداره، هول میشه میگه: ‌ساعت شانزده و پنجاه و چهار

حرف های شنیدنی

من میگم بهم نگاه کن              تو میگی که جون فدا کن

من میگم چشات قشنگه           تو میگی  دنیا دورنگه

من میگم  چقدر تو ماهی             تو میگی اول راهی

من میگم   بمون همیشه             تو میگی ببین نمیشه

من میگم خیلی غریبم                 تو میگی نده فریبم

من میگم  خواب تو دیدم              تو میگی دیگه بریدم

من میگم  هدف به ساله              تو ولی میگی  مهاله

من میگم  یه عمره سوختم           تو میگی  قلبمو دوختم

من میگم  چشما تو وا کن             تو میگی  منو رها کن


زندگی با تو چقدر قشنگه، خوبِ من


آسمونِ عشق چه آبی رنگِ


سر بذار آروم به روی شونم، شیرینم


وقتی که خسته از این زمونم

ای غمِ عشقِ تو چارهً من


بودنت عمر دوبارهً من


توی این شبهای بی ستاره


چشمای قشنگ تو ستارهً من، ستارهً من

زندگی با تو چقدر قشنگه، خوبِ من


آسمونِ عشق چه آبی رنگِ

خوبِ من، ای طبیب مهربون دلِ بیمارِ من


ماه من، چشم تو چراغِ روشن به شبِ تار من


یار من، وقتیکه پر از بهونم تویی غمخوارِ من



زندگی با تو چقدر قشنگه، خوبِ من


آسمونِ عشق چه آبی رنگِ

ای غمِ عشقِ تو چارهً من


بودنت عمر دوبارهً من


توی این شبهای بی ستاره


چشمای قشنگ تو ستارهً من، ستارهً من

زندگی با تو چقدر قشنگه، خوبِ من


آسمونِ عشق چه آبی رنگِ


سر بذار آروم به روی شونم، شیرینم


وقتی که خسته از این زمونم


عشق یعنی انتظار و انتظار

                                    عشق یعنی هرچه بینی عکس یار

عشق یعنی دیده بر در دوختن

                                    عشق یعنی در فراقش سوختن

عشق یعنی شعله بر خرمن زدن

                                    عشق یعنی رسم دل بر هم زدن

عشق یعنی لحظه های التهاب

                                    عشق یعنی لحظه های ناب ناب

عشق یعنی با پرستو پر زدن

                                    عشق یعنی آب بر آذر زدن

 


شب رفتنت عزیزم هرگز از یادم نمیره ...

      واسه هر کسی که میگم قصه شو آتیش می گیره ...

              دل من یه دریا خون بود چشم تو یه دنیا تردید ...

                      آخرین لحظه نگاهت غصه داشت باز ولی خندید ...

                              شب رفتنت یه ماهی توی خشکی رفت جون داد ...

                                      زلزله خیلی دلا رو اون شب از غصه تکون داد ... 

                                              غما اون شب شیشه های خونه رو زدن شکستن ...

                                                    پا به پام عکسای نازت اومدن تا صبح نشستن ...

                                                    تو چرا از اینجا رفتی ؟؟؟ تو که مثل قصه هایی ...

                                             گلم از چه چیزی باشه ؟؟؟ نه بدی نه بی وفایی ...

                                      شب رفتنت نوشتی شدی قربونی تقدیر ...

                               نقره اشکای من شد دور گردنت یه زنجیر ...

                       شب تلخ رفتن تو گلدونامون اشکی بودن ...

                قحطی سفیدیا بود همه انگار مشکی بودن ...

         شب رفتنت که رفتی گفتی دیگه چاره ای نیست ...

  دیدم اون بالاها انگار عکس هیچ ستاره ای نیست ...

       شب رفتن تو یاسا دلمو دلداری دادن ...

              اونا عاشقن و لیکن تنها نیستن که زیادن ...

                      بارون اون شب دستشو از سر چشمام بر نمی داشت ...

                              من تا می خواستم ببارم هر کسی می دید نمی ذاشت ...

                                         شب رفتن تو رفتم سراغ تنها نوارت ...

                                                   اون که واسم همه چی بود ...

                                                               آره ... تنها یادگارت ...

                                                            سرنوشت ما یه میدون زندگی اما یه بازی ...

                                                            پیش اسم ما نوشتن حقته باید ببازی ...

                                                   شب رفتن تو خوندن واسه من همه لالایی ...

                                           یکی می گفته که غریبی یکی می گفت بی وفایی ...

                                   شب رفتن تو ابرا واسه گریه کم آوردن ...

                         آشناها برای زخم واشدم مرهم آوردن ...

               شب رفتن تو تسبیح از دست گلدونا افتاد ...

       قلب آرزوهام انگار واسه همیشه وایستاد ...

  شب رفتن تو غربت جای اون جا این جا پیچید ...

      دل تو بدون منظور رفت خوشبختیمو دزدید ...

              شب رفتن تو دیدم یکی از قناری ها مرد ...

                        فرداش اما دست قسمت اون یکی رم با خودش برد ...

                              شب رفتن تو چشمات راس راسی چه برقی داشتن ...

                                    این همه آدم چرا من ؟؟؟ پس با من چه فرقی داشتن ؟؟؟

                                                شب رفتنت پاشیدم همه اشکامو تو کوچه ...

                                                       قولتو آروم گذاشتم پیش قرآن لب طاقچه ...

                                                شب رفتنت دلم رفت پیش چشمایی که خیسن ...

                                    پیش شاعرا که دائم از مسافر می نویسن ...

                            شب رفتن تو دیدم تا که غم نیاد سراغت ...

                    هیچ زمون روشن نمیشه واسه کسی چراغت ...

                شب رفتن تو دیدم خیلی غمای شاعر ...

                  روی شیشمون نوشتم می شینم به پات مسافر ...

                        برو تا همه بدونن سفرم این قدا بد نیست ...

                             واسه گفتن از تو اما هیچ کی شاعری بلد نیست ...


وقتی از کسی کینه‌ای به دل می‌گیری در واقع دشمن را به قلب خود راه داده و برای او جایی تعیین کرده‌ای. سعی کن خانه دلت را تنها از دوستان پرکنی و هرگز گوشه‌ای از آن را در اختیار دشمنان نگذاری

http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش 

در عزای عشق نشسته ام و هیچ نمی گویم همه گویند که ... هی !! فلانی عاشق است ؟؟؟

http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش 

همیشه انقدر ساده نرو و مگذر لااقل نگاهی به پشت سرت کن...! شاید کسی در پی تو می دود و نامت را با صدای بی صدایی فریاد میزند...! و تو... هیچ وقت او را ندیده ای

 http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش

حقیقت انسان به آن چه اظهار میکند نیست بلکه حقیقت او نهفته در آن چیزی است که از اظهار آن عاجز است بنابراین اگر خواستی او را بشناسی نه به گفته هایش بلکه به ناگفته هایش گوش فرا بسپار

 http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش

هرگاه دلت هوایم را کرد، به آسمان بنگر و ستارگان را ببین که همچون دل من در هوایت می تپند

http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش 

لحظه ها گذرا و خاطرات ماندگارند حاضرم تمام هستیم را بدهم تا لحظه ها ماندگار و خاطرات گذرا شوند

http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش 

یادت در ذهنم و عشقت در قلبم و عطر مهربانیت در تمام وجودم است عزیزم محبت را در پاکی نگاهت و صداقت را در وجود مهربانت معنی کردم وبدان که زیباترین لحظه هایم در کنار تو بودن است

 http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش

من غریبه‌ی دیروزم. آشنای امروز و فراموش شده‌ی فردا. پس در آشنایی امروز مینگرم تا در فراموشی یه دنیا یادم کنی

http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش 

باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم با جون و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم من نیستم چون دیگران بازیگر بازیگران اول به دام آرم تو را وانگه گرفتارت شوم

 http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش

دلم همچو آسمان، پر از ابرهای بارانی است، ای کاش دلم امشب بگرید، شاید که بغض عشق در چشمانم بشکند....

http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش

بگذار خیال کنم "دوستم داری " و از این خیال شبها تا سپیدی روز با ستاره ها باشم

http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش 

تو در من آن تب گرمی که آبم میکند کم کم, نگاهت نیز چون مستی خرابم میکند کم کم, منم آن کهنه دیواری به جا از قلعه های سنگ که باد و آفتاب آخر خرابم میکند کم کم

http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش 

عشق تنها برای یک بار می اید و برای تمام عمرش می اید عشق همان بود که به تو ورزیدم حقیقتا همان یک بار حقیقتا همان یک بار و از بس بدان اویختم تا همیشه همه ی زندگی ام با ان بیش خواهد رفت بس تا همیشه عا شقت می مانم

http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش 

چشمانت را برای زندگی می خواهم اسمت را برای دلخوشی می خوانم دلت را برای عاشقی می خواهم صدایت را برای شادابی می شنوم دستت را برای نوازش و پایت را برای همراهی می خواهم عطرت را برای مستی می بویم خیالت را برای پرواز می خواهم و خودت را نیز برای پرستش

http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش 

چه قدر دوست داشتم تمام دلتنگی های این روز ها را با کسی تقسیم می کردم ، و یا کسی بود برای گوش دادن و درد دل کردن ، بماند که آنقدر فاصله زیاد شده که هرچه فریاد می زنم گویا صدایم را نه تو می شنوی و نه هیچ کس دیگر 

http://www.minerva.blogfa.com/ اینم وبلاگش


عشق ،‌تصویر جاودانی ماست

یادگار تب جوانی ماست

با همین سادگی و بی رنگی

عشق ،‌نقاش ماست ، مانی ماست :

در زمین  این « سیا قلم » هایش

طرح دنیای آسمانی ماست

عشق ، این واژه ی به ظاهر گنگ

به وضوح غم نهانی ماست

خبر از جای ما چه می گیری ؟

عشق ،‌تمثیل لا مکانی ماست

سمت خوبی ،‌دو کوچه مانده به دوست

این خودش ،‌بهترین نشانی ماست

عشق ، چیزی است مثل یک لبخند

که نمودار مهربانی ما ست

عمر بی عشق ما ، مصادف با :

مرگ جانسوز و ناگهانی ما ست

باید از او مواظبت بکنیم

عشق ، میراث باستانی ماست



 

ای که می پرسی نشان عشق چیست ؛ عشق چیزی جز ظهور مهر نیست
عشق یعنی مهر بی چون و چرا ؛ عشق یعنی کوشش بی ادعا
عشق یعنی مهر بی اما ، اگر ؛ عشق یعنی رفتن با پای سر
عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست ؛ عشق یعنی جان من قربان اوست
عشق یعنی خواندن از چشمان او ؛ حرفهای دل بدون گفتگو
عشق یعنی عاشق بی زحمتی ؛ عشق یعنی بوسه بی شهوتی
عشق ، یار مهربان زندگی ؛ بادبان و نردبان زندگی
عشق یعنی دشت گلکاری شده ؛ در کویری چشمه ای جاری شده
یک شقایق در میان دشت خار ؛ باور امکان با یک گل بهار
در خزانی برگریز و زرد و سخت ؛ عشق تاب آخرین برگ درخت
عشق یعنی روح را آراستن ؛ بی شمار افتادن و برخاستن
عشق یعنی زشتی زیبا شده ؛ عشق یعنی گنگی گویا شده
عشق یعنی مهربانی در عمل ؛ خلق کیفیت به زنبور عسل
عشق یعنی گل به جای خار باش ؛ پل به جای اینهمه دیوار باش
عشق یعنی یک نگاه آشنا ؛ دیدن افتادگان زیر پا
زیر لب با خود ترتم داشتن ؛ بر لب غمگین تبسم کاشتن
عشق ، آزادی ، رهایی ، ایمنی ؛ عشق زیبایی ، زلالی ، روشنی
عشق یعنی تنگ بی ماهی شده ؛ عشق یعنی ماهی راهی شده
عشق یعنی آهویی آرام و رام ؛ عشق صیادی بدون تیر و دام
عشق یعنی برگ روی ساقه ها ؛ عشق یعنی گل به روی شاخه ها
عشق یعنی از بدیها اجتناب ؛ بردن پروانه از لای کتاب
در میان این همه غوغا و شر ؛ عشق یعنی کاهش رنج بشر
ای توانا ، ناتوان عشق باش ؛ پهلوانا ، پهلوان عشق باش
ای دلاور ، دل به دست آورده باش ؛ در دل آزرده منزل کرده باش
عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر ؛ واگذاری آب را بر تشنه تر
عشق یعنی ساقی کوثر شدن ؛ بی پر و بی پیکر و بی سر شدن
عشق ق یعنی خدمت بی منتی ؛ عشق یعنی طاعت بی جنتی
گاه بر بی احترامی ، احترام ؛ بخشش و مردی به جای انتقام
عشق را دیدی خودت را خاک کن ؛ سینه ات را در حضورش چاک کن
عشق آمد خویش را گم کن عزیز ؛ قوت ات را قوت مردم کن عزیز
عشق یعنی مشکلی آسان کنی ؛ دردی از درمانده ای درمان کنی
عشق یعنی خویشتن را گم کنی ؛ عشق یعنی خویش را گندم کنی
عشق یعنی نان ده و از دین مپرس ؛ در مقام بخشش از آیین مپرس
هرکسی او را خدایش جان دهد ؛ آدمی باید که او را نان دهد
در تنور عاشقی سردی مکن ؛ در مقام عشق نامردی مکن
لاف مردی میزنی مردانه باش ؛ در مسیر عاشقی افسانه باش
دین نداری مردمی آزاده باش ؛ هرچه بالا میروی افتاده باش
در پناه دین ، دکانداری مکن ؛ چون به خلوت میروی کاری مکن
عشق یعنی ظاهر باطن نما ؛ باطنی آکنده از نور خدا
عشق یعنی عارف بی خرقه ای ؛ عشق یعنی بنده ی بی فرقه ای
عشق یعنی آنچنان در نیستی ؛ تا که معشوقت نداند کیستی
عشق یعنی ذهن زیباآفرین ؛ آسمانی کردن روی زمین
عشق گوید مست شو گر عاقلی ؛ از شراب غیرانگوری ولی
هرکه با عشق آشنا شد مست شد ؛ وارد یک راه بی بن بست شد
کاش در جانم شراب عشق باد ؛ خانه جانم خراب عشق باد
هرکجا عشق آید و ساکن شود ؛ هرچه ناممکن بود ممکن شود
در جهان هر کار خوب وماندنیست ؛ رد پای عشق در او دیدنیست
شعرهای خوب دیوان جهان ؛ سر عشق است و سرود عاشقان
" سالک " آری ، عشق رمزی در دل است ؛ شرح و وصف عشق کاری مشکل است
عشق یعنی شور هستی در کلام ؛ عشق یعنی شعر ، مستی ،

 


بین من و تو فاصله یعنی عشق

حتی فراق و حوصله یعنی عشق

نقد دلم به نسیه ی دیدارت

زیبای من ! معامله یعنی عشق

ناکام مانده جبر زمان ، حتی

در حل این معادله ، یعنی عشق

بار دگر مرا متولد کرد

قابلترین قابله یعنی عشق

شوری فتاده در همه ذرات

آغاز فصل چلچله یعنی عشق

یک نیمه شب به پای دلم بنشین

راز و نیاز و نافله یعنی عشق

من این غزل به وزن تو می گویم

با قیمتی ترین صله یعنی عشق

باید تلافی شب هجران کرد

روز وصال هم گله یعنی عشق

باید رسید ، مسلک ما این است

صحرا و خار و آبله یعنی عشق

تنها هدف ، خرابی دلها بود

طوفان و سیل و زلزله یعنی عشق !


دلم گرفت ای هم نفس  پرم شکست تو این قفس

تو این غبار تو این سکوت چه بی صدا نفس نفس

از این نامهربونی ها دارم از غصه می میرم

رفیق روز تنهایی یه روز دستاتو می گیرم

تو این شب گریه می تونی پناه هق هق ام باشی

تو ای  همزاد همخونه چی میشه عاشقم باشی؟


درد و دل

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن کسی است که البفای دوست داشتن را برایت تکرار کند،
و تو از او رسم محبت بیاموزی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه گذاشتن سدی در برابر رودیست که از چشمانت جاریست.
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه پنهان کردن قلبی ست که به اسفناک ترین حالت شکسته شده .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن شانه های محکمی ست که بتوانی به آن تکیه کنی ،
و از غم زندگی برایش اشک بریزی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی ست ،
که مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رسانی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن یک همراه واقعیست که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی ست .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه یخ بستن وجود آدمها و بستن چشمهاست


زخمی تر از همیشه , از درد دل سپردن
سرخورده بودم ار عشق , در انتظار مردن
با قامتی شکسته , از کوله بار غربت
در جستجوی مرحم , راهی شدم زیارت
رفتم برای گریه , رفتم برای فریاد
مرحم مراد من بود , کعبه تو رو به من داد
ای از خدا رسیده , ای که تمام عشقی
در جسم خالی من , روح کلام عشقی
ای که همه شفاعی , در عین بی نیازی
پیش تو مثل کاهم , تو مثل کهربایی
هر ذره از دلم را , با حوصله زدی بند
این چینیه شکسته, از تو گرفته پیوند
ای تکیه گاه گریه , ای هم صدای فریاد
ای اسم تازه من , کعبه تو رو به من داد ....